این گزاره شاید طعن و شعار به نظر بیاید، اما اینروزها این احساس و نظر مدام با من هست و به هر حرکت و نگاه و فضای جوان و جستوجوگر و در حالشدنی که سر برمیگردانم، ضرورت مواجهه و مکالمه با آنچه کیارستمی کرد و آنچه او ساخت، رو نشان میدهد.
قرار هم نیست این مواجههها تماتیک و درگیر با کل جهان برساخته او باشد، چراکه او خود مدام شکلی تازه برای گردش جهان ذهن و عین خود میساخت و شمایلی متفاوت از آن عرضه میکرد و قرار هم نیست این مواجهه مستقیم و رودررو و با نام یا شهرت او باشد. آثارش و ردّ حضورش، در تأثیر و تأثر غبنآلودِ غیابش، برای این دعوت و رابطه کافی است. فقط برای آفرینشهای سینمایی او شاید بشود لااقل پنج دوره فعالیت پرملاط را نشان کرد: فیلمهای کانون، مستندهای بعد از انقلاب، فیلمهای داستانی بعد از انقلاب، دوره کارهای تجربی کوتاه و بلند دهه ۸۰ و فیلمهای داستانی ساختهشده در خارج از ایران. به اینها عکاسیها و شعرهایش، و کارهایش را با شعر شعرای کلاسیک ایران و نیز گفتوگوها و نوشتههایش را اضافه کنید. هر اهل نظر و هنری و هر آدم درگیرِ مراوده زندگی و هنر، در هر جا و جایگاهی به فضایی از این مجموعه حضورهای او گره میخورد و به مکالمه، مواجهه و مجادله با نگاهها، چالشها و تجاربی متفاوت از جهان او فراخوانده میشود.
واقعیت این است که سفره گفتوگوی منتقدان، هنرمندان، صاحبنظران و حتی مردم حساس و دلآگاه سرزمین ما با کیارستمی در زمان حیات او باز نشد (نظرات و نوشتههای مفصل احمد میراحسان درباره او را جدا میکنم). چرایی این بیرابطگی بحث گشادهای است که راه به علل و عوامل بسیار میبرد. جدا از توجه بالا و مسلط – و گاه مصادره به مطلوبِ – خارج از ایران به او و در داخل ایران، سعی ناموفق در درک و دریافت سینمای او با متر و معیارهای سینمای تاکنونی و رایج، رفتار فاصلهخواه و فاصلهگیر او از فضای سینمای ایران، هم در این ماجرا دخیل بود.
تماشای روزهای تشییعجنازه و ختم او و صاحبعزادیدن جلوداران سینمای ایران در این مراسمها برایم غریب بود و مدام ذهنم را درگیر نسبت سینما و کیارستمی باقی نگه میداشت. او حتی سینمای دنیا را هم دوست نداشت و آن را دور زد و با فیلمهایش این بدیل غریب را وسط گذاشت که میشود جور دیگر هم دید و بیقیدوقیاسِ ارتباط با آنچه که تاکنون با عنوان سینما جا افتاده و متر و معیارِ ساختنها و دیدنهاست، فیلم را میشود جور دیگر هم ساخت. «فیلم» را در برابر «سینما» مهم کرد؛ در این معنی که در هر آفرینش تازه، مواجهه حیوحاضر و زنده و متصل به امر واقع را برجسته کرد، رابطه هنر و زندگی را وسط گذاشت و به رابطه بداعت و بداهه رسید.
وجه رادیکال این رویکرد او برای من در این درک و دریافت آشکار میشود که این بدیل فیلم به جای سینما را نهفقط آدمی در مقام و موقعیت کیارستمی، بلکه هر آدم حساس و شورمند و خواهانی، از دل زندگی و جامعه میتواند پیشِروی خود بگذارد و پی بگیرد. این، توجه و توصیهای بود که او در کارگاههای پرتعدادش پیش میکشید و مواجهه مستقیم با زندگی را سرآغاز هر آفرینش هنری میدید.
سینما درس نداد، نگاه به زندگی را وسط گذاشت؛ رویکردی که سر آخر به امر هنر عمومی و عمومیت پیداکردن هنر متصل میشود، که خود بحث مهم و پردامنهای است. در این رویکرد و جایگاه، هنر در معنایی تازه با درک و دریافتها و سازوکاری دیگر عیان میشود و راه به بیانی دیگر میجوید.
مواجهه در پیش و تازه ما با کیارستمی امری فقط – و عمدتا – مربوط و محدود به سینما نیست. اهالی فعال در همه رشتههای هنری، فرهنگی و اجتماعی و همه آدمهای حساس و پیگیر یا درگیر با رابطه هنر و زندگی مخاطب و فعال فضای گفتوگو با کیارستمی خواهند بود و آثار او این ظرفیت و جذابیت را در خود دارد که این جهانهای عمدتا جدا از هم را حول گفتوگو با خود به هم نزدیک و متصل کند.
پژوهشگر و مستندساز
روزنامه شرق