سینماسینما، امیرابراهیم جلالیان
سابقه سینمایی مریم مقدم و بهتاش صناعیها نشان از تلاش مداوم آنها در جایگاه نویسنده، و کارگردان برای ارائۀ واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی جامعه با وجود محدودیتهای فراوان دارد. از اولین فیلمی که در کنار هم ساختند «احتمال بارش باران اسیدی» تا آخرین فیلم آنها، لزوما نگاه انتقادآمیزشان به سینما را مشخص می کند و همواره به دنبال تصویری درست و واقعی از حقوق افراد کمبرخوردار و زنان و تنهایی انسان در جهان مدرن بوده و واقعیتهای پنهان و چالشهای اجتماعی را به نمایش میگذارند.
فیلم، اساسا قصه ای خوش ریتم، عاشقانه، ساده و تراژیک دارد و به روایت زنی به نام مهین می پردازد که در دهه هفتم زندگی اش تصمیم میگیرد از کلیشه های فرهنگی و سنتی که برای زنان مسن یا بیوه تعریف شده فاصله بگیرد. او با وجود اینکه در یک جامعه بسته و محدود زندگی می کند، به دنبال احساسات و خواسته های فردی خودش می رود.
داستان به بررسی نیازهای طبیعی زنان اشاره می کند و نمایشی نشان می دهد که به طور معمول در سینمای ایران دیده نمی شوند. یکی از ارزش های داستانی فیلم چنین است که تصویری حقیقی، انسانی و خالص از زندگی یک زن را به نمایش در میآورد که سال ها در سکوت و انزوای عاطفی به سر می برد و اکنون تصمیم به تحولی تابوشکنانه در زندگی اش میگیرد. و به نوعی مدافع حقوق زنان در جامعه می شود .فیلم به تماشاگر، ماهیت زودگذرِ زندگی را یادآوری می کند. پرترهای چشمنواز از انسانهای پیچیده و مسن، که شخصیتهای اصلی برای پذیرش لذت، شادی و عشق، دست به ریسکهای غیرعرف و جسورانهای میزنند و به طریقی جوامعی را که در آن زندگی میکنند به باد انتقاد میگیرند.
مهین شخصیت اصلی فیلم، با نقش آفرینی قابل توجه لی لی فرهادپور آغاز می شود، جسارت لیلی فرهادپور در پذیرش بازی در چنین فیلمی که به روشی جدید و بیتعارف، برای اولین بار تصویری واقعی از زندگی زنان طبقه متوسط را نشان میدهد، تاملبرانگیز است. تصویری برخلاف موارد ممیزی شده در سینمای ایران. او با پشتوانه سابقه ی روزنامه نگاری اش پرچم زنان آزاده را به شکلی اعتراضی در سینما برافراشته کرد. او در نقش یک زن مسن و ساده با موهای سفید ظاهر میشود که تصمیم می گیرد به تمام کلیشه هایی که اجتماع، براساس سن و جنسیت برای او محدود کرده نه ی بزرگ بگوید. بدون هیچ اغراقی یا نمایشی فانتزی، دوربین نگاهی واقع گرایانه از او و امثالهم به تصویر می کشد. این تصویر برخلاف رویکردهای انحصاری سینمای رایج، نشان می دهد که خواسته های اجتماعی و فردی یک زن به سن خاصی محدود نمی شود.
مهین با جسارت و شجاعت در برخورد با تنهایی و ادامه زندگی پا روی اصول خود می گذارد و با شمایلی قهرمانانه تصمیم میگیرد از رفتارهایی که جامعه از یک مادربزرگ انتظار دارد تخطی کند. دنیای ایزوله شده او رابطه و نسبتی با جهان کسالت بار و ضمخت بیرون ندارد، دنیای او دنیای رویا هاست. و کودک درونش شروع به جنبش می کند! به واقع جلوی آینه میرود، خود را میآراید. سایه، رژ لب و لاک میزند، منتظر درخواست از سوی یک مرد نمیماند و برای نیاز عاطفی، از خانه بیرون میرود و سفری را آغاز میکند. او به هم نسل های خود و جامعه اثبات می کند آنچه در فیلم میان دو کاراکتر اول میگذرد، نشان از آزادی فردی دارد، بدون مزاحمتی برای دیگران.
تلاشهای مهین، قهرمان داستان، برای مبارزه با واقعیتی به اسم ِ تنهایی و یافتن آرامش و عشق در زندگی، نهایت منجر به دیدار با مردی میشود که آن هم وضعیتی تلخ شبیه به خودش دارد و دعوت از او به خانهاش، شبی فراموشنشدنی را برای مهین رقم می زند .
«کیک محبوب من» نه تنها از نگاهِ داستانی بلکه از نظر جسارت در عبور از رادیکال ها یا محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی، یک اثر متفاوت در سینمای بعد از انقلاب است. این فیلم تصویری حقیقی از زندگی، احساسات و خواسته های زنان در جامعه ی امروزی ما ارائه می دهد که تاکنون کمتر در سینمای ایران با این شکل و شمایل بازتاب یافته است. فیلم با رگه های سیاسی و انتقاد آمیز همراه است. در واقع نشان دهنده سیاستی که حتی روی رابطه آدمی تأثیری مخرب میگذارد.
از طرفی فیلم بنا به دلایل متعددی چون، حضور بازیگران با پوشش متفاوت، نمایش زندگی خصوصی، همه جزئی از محتوای این اثرست، که به شدت با سنت ها و محدودیت های متداول سینمای رسمی کشور مغایرت دارد و به همین دلیل فیلم مورد توجه و استقبال بسیاری از مخاطبان داخلی و بین المللی قرار گرفت. از طرفی بازی حسی و درونگرای اسماعیل محرابی در نقش فرامرز (بازنشسته ارتش)، چهره نام آشنای دهه های شصت و هفتاد تلویزیون بخش مهمی از بار روایی فیلم را بر دوش میکشد. او بعد سال ها مجددا شانس حضور در اثری قابل توجه را پیدا کرد. و در قالب یک شخصیت خونسرد و آرام و بدور از هیاهو ظاهر شد . در واقع توازن فضای بازی میان دو شخصیت اصلی فیلم مهمترین عامل باورپذیری در موقعیت نیمه دوم فیلم است. بهتاش صناعیها و مریم مقدم پیش از این نشان دادهاند که شگرد کارگردانی در لوکیشن محدود را به خوبی میشناسند. همچنین جزئیات رفتاری و احساسی کاراکتر ها و فضا سازی و میزانسن را .
در این فیلم خانه، دارای شخصیت است و از همه امکانات لوکیشن برای پرداختن این شخصیت به خوبی استفاده میشود. در واقع باغچه نقشی استعاری دارد اتاق خواب، نشیمن و آشپزخانه هر کدام با ویژگیهای منحصربهفرد خود بخشی از داستانگویی را برای مخاطب تسهیل و یا شرح می دهند. تعلق خاطر مهین به باغچه ی حیاط که هر روز آن جا را آبیاری می کند و از طرفی با وجود فرامرز، چراغ های سوخته حیاط روشن و باغچه نورانی میشود و خوشحالی و شادابی را در مهین نمایان میکند. به نوعی فرامرز، قهرمان تازه واردِ زندگی مهین می شود .و در انتهایی تراژیک، او همان قهرمان رویایی را نزد خود و در باغچه مورد علاقه اش نگه میدارد با احتمال اینکه عواقب بسیاری برای مهین رقم خواهد خورد.
قهرمانی که به گفته خودش ترس از تنهایی و مرگ داشت. اما عملا چنین اتفاقی برایش نیفتاد.
فیلم «کیک محبوب من»، کم و بیش با ایرادات و باگ هایی همراه است، اما اثری خوش ساخت و روان، بدون اغراق و شسته رفته ای است.
زندگی به همین سادگی و راحتی در جریان خواهد بود، اگر سایه سنگین و رادیکالیسم اجتماعی در کار نبود. یک رابطه ی شاعرانه و بی آلایش، و مرگی در آرامش که حداقل ترین حقوق شهروندی است، که بواسطه ی بازی های درخشان لی لی فرهاپور و اسماعیل محرابی روایت شده است. درواقع زندگی و دیگر هیچ.