سینماسینما، افشین اشراقی
مردِ نامرئی بارها در ادبیات و سینما و تلویزیون «ظاهر» شده است. در سینما بیشتر از آندو دیگر. اولینبار در ۱۹۳۳ و آخرینبار چندی پیش. به بهانهی اکرانِ جدیدترین مردِ نامرئی، درنگ میکنیم بر چهار فیلم: مردِ نامرئی (۱۹۳۳ جیمز وِیل)، خاطراتِ مردِ نامرئی (۱۹۹۲ جان کارپنتر)، Hollow Man (2000 پل ورهووِن) و همینطور آخرین مردِ نامرئیای که تا کنون روی پرده رفته است: محصولِ ۲۰۲۰ به نویسندگی و کارگردانیِ لی وانِل.
پیش از شروع ذکرِ یک نکته ضروریست. عنوانِ اصلیِ سه تا از فیلمهای موردِ بحث، یکی Hollow Man است و دو تای دیگر The Invisible Man. که همگی را مردِ نامرئی ترجمه کردهاند. برای جلوگیری از قاطیشدنِ نامها، نگارنده Hollow Man را با نامِ اصلی آورده و دو تای دیگر را بر اساسِ سالِ تولیدشان.
صائبِ بیابانِ مرگ در صحرای حرص
گفتهاند که مرزِ باریکیست بینِ نبوغ و جنون. مردِ نامرئی نیز چنین است. در سه فیلم از چهار فیلمِ یادشده، مردِ نامرئی نابغهایست که با تحولی غیرمنتظره سر به جنون میزند و کشفاش را تبدیل میکند به ابزار. ابزاری برای برآوردنِ حرصی که فرجاماش نیستیست. در نسخهی ۱۹۳۳ جک گریفین در بهدستآوردنِ «فرمولِ بازگشت» ناکام میمانَد و در واکنش به رفتارِ اهالیِ دهکده و پیگیریهای پلیس، برمیآشوبد و بعدتر تصمیم میگیرد که جهان را تسخیر کند.
او پدرِ نامزدش را (که دانشمندیست باتجربه) تحقیر و پیشنهادِ همکاری را رد میکند. سباستینِ Hollow Man همچون گریفین خودسر است و زیادهخواه. اوایلِ فیلم سارا (همکارش) با تندی پاسخاش را میدهد: «تو خیلی ازخودراضی و بیرحمی.» سباستین چند دفعه در طول فیلم با خودخواهی تأکید میکند که پروژه متعلق به اوست و نیز، از نامرئیبودن سوءاستفاده میکند برای نزدیکشدن به زنها و آزار و اذیتِ جنسی و تسویهحسابهای شخصی. چند بار تا دمِ مرگ میرود و بازمیگردد اما از لجاجت دست برنمیدارد تا آتشی خودافروخته او را ببلعد.
خاطراتِ مردِ نامرئی در پرداختِ شخصیت رویکردی متفاوت و تجدیدنظرطلبانه را برگزیده است. نیک هالووِی هیچیک از خصیصههای دو مردِ نامرئیِ قبلی را ندارد: نه دانشمند است، نه طمعکار و نه تندخو. هرچند که نیک برخلافِ دیگر اسلافاش (در متنِ حاضر) ناخواسته نامرئی میشود ولی خواستهای مشترک دارد با آنها: بودن با زنِ دلخواهاش.
همیشه پای یک زن در میان است
«بهخاطرِ تو.» این پاسخِ جک به فلورا است وقتی میپرسد: «چرا خودت رو نامرئی کردی؟» (۱۹۳۳). مردِ نامرئی عُلقههایی گاه بیمارگون دارد به یک زن: انگیزهای پربسامد برای برخاستنِ قهرمان/ ضدقهرمان در هالیوود. دربارهی آخرین مردِ نامرئی (۲۰۲۰) چیزِ زیادی نمیدانیم چون شخصیتِ اصلیِ فیلم زن است و ناماش سِسیلیا. اما انگیزهی آدریان برای نامرئیشدن، تلافیجویی و وحشتآفرینی است تا بازگرداند سسیلیا را به خانه. آدریانِ نامرئی نمایندهی خشونتیست نهان، علیه زنان.
نیک در خاطراتِ مردِ نامرئی با لحنی کنایی و آمیخته به شوخی تأثیرِ زن را در شروعِ ماجراها یادآوری میکند: «یهجورایی تقصیرِ آلیس بود. شاید اگه اون شب ملاقاتش نمیکردم…» سباستیَن (Hollow Man) نیز بهدنبالِ از سرگرفتنِ رابطهی قبلیاش با لیندا است و ترمیمِ احساساتِ حلوفصلنشدهاش.
بله. زن اثرگذار است اما زیرِ سایهیِ سنگینِ مردِ نامرئیست، حتی وقتی که نیست.
مردی که آنجا نبود
حضور/ غیابِ مردِ نامرئی واجدِ نوعی تضاد است. به این معنی: زمانی که مرئیست اطرافیان و گاهی حتی تماشاگران چندان او را جدی نمیگیرند اما وقتی از نظرها پنهان میشود گویی تبدیل میشود به سوژهای بااهمیت و همهجاحاضر.
در صحنهی گفتوگوی دونفرهی جک و فلورا، جک به تکافتادگی و بیاهمیتبودناش در نظرِ دیگران اشاره میکند: «من بهطور رقتانگیزی بیچاره بودم.» (۱۹۳۳). در Hollow Man لیندا دستِ رد میزند به سینهی سباستین و در واکنش به پیشنهادش برای مغازله به کنایه میگوید: «درست مثلِ قدیما… تو هرگز نبودی.»
تشویشِ دیگران از حضورِ ناپیدای مردِ نامرئی بارها در فیلمها موردِ تأکید قرار میگیرد. اما سویهی هراسانگیزِ مردِ نامرئی اینجاست: او نمیتواند با خودش روبهرو شود. سباستین بعد از کشتنِ یک حیوان و دو انسان به همکاراناش میگوید: «وقتی نتونی توی آینه به خودت نگاه کنی از کارِت لذت میبری.»