«پیرپسر»؛ پیرمرد پرحاشیه

سینماسینما، سپیده ابرآویز

فیلم‌ساز چه نویسنده فیلم‌نامه باشد چه کارگردان، خوب است روان‌شناسی بداند. خوب که نه اصلا واجب است و ضروری.

اکتای براهنی این موضوع را به درستی درک می‌کند او فارغ از اینکه اقتباس می‌کند یا نمی‌کند بازیگر حرفه‌ای می‌آورد یا نمی‌آورد فیلمش را خوب می‌سازد یا نمی‌سازد قبل از هر چیز، حتما روان‌شناسی می‌خواند. می‌داند که شخصیت فقط و فقط وقتی باورپذیر و تاثیرگذار می‌شود که ساختار روانی برایش تعریف شود. اگر اختلال دارد بازتاب کامل آن اختلال باشد و مثل یک کل واحد، با الگوهای بیمارگونه آن ساختار خراب روانی زندگی کند.

نقطه قوت «پیرپسر» خلق روان شناسانه شخصیت هاست. غلام مصداق بارز یک شخصیت آنتی پات یا ضداجتماعی است. به هیچ قانونی پایبند نیست، به راحتی دروغ می‌گوید، احساسات و عواطفش کاملا یخ بسته و حاضر است برای سود خود به همه آسیب بزند و ضرر برساند. خوبی نگاه اکتای براهنی این است که ریشه این غلام بیمار را هم رها نمی‌کند. جایی، در حد یک نیم جمله، یاد مخاطب می‌اندازد که غلام خودش پدری بیمار و خشمگین داشته و اگرچه از این جلوتر نمی‌رود، اما همین قدر کافی است تا تماشاگر بتواند یک لایه‌ی دیگر از درون غلام را حس کند.

غلام این غلام نفرت‌انگیز، این پیرمرد پرحاشیه یک هشدار است. حتی قبل از اینکه شیطان باشد. قبل از اینکه نماد بدترین پدر دنیا باشد. غلام زاده‌ی تلخ جامعه‌ای است که خشونت، تحقیر و ترییت غلط را بیشتر از مهربانی و آگاهی یاد گرفته است. غلام مرگ تمام خوبی‌ها و رویش تمام عقده‌هاست.

غلام، این غلام آسیب دیده که عوام اسمش را می‌گذارند داغون و کثیف در بستر خشونت و بی‌مهری رشد کرده، دیده نشده، دست و پا زده، قاچاق کرده، زندان رفته، معتاد شده و هزارتویی شده که امروز روی پرده‌ی سینما حال خیلی از ما بد می‌کند. حال خیلی از ما را بهم می‌زند، تا جایی که از فیلم متنفر می‌شویم و به آن برچسب تهوع‌آور می‌چسبانیم.

گاهی می‌خواهیم روی غلام استفراغ کنیم غافل از اینکه براهنی زیرکانه همین را می‌خواهد. او می‌داند غلام مهوع و کثیف و دوست‌نداشتنی است و کاری جز کثافت کاری و کثافت‌بازی بلد نیست!

براهنی درست همین جا وارد راهروی دیگری از روان شناسی می‌شود. راهرویی بین غلام، روان شناسی و تماشاگر.

تماشاگر اتفاقا می‌تواند خودش، فرزند والدی مثل غلام باشد. شاید آن لحظه‌ای که بیننده می‌خواهد معده‌اش را روی پلشتی‌های غلام خالی کند همان آنی باشد که او را یاد پدر (یا مادر) بی‌مهر، بیمار، گرفتار و خالی خودش می‌اندازد. شاید در خلوت ذهن خودش خشم فرو خورده‌اش را به غلام شلیک می‌کند.

شاید هم از آن دسته‌ای باشد که رابطه‌اش با پدر(یا مادرش) یک سویه دیگر دوست داشتن هم دارد. رابطه‌ای که در روان‌شناسی به آن عشق_نفرت (Love _Hate Relationship ) می‌گویند. فرزندی که با تابوها بزرگ شده و با همه‌ی نفرتی که از والدش دارد جرات نفرت ورزی  محض ندارد و ناخودآگاهش را مجبور به دوست داشتن می‌کند.

براهنی می‌تواند حدس بزند که تماشاگران «پیرپسر» می‌توانند یکی از این دو دسته باشند و در بهترین و خوش‌بینانه‌ترین حالت در گروه آدم‌های میانه و نرمال قرار بگیرند که البته در دل جامعه‌ی بیمار، تعدادشان نمی‌تواند زیاد باشد.

اکتای براهنی  غلام را آن طوری می‌سازد که او را خوب می‌شناسیم. روان‌پریشانش را می‌فهمیم و می‌دانیم که از این غلام مفلوک له شده‌ی سراسر مساله، انتظار عبث یک پدر خوب، عبث‌ترین فکری است که می‌شود کرد.

براهنی حتما روان‌شناسی خوانده که می‌داند اختلال روانی متوقف نمی‌شود، تسری پیدا می‌کند و در نهایت گاهی  تغییر ماهیت می‌دهد و منتقل می‌شود. غلام باستانی پیرمرد پرحاشیه زن‌باره‌ی ضداجتماعی و مریض، هر دو فرزندش را بیمارتر از خودش بزرگ می‌کند. او با تمام‌ ژن‌های خرابش و موقعیت‌های زمینه‌سازش بی‌آنکه بداند یا اصلا برایش مهم باشد پسرهایش، علی و رضا را از پا در می‌آورد. عزت نفس آنها را نشانه می‌رود و درست مثل خودش دو مرد دیگر با عزت نفسی نداشته پرورش می‌دهد.

علی، پسر بزرگتر تبدیل می‌شود به یک «پیرپسر»، با اختلال شخصیتی اسکیزویید و دوری گزین. او کسی است که از خودش متنفر است و فرار می‌کند. همان طور که از جمع متنفر است و فرار می‌کند. از رابطه می‌ترسد و ترجیح می‌دهد یک عمر تنها در لاک خودش پنهان بماند. جرات عاشق شدن ندارد. اصلا نمی‌داند عاشقی چه مزه‌ای می‌دهد چون هیچ وقت عاشقی ندیده و یک عمر، تمام مزه‌ی زندگی‌اش طعم تلخ متلک‌های غلام و بوی گند تریاک و تن کثیف خانه است. علی یک بازنده تمام عیار است یا دست کم خودش، خودش را این طور باور کرده است.

رضا به نسبت از غلام و علی  سالم‌تر است. برای خودش شغلی دست و پا کرده و لک و لکی می‌کند. هنوز از زندگی کاملا نبریده. شر و شوری دارد. از آرزوهایش  دست نمی‌کشد و دلش نمی‌خواهد مثل علی و غلام زندگی کند. از علی جسورتر است. به خودش کمتر دروغ می‌گوید و نفرتش از غلام را علنی می‌کند. اما او هم خشمگین، مضطرب و سرخورده است. از شنیدن قصه‌ی تکراری حرامزاده بودنش خسته است و از رویارویی مداوم با این قصه فرار می‌کند. رضا در عمق، کودکی است که هرگز بزرگ نشده و حسرت‌هایش از مادر نداشته شروع شده و انگار قرار نیست پایانی داشته باشد.

ورود رعنا به زندگی این سه مرد مثل نیشتری است که زخم کهنه‌ی تمام سال ها را باز می‌کند. رعنا می‌آید و هر چه کاستی و کمبود و آرزوهای مرده است یک‌باره بیدار می‌شود.

رعنا آن روی سکه‌ی غلام و علی و رضا را رو می‌کند. اگر رعنا نمی‌آمد همه چیز در چهاردیواری آن اتاق‌های پوسیده همان طور باقی می‌ماند بی‌آنکه تکانی بخورد یا بر سر کسی آوار شود.

رعنا هم در روان‌شناسی تعریف روشنی دارد. او یک بیمار خودشیفته با علائم جدی اختلال شخصیت مرزی (مرضی) است. نیازمند توجه است، برای دیده شدن هیچ چهارچوبی را رعایت نمی‌کند، از همه مرزها رد می‌شود و آنجایی که با غلام معامله می‌کند و از علی خوشش می‌آید برای آرام شدن به دستانش تیغ می‌کشد و به خودش آسیب می‌زند. رعنا یک روانی تازه وارد است که کلید تیمارستان خاموش غلام و پسرانش را روشن می‌کند و همه چیز از همین نقطه، اوج می‌گیرد و تا مرز نابودی هر آنچه که در فیلم، روی پرده و در ذهن تماشاگر است می‌رود.

رعنا تمام معماهای پنهان زندگی غلام را بی‌آنکه بخواهد یا بداند رو می‌کند و در سکانس‌های پایانی این پردازش شخصیت رعناست که همه چیز را تغییر می‌دهد. تمام عقده‌های این سه مرد را به هم گره می‌زند و میان آزار دهنده‌ترین لحظه‌ها این رعناست که به علی جرات می‌دهد تصمیم بگیرد، به رضا نشان می‌دهد که بهترین زمان انتقام همین حالاست. همین حالا که غلام دارد تلاش می‌کند دروغ دیگری سر هم کند و بازی همچنان ادامه داشته باشد.

اکتای براهنی رعنا را آورده است تا غلام را، این ملعون رجیم را نابود کند. رعنا باید شر را بکشد و این بازی را تمام کند. حتی به قیمت تمام شدن خودش.

بازی تمام می‌شود و غلام پیرمرد پرحاشیه که چیزی برای از دست دادن ندارد، همه چیز را از دست می‌دهد. درست همانطور که روان شناسی برایش پیش‌بینی می‌کند.

بازی تمام می‌شود و فیلم ساز در کارنامه‌ی «پیرپسر» از درس روان شناسی نمره‌ی بسیار خوبی می‌گیرد.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 213066 و در روز پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۴ ساعت 13:06:00
2025 copyright.