سینماسینما، محسن جعفری راد۱- مخاطب حرفه ای سینما و تلویزیون ، طبعا می داند که در یکی دو سال اخیر انگار به کارگردان ها و نویسنده ها تحمیل شده که روایت خود را در تاریخی غیر از زمان حال تعریف کنند که نمود عینی اش فیلم های جشنواره فجر سال قبل بود که از ۱۶ فیلم فقط ۳ فیلم به زمان حال پرداختند! اما خوشبختانه سریال زخم کاری کاملا مبتنی بر مابازاءهای واقعی بنا شده است که البته از ازل تا ابد ادامه خواهد داشت. یعنی قدرت طلبی، منفعت گرایی و دیکتاتورمابی و انتقام.
۲- یکی از برگهای برنده سریال، اجرای ساده و بدون پیچیدگی کاذب است. به این معنی که از ادا و اطوارهای هالیوودی که این روزها باب شده، میزانسن های عجیب و غریب، دکوپاژ مثلا زیبایی شناسانه، به رخ کشیدن اجراهای متفاوت و فضاسازی پر تنش، خبری نیست، بلکه محمدحسین مهدویان سعی کرده داستانش را به زبان خیلی ساده و سیال برای مخاطب تعریف کند. یعنی ساختاری شکیل با داستانی که به اندازه کافی پتانسیل کنجکاوی را دارد.
۳- امتیاز مثبت دیگر سریال، شخصیت پردازی آن است که آدمها، رنگ خاکستری به خود گرفته اند. بر خلاف اکثر سریالها – منهای نمونه موفقی مثل شهرزاد یک – در این سریال کسی، سیاه مطلق یا سفید مطلق نیست بلکه دقیقا شبیه یک آدم عادی، می تواند خطا کند، زیر قولش بزند، دروغ بگوید و در عین حال مهربان و وظیفه شناس باشد. یا می تواند خیانت کند و در عین حال اعتقادات مذهبی داشته باشد. یعنی مثل اغلب آدم ها، نقابی به چهره داشته باشد که بخصوص در جامعه ایرانی این نقاب ها فراوان است! و شخصیت های سریال را، فارغ از تاریخ روایت داستان، در سال ۱۴۰۰ نیز پیرامون خود می بینیم.
۴- اما مهمترین برگ برنده سریال، بازی های خیلی خوب آن است. جواد عزتی این بار روی دیگر سکه را نشان می دهد و به کمک میمیک صورت و استفاده خلاقانه از زبان بدن- حتی طرز راه رفتن و نگاه کردنش را سعی کرده تغییر دهد – توانسته یک نقش خیلی مغرور را خوب انتقال دهد و نیز رعنا آزادیور در نقشی مقتدر و سلطه جو که کمتر از او شاهد بودیم و استفاده مناسب از بازیگران تئاتری مثل سعید چنگیزیان که فن بیان خیلی خوبی دارد و نیز بازی ایستا و ساکن هانیه توسلی که البته همه اینها به کمک شخصیت پردازی ملموس، تبدیل به امتیاز مثبت شده اند. همان طور که قبلا هم مهدویان ثابت کرده جزو کارگردان هایی است که می تواند بازی متفاوتی بگیرد. از هادی حجازی فر در ایستاده در غبار گرفته تا جواد عزتی در ماجرای نیمروز ۲.
۵- یکی از خوش ریتم ترین سریال های چند سال اخیر است و دیگر لازم نیست تا قسمت هشتم یا دوازدهم منتظر بمانیم که قصه شروع شود! بلکه تماشاگر در گوشه رینگ بوکس مدام مشت های پی در پی می خورد و در همین چند قسمت اول گره های متعددی بسته می شود و مخاطب، کنجکاو گره گشایی آنها خواهد بود.
۶- برای پرهیز از کلی گویی به جزئیات دو سکانس تاثیر گذار می پردازیم. وقتی ناصر با بازی چنگیزیان می فهمد که دخترش با پسر مالک با بازی عزتی در خانه مالک هستند ، عصبانی به آنجا می رود و یقه مالک را می گیرد و در ادامه پسر مالک که ناصر را هل داده از سوی والدینش سرزنش می شود که چرا نگذاشته مالک کتک بخورد! در اجرای موجز این سکانس، بازی سعید چنگیزیان، دیالوگ های کوتاه و پرنکته، موسیقی هشداردهنده و نگاه های خیره و معنادار سمیرا با بازی آزادیور قابل توجه است. در سکانسی دیگر که همه منتظر مالک هستند، او می آید و نسبت به سخنان جمع کاملا بی توجه است. ناگهان با خونسردترین و البته مصمم ترین شکل می گوید سهمش را می خواهد و می گوید حساب های خارجی را نقد کرده و به حساب خودش ریخته و تقاضای وصیت نامه می کند تا خانواده ریزآبادی کاملا شوکه شوند. تقابل نمای دسته جمعی خانواده ریز آبادی در مقابل نمای تک نفره مالک، نگاه فخر فروشانه و مقتدر مالک و استیصال و درماندگی ناصر، باعث اثرگذاری بیشتر می شود.ضمن اینکه باز هم موسیقی در نقش هشدار ظاهر می شود مثل اینکه اتفاق هولناکی در راه است. تقطیع کم برش نماهای این سکانسها نیز کاملا در راستای روایت روان آن قرار می گیرد چون خود موقعیت ها، هیجان کافی دارند و نیازی به تدوین پر برش نیست.
۷- تنها ضعف سریال شاید تشابه آن به سریال های ترکی باشد که با نگاهی سطحی بر مبنای مثلث عشقی و مربع عشقی! شکل گرفته که امیدواریم در قسمت های آینده کمتر بر آن مانور داده شود، هر چند به شکل موجز و غیر مستقیمی، خیانت مالک به همسرش و بازگشت او به معشوقه قدیمی، به خوبی نشان داده می شود.
۸- نکته آخر اینکه فیلمنامه سریال اقتباسی است و پتانسیل غنی ادبیات را نشان می دهد و می تواند تلنگری باشد برای فیلمسازان ما که واقعا می شود داستان های کوتاه و بلند ایرانی و خارجی را به فیلمنامه تبدیل کرد که حداقل در روایت، اصول اولیه و حداقلی فراز و فرود یک قصه رعایت شود و شاهد کارهایی نباشیم که حتی نمی شود یک خط داستانی منسجم و کنجکاویبرانگیز برای آنها در نظر گرفت. البته مهدویان بیشتر به کتاب بیست زخم کاری محمود حسینی زاد، انگار وفادار بوه تا مکبث شکسپیر اما طبعا برداشت او ایجاب می کرده که سریال به این شکل روایت شود.
نتیجه اینکه در شرایط کرونا و تعطیلی سینماها، کارگردان ها، سمت سریال سازی رفته اند و همزمان، در حال حاضر چندین سریال در حال پخش است که هم می تواند تنوعی برای کارنامه آنها باشد و هم زیبایی شناسی سریال های ما را برای مخاطب با نمونه هایی مثل قورباغه و همین زخم کاری بالا ببرد و سریال های کلیشه ای و قابل پیش بینی مثل دل، آقازاده، ملکه گدایان، خانواده معمولی، دراکولا و .. کمتر ساخته شود!