سینماسینما، امیرعلی نصیری
خائنکشی با کسوف یا خورشیدگرفتگی در دهه ۱۳۳۰ شمسی شروع میشود و روایتکننده ماجرای سرقت گروهی از بانک ملی شعبه فردوسی به سرکردگی مهدی بلیغ (امیر آقایی) است. فیلم گوشهچشمی هم به ماجرای ملی شدن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شرایط سیاسی ـ اجتماعی ایران در آن دوران دارد که منجر شد به سقوط دولت دکتر محمد مصدق؛ با این حال، مضمون اصلی فیلم ـ همچون اکثریت آثار سازندهاش ـ رفاقت و خیانت است.
از زاویه فرمالیستی، مسعود کیمایی در خائنکشی فضاسازی خوبی کرده است؛ دکورها و لوکیشنهای ساخته شده ـ که کم هم نیستند ـ تصنعی بهنظر نمیرسند، اما اکثریت صحنههای شب بیش از حد تاریک است که شاید بهدلیل کیفیت پروژکتور سینمایی باشد که من فیلم را در آن تماشا کردم. ولی با رویکرد جامعهشناختی ـ و مشابه عنوان این یادداشت ـ چیزی به اطلاعاتی که من از آن مقطع تاریخی دارم اضافه نمیکند، بلکه کمی متناقض بهنظر میرسد؛ البته اظهارنظر قطعی درباره آن را باید به مورخان واگذار کرد. با این حال، گمان میکنم خائنکشی بیش از همه اینها، ادای دین به آن برهه از ایران و بازآفرینی مکانهایی است که شاید خودشان در کودکی آنها را مشاهده کردهاند؛ مثل پیالهفروشی، قمارخانه قاسم کوری یا شیرهکش خانه.
معتقدم برخلاف آثار متاخر استاد (از اواسط دهه ۸۰ به این طرف) خائنکشی ارزش تماشا دارد و طرفدارانشان را در نهمین دهه از زندگیاش ناامید نکرده و بلکه در برخی لحظات به وجد خواهد آورد.