سینماسینما، محدثه واعظیپور
مناسبات و معادلات زندگی در ایران روز به روز پیچیدهتر میشود. در شرایطی که پایتخت وضعیت قرمز دارد و مبتلایان به کرونا، افزایش مییابند، سینماها و فضاهای فرهنگی و تفریحی بازگشایی میشوند. در حالی که فشار اقتصادی، عامل اضطراب و نگرانی بخش وسیعی از جامعه است، قیمت بلیت سینما افزایش یافته. یکی از مسئولان ارشاد میگوید این افزایش قیمت جای دیگری کلید خورده. احتمالا از فشار سینمادارها حرف میزند. یعنی همانها که بیتوجه به وضعیت شیوع کرونا یکی یکی سالنهای سینما را باز میکنند. قدرت سینمادارها یا حامیان بازگشایی سالنهای تئاتر آنقدر زیاد شده که مشکلات وزارت بهداشت نادیده گرفته میشود؟ یعنی سینما رفتن برای این مردم خسته، افسرده و ناامید آنقدر حیاتی است که بیتوجه به پیامدهایی که جامعه پزشکی با انبوهی بیمار مبتلا به کرونا با آن مواجه خواهد شد باید سالنهای سینما را باز کرد؟ این مدیریت جزیرهای تا کی ادامه خواهد داشت؟ این سیطره بیچون و چرای پول، رابطه و باندبازی؟ این کتمان واقعیتی که همه میدانیم و از باورش طفره میرویم.
سینماها بازگشایی میشوند چون بزرگترین سینمادار دولتی و سینماداران خصوصی بانفوذ که ردپایشان همه جا هست به سازمان سینمایی فشار میآورند. بدون این که یک مدیر فرهنگی حواسش به این نکته باشد که کادر درمان، بیمارستانها و حتی ذخایر دارویی ما تاب و تحمل حجم وسیع بیمار را ندارند و ما با تشویق مردم به بازگشت به زندگی عادی، عملا بسیاری از آنها را به پرتگاه مرگ نزدیک کردهایم. با برگزاری سمینارهای بچهگانه در سینماهای شهرهای مختلف و دادن چند ماسک به مدیران این سینماها هم کرونا را شکست ندادهایم بلکه، سندسازی کرده و واقعیت را جور دیگری وانمود کردهایم.
در این فضای آلوده و در حالی که کرونا سایهاش را از روی زندگی و روابط ما برنمیدارد «شنای پروانه» یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره پارسال، روی پرده رفته. فیلمی تلخ و تکان دهنده که سویه تاریک زندگی در این جامعه را نشانمان میدهد. فیلمی که امید میرفت یکی از پرفروشهای امسال باشد اما تعطیلی طولانی مدت سینماها، وضعیت اکران آن را تغییر داد. بدون این که بخواهم تشویقتان کنم به دیدن فیلم در سینما، باید اعتراف کنم تماشای «شنای پروانه» حالا و در حالی که چند خبر داغ از قتلهای خانوادگی فضای جامعه را ملتهب کرده ضروری است و چقدر کارکرد دارد. خشونت عریانی که در فیلم موج میزند و زمان تماشای آن در جشنواره فکر میکردم از ما دور و کمی اغراقآمیزاست، حالا نزدیک و قابل باور به نظر میرسد. وقتی به یاد رومینای چهارده ساله میافتم که با داس کشته شد یا ریحانه که پدرش با خونسردی او را کشت. مهم نیست دیدگاههای ضد زن یا بهتر بگوییم ضد انسانی، دنبال نادیده گرفتن این جنایتها یا عادی سازی آنهاست اما زیر پوست این جامعه، خشونتی خزنده در حال رشد و نمو است. خشونتی که در تصاویر شاد و سرخوش مردم توی اینستاگرام، سریالهای تلویزیونی یا پروژههای لوکس و لوس شبکه نمایش خانگی که با پولشویی و زد و بند ساخته شدهاند غایب است، اما در زندگی ما جاری است و روزی گریبان همه را خواهد گرفت. خشونتی که فقط وقتی جلوی چشممان میآید که اخبارش منتشر شود. مرگ رومینا میتوانست یک ماجرای خانوادگی در روستایی کوچک باشد بدون این که ما در همه ایران از آن مطلع شویم. اما به یمن همین شبکههای اجتماعی که نمایندگان محترم مجلس، اصرار دارند فیلتر شوند فراموش نخواهیم کرد تعصب و جهل چه بر سر این سرزمین آورده است.
در «شنای پروانه» پروانه (طناز طباطبائی) بیگناهترین و قابل ترحمترین شخصیت فیلم است. در آغاز فیلم وقتی نگاه هراسان او در دل شهری ناامن را میبینیم نمیدانیم چه بر سرش آمده. نمیدانیم حجم این ترس و وحشت از کجا نشات میگیرد، اما وقتی با قصه همراه میشویم و مردان این شهر را میشناسیم باور میکنیم یکی با خشونت، دیگری با جهل و پدری با ناتوانی و استیصال او را قربانی کرده است. چیزی شبیه آنچه بر سر رومینا و ریحانه آمد.
کاش راه کرونا به کشور ما باز نمیشد، کرونا یادمان آورد در کنار همدلی و ایثار مردم و جامعه پزشکی (به عنوان بخشی از همین مردم) مدیرانی داریم که جز پول و روابط چیزی را نمیشناسند و حالا دیگر برای مشروعیت یافتن، حتی نیازی به شعارهای از مد افتاده و عوام فریبانه قبلی هم ندارند. پس برای همان مردمی که نباید عزا و عروسی بروند، سالن سینما و تئاتر را بازگشایی میکنند، بیاعتنا به همه هشدارهای پزشکان باوجدان و مستقل و اخبار و مقالات علمی که منتشر میشود. کاش اکران «شنای پروانه» در فضای بهتری رقم میخورد، به این دلیل که تماشای آن برای بسیاری از مردان این سرزمین ضروری است. کاش سینما برای ما که دوستدار آن هستیم، واقعا جای امنی بود. کاش میشد فراموش کرد که پروانه چقدر تنها بود…