سینماسینما، ابوالفضل نجیب
همین مانده بود که مدیریت وسیعترین شبکه اطلاع رسانی کشور یعنی صداوسیما سیطره خودش را بر تتمه فراغت و دلخوشیِ اندک مردم تحمیل کند. بسیاری را شاید تصور بر این باشد که این آخرین تیر در کمان برای محدود و محروم کردن خلق الله از کمترین حق و حقوق طبیعی خود است؛ اما تجربه نشان داده برای این قیبل اقدامات نمیتوان و نباید پایانی متصور شد. چنانچه وضعیت امروز سینما و تشدید اعمال نفوذ در همه شئون و حوزههای فرهنگی و هنری را میشد از همان دوران تبلیغات ریاست جمهوری و با مغفول گذاشتن حوزه فرهنگ و هنر و حتی دادن کمترین وعده پیش بینی کرد. نگارنده همزمان با رقابتهای انتخاباتی در صداوسیما طی یادداشتی با عنوان وعدههای مغفول مانده (منتشر شده در روزنامه اعتماد) به این نکته که مسکوت گذاشتن وعدهها در حوزه فرهنگ و هنر بخودی خود نشان از مهندسی جدید در این حوزهها است، اشاره داشتم. آنچه طی دو سال و اندی گذشته بر سر حوزههای فرهنگی و رسانه و کتاب و سینما و موسیقی و تئاتر و این مورد اخیر یعنی شبکه نمایش خانگی آمده، عطف به همان مهندسی با چراغ خاموش اکثریت نامزدهای ریاست جمهوری و بطرز محسوستر نامزد خاص این دوره بود. این مهندسی ابتدا با سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد درباره موجودیت سینما شروع و با تهدید توقیف برخی از آثار آماده نمایش و توقف پروژههایی که به زعم ایشان مغایر با ارزشهای اسلامی است، ادامه یافت. آنچه شاید در ابتدا به مخیله کمتر کسی خطور میکرد، عملکرد یک بام و چند هوای همین ریل گذاران در حوزه فرهنگ و هنر بود. این رویکرد تئوریگرا که در نسبت با عملگرایی آنچنان دوگانه و غریب بود که به سادگی میتوان مصداق توجیه وسیله برای رسیدن به هدف بر آن گذاشت. نمونهاش همین محصولات سطحی سینمای به اصطلاح کمدی است. این که چنین گشاده دستی برای خنداندن خلق الله چه نسبتی با محروم کردن مردم از تماشای نسبتا کیفی و به معنای واقعی مناسب با درک و فهم سینمایی مردم دارد، پیشکش، بفرمایند این محصولات چه قرابت و نسبتی با آن سینمای ارزشی و اخلاقی و مناسب فرهنگ ادعایی دینی و انقلابی دارند؟ نکته جالب در این بلبشو و تعارضات ادعاهای همین کارگزاران سینمایی در خصوص نظریه پردازی و کم و کیف تولیدات به اصطلاح استراتژیک در حوزه سینما و نمایش های خانگی است.
چند شب پیش در برنامه نقد سینما شبکه چهار مجری و کارشناس برنامه با چنان لحن جدی درباره سینمای استراژیک صحبت میکردند که انگار نه انگار همین سیاست گذاریهای موجود چه بلایی بر سر موجودیت همین سینمای ورشکسته آورده است. طوری درباره زیباییشناسی و الزام آن در سینمای استراتژیک حرف زده میشد که انگار نه انگار همین تولیدات بنجل پروپاگاندا و آزاردهنده و دافعهآمیز و به شکل سری دوزی در همین صداوسیما با همین مدیریتی که قرار است بر نمایش خانگی نظارت کند، تولید میشود. انگار نه انگار که سپردن مرجعیت نه تنها خبری که بریدن مردم از صداوسیما و ارجاع آنها به دهها شبکه برون مرزی محصول عملکردی است با هدف گذاریهای نشدنی برای مردمی که سالهای طولانی است از خیر چنین دستگاه طویل و عریضی گذشته و عطایش را به لقایش بخشیدهاند. انگار نه انگار که انتقال و اعمال چنین مهندسی و مدیریتی به شبکه نمایش خانگی نتیجهای جز سوق دادن تتمه مخاطبانی که به دلایل مختلف از جمله محذوریتهای اخلاقی و شرعی به همین تولیدات خانگی دلخوش هستند، در نهایت به سمت تولیدات شبکههای برون مرزی سوق خواهد داد. میشود حدس زد یکی از دلایل این رویکرد استقبال نسبی مردم از تولیدات نمایش خانگی است. تولیداتی که در مقایسه با اغلب محصولات سینمایی و بدتر از آن تولیدات تلویزیونی به درجات و نسبتی متفاوت و جذاب ساخته میشوند که انگار محصولات وارداتی هستند. این تفاوتها نه در موارد ممیزی مربوط به روابط و نوع پوشش که اغلب مربوط به نوع متفاوت نگاه به موضوعات است که با تولیدات سینمایی و تلویزیونی قابل مقایسه نیست. این تفاوتها را هم مخاطبان تولیدات نمایش خانگی و هم کسانی که ارادهشان بر تحمیل و به زعم اشتباه شان تغییر ذائقه و سلیقه خانوادهها هستند، خوب فهمیدهاند. اما ترجیحشان بر این است به جای تغییر در ریلگذاری رسمی و حاکم بر سلیقه مخاطب، بار دیگر سیاستهای شکست خورده را بر مخاطب تحمیل کنند. آنچه از پیامدهای حداقلی این رویکرد میتوان پیش بینی کرد، قطع ارتباط هر چه بیشتر مخاطبانی است که همچنان و علیرغم استفاده از تولیدات سینمایی و نمایشی شبکههای ماهوارهای، اما به واسطه تنیدگی و پیوند فرهنگی همچنان به تولیدات نمایش خانگی دلخوش هستند. سایر تبعات ناشی از این تصمیم در مقایسه با از دست دادن تتمه مخاطبان داخلی از جمله مهاجرت دست اندرکاران تولیدات شبکه خانگی شاید برای ریلگذاران فاقد موضوعیت است.