سینماسینما، حسینارومیهچیها:فارغ از اینکه فیلم «عصبانی نیستم!» را دوست ندارم و معتقدم فیلمساز در فرم و شیوۀ بیان خوب عمل نکرده و درجاهایی سردرگم است، ولی طریقه برخورد با این فیلم در این چند سال، از تلخ ترین سناریوهایی است که تنها در سینمای ما و فقط با چنین مختصاتی می تواند اتفاق بیفتد. فیلمی به دلیل برخورد سلیقه ای مسئولان ارشد و اعتراضات دسته جات و گروه هایی که اصولا هیچ نقشی در تصمیم گیری های کلان و سیاست گذاری های وزارتخانه عریض و طویلی چون فرهنگ و ارشاد ندارند، به مدت ۴ سال به محاق می رود. دولت ها عوض می شود ، مسئولان جدید می آیند سرکار. اعتراض گروه ها- فیلم را دیده یا ندیده- همچنان پابرجاست. انگیزش سیاسی و موضع گیری یکطرفه حرف اول را میزند. شنیدن حرف طرف مقابل به فتنه گری و بی بصیرتی تعبیر می شود و اساسا هرگونه اقدام برای نمایش فیلم و سپردن قضاوت به عهده مخاطب امری خطا و نابخشودنی تلقی می شود!
بشمارید تعداد فیلمهایی که تا کنون به دلایل مختلف توقیف شدند، سرو صدا به پا کردند، از پرده پایین کشیده شدند یا به خاطر ساخته شدنشان عده ای به خیابان ریختند و در نهایت بدون هیچ اتفاق مهمی اکران شدند، به خانه های مردم رفتند و در میان آنها نقد شدند. در واقع به قول فیلمنامه خوب بهرام بیضایی، اتفاق خودش نمی افتد! عده ای ناآگاهانه اتفاق را خلق می کنند. می روند به استقبال حاشیه. مثل کاری که با فیلم قصه های بنی اعتماد کردند. فیلمی که پخش شد، به شبکه خانگی آمد و توسط عده ای هم تجلیل شد. برخی با یک خط کش ذهنی ایستانده اند ببینند تیغ حاۀیه کدام فیلم بُرنده تر است. با کدام فیلم می شود بیشتر دیده شد و در کانون توجه قرار گرفت. تماشای دقیق فیلم برایشان ذره ای اهمیت ندارد. وجود حواشی و ادعاهای اثبات نشده درباره محتوای فیلم، محلی از اعراب ندارد. این موج است که برایشان مهم است. حفظ یک فضای خلق الساعه که درون آن بتوانند برای خود برای خود حکمرانی کرده و بیانیه صادر کنند.
«عصبانی نیستم!» به قشری توهین نمیکند. دست کم دروغ پردازی هم نمی کند. قصه جوانی را روایت می کند که در این سالها مشابهش را کم نداشته ایم. از فضایی می گوید که خیلی هایمان در اینجا و آنجا درباره اش حرف زده ایم و برایش لطیفه و جملات نغز فراوان ساخته ایم. دست می گذارد روی یکی از احساسات مهم جوان پر مشغلۀ جامعه امر؛ز، خشم و عصبیت همه جانبه. حالا دوستان در همه این مدت فکر کرده اند فیلسماز اساسا با چه جرأتی درباره عصبانیت یک جوان فیلم ساخته و در آن، دوره ای از وضعیت سیاسی و فرهنگی ایران را نقد کرده. دوره ای که اتفاقا سردمدار محترمش این روزها خودش تیغ نقد را گذاشته بر روی سیستم و همه چیز را نقد می کند.( این را از این جهت می گویم که در جایی از فیلم، صدای ایشان را مستقیم روی فیلم می شنویم. چیزی که به نظرم خوب از کار درنیامده و وضعیت فیلم را به لحاظ فرم دچار خدشه کرده است.)
آقایان وزیر سابق و اسبق یا از همه چیز بی خبرند یا وعده وعید بدون پشتوانه می دهند یا از اساس همه چیز را منکر می شوند! ضرورت وجود سندی به نام پروانه ساخت و پروانه نمایش با همه بروکراسی کاری ها و مصائیبی که در همه این سالها داشته، در چنین موقعیتی به کار می آید. که در مقابل وعده های چندباره، فیلم تا پای اکران می رود تبلیغ می شود و با دریافت یک بیانیه یا یک اولتیماتوم از یک گروه خودجوش، نمایشش در وضعیت فعلی صلاح دانسته نمی شود! فیلم به فیلم یا دوره به دوره هم فرقی نمی کند. می خواهد بانوی مهرجویی باشد، باشو غریبه کوچک بیضایی باشد یا خواب تلخ امیریوسفی یا این اواخر خانه دختر شاه حسینی. جنجال باید از یک جایی شروع شود. سردمداران و تصمیم گیرندگان یکی دو نفر نیستند. مصلحت سینما و فرهنگ را که مخاطب نمی بایست درک کند، هر گروه و دسته و دلواپسی به نوبه خود باید وارد میدان شود و وزیر مملکت را تهدید کند! به راستی که نام فیلم قرینه غریبی دارد با وضعیتی که برایش رخ داده. گزاره ای است از زبان شخصیت اصلی فیلم که آموخته در مواقع حساس و بحرانی که خشم به سراغش می آید، آن را زیرلب تکرار کند. ولی در واقع دست اندرکاران فیلم بیشتر از همه در این موقعیت عصبانی اند. بازیگری که به خاطر مصلحت اندیشی نمی تواند جایزه اش را برای فیلم دریافت کند. تهیه کنندگان و سرمایه گذاران از دست به دست شدن نسخه قاچاق و پرده ای فیلم بین مردم و احتمالا آقایان وزرای قبلی و فعلی و همه کسانی که سهمی در سیاست گذاری اکران و مصلحت اندیشی های خاصش دارند، ترجیح می دهند به آموختۀ شخصیت اصلی فیلم عمل کنند و تا اطلاع ثانوی عصبانی نباشند!