گنگستری یا فیلمفارسی؟!/ نگاهی به سریال «یاغی»

سینماسینما، محمد تقی‌زاده

موفقیت محمد کارت در ساخت آثار کوتاه و مستندهای جسورانه‌اش و نخستین فیلم بلند داستانی‌اش با نام شنای پروانه، دوستداران سینمایی را بر آن داشت که با فیلمسازی متفاوت، نوگرا و خلاق طرف هستیم که علاوه بر شناخت مدیوم سینما و شیوه داستانگویی، سینمای قهرمان ساز را تداعی خواهد کرد و فضاهای بکر و نادیده‌ای را نشانمان خواهد داد اما نخستین تجربه سریال‌سازی محمد کارت، موفقیت‌های پیشین این جوان نسل جدید سینمای ایران را تحت‌الشعاع قرار داد تا نشان دهد مدیوم سریال‌سازی، تفاوت زیادی با مستند و فیلم داستانی دارد و تمهیدات سینمایی کارت در سریال وی یعنی «یاغی» موفق از آب در نیامده است.

هر چقدر در قسمت‌های ابتدایی، «یاغی» توانست جذاب باشد و تماشاگر جذب کند در قسمت‌های میانی در حال از دست دادن مخاطبان تلویزیونی و حجم بالای انتقادات است به طوری‌که در قسمت‌های یازده تا چهارده، شاهد بیشترین انتقادات به روند داستان، کارگردانی، بازیگری و پرداخت کلی قصه از سوی کارگردان و عوامل سریال هستیم.

جذابیت داستانی و فضاسازی یاغی شاید اصلی‌ترین عامل جذب مخاطب از سوی سازندگان آن بود به طوری‌که در قسمت‌های ابتدایی شاهد حجم زیاد واکنش‌ها و تمجید و تحسین‌ها به فضاسازی متفاوت و قصه یاغی بودیم. محمد کارت در آثار متاخر خود نشان داده بود که تا چه حد به زندگی و رفتار مردم حومه شهر علاقه‌مند است و تا چه اندازه در ترسیم این فضا موفق عمل می‌کند بنابراین در یاغی نیز شاهد ادامه این روند و ترسیم فضای زاغه‌نشینی بودیم که با چاشنی‌های سینمایی محمد کارت از قبیل برخی گروه‌های مافیایی و زد و خوردهای این قشر، این اتمسفر تا اندازه زیادی جذاب و مخاطب‌پسند از آب درآمد اما مشکل از آن جایی آغاز شد که این فضاسازی‌ها محور اصلی پیش‌برد روایت شد و به جای آنکه در ادامه روند قصه پیش‌ رود شاهد این گونه زد و خوردهای متعدد و تصویرسازی از محله‌ها و افراد خاصی بودیم که در ادبیات عامه‌پسند ایرانی به لات‌ها شهره‌اند. این تصویرسازی تا جایی پیشرفت که مسیر سریال از فضای گنگستری و قصه‌گویی به آثار سطحی زد و خوردی و کاراکترهای باورناپذیر فیلمفارسی تبدیل شد و این روند تا قسمت چهاردهم تداوم دارد.

شخصیت‌پردازی و انتخاب نقش یکی دیگر از موارد چالش برانگیز سریال کارت بود که هرچه سریال بیشتر پیش رفت ضعف مفرط در پرداخت کاراکترها بیشتر خود را نمایان کرد. انتخاب بازیگرانی چون «پارسا پیروزفر»،  «طناز طباطبایی»، «علی‌ شادمان» و «امیر جعفری» در نقش‌هایی نسبتا متفاوت بدون شک انتخاب‌‌هایی کنجکاوی‌برانگیز از سوی عوامل سازنده «یاغی» بود اما اینکه این نقش‌ها تا چه حد باورپذیر از آب درآمدند و پرداخت آن در فیلمنامه چگونه بوده محل اصلی انتقاد به این سریال به شمار می‌رود. «علی شادمان» بهترین نمونه برای این تحلیل است چرا که با وجود تلاش‌های فراوانی که برای درآوردن نقش و ایفای آن کرده، اساسا انتخاب درستی برای این نقش نبوده چرا که به هیچ وجه در قالب یک نوجوان پایین‌شهری با المان‌های این طیف سنخیت ظاهری و باطنی نداشته و این شاید از بزرگترین پاشنه آشیل‌های سریال باشد. شادمان خیلی تلاش کرده که چهره‌ای متفاوت از خود به عنوان یک نوجوان معصوم و آرام به تصویر بکشد اما به هیچ‌وجه شمایل یک نوجوان یاغی پایین‌شهری با فیزیک و باطن وی سنخیتی ندارد و فریادها و اکت‌های متعدد و سنگین وی نیز نمی‌تواند این شخصیت‌سازی را قدرتمند و باورپذیر کند. «پارساپیروزفر» با وجود حضور جذاب و فیزیک متفاوت و «طنازطباطبایی» نیز نقش‌آفرینی جدید و تاثیرگذاری از خود بروز نداده‌اند و همان شمایل و بازیگری خود را با چهره و استایل جدید تکرار کرده‌اند. حضور «امیرجعفری» در نقشی مهم که گاه و بی‌گاه گره‌های داستانی به دست او باز می‌شود تا حد زیادی برای تماشاگران جذاب از آب درآمده اما بازی «نیکی‌کریمی» همانند بازی شادمان از اصلی‌ترین ایارادات بازیگردانی و بازیگری «یاغی» محسوب می‌شود چرا که اگرچه گریم و استایل کریمی جدید و جذاب به نظر می‌رسد اما حضور «نیکی‌کریمی» در قسمت‌های پیشین تنها وسیله‌ای برای ارائه اطلاعات بیشتر درباره کاراکتر آقاجون بوده و نقش‌آفرینی کریمی همچنان که در بسیاری از آثار قبلی این بازیگر شاهد بودیم، بازی آنچنان متفاوت و باورپذیری نبوده است.

قصه همچنان‌که در بیشتر آثار سینمایی و سریال‌های‌های ایرانی پاشنه آشیل مجموعه‌ای داستانی بوده، در سریال «یاغی» نیز از اصلی‌ترین موارد نقد و نظر به نظرمی‌رسد: ماجراجویی‌های متفاوت و گاه و بی‌گاه که حذف آنها خلل زیادی به داستان نمی‌زند و تنها برای جذاب کردن فضای داستانی سریال است از جمله این موارد انتقادی است. گویی در قسمت‌های مختلف داستان در طول پیش نمی‌رود و تنها برخی تحرکات عرضی قصه که به ماجراجویی‌های فیلمساز و تعلق خاطر وی مربوط بوده لحظاتی تماشاگر را سرگرم می‌کند فارغ از اینکه تاثیر زیادی در پیشبرد درام داشته باشد. اوج این کج‌سلیقگی فیلمنامه در قسمت‌های اخیر سریال (۹ تا ۱۴) قابل رویت است به طوری‌که بدون اینکه اتفاق خاصی بیفتد بسیاری از لحظات سریال قابل حذف‌اند و داستان یک قسمت حدود ۵۰ دقیقه‌ای به راحتی در یک یا دو جمله قابل تعریف و تبیین است.

کارگردانی محمد کارت بیش از آنکه متاثر از نگاه جسورانه و نوگرای مستندهای بکرو جذابش باشد ملهم از آثار سطحی فیلمفارسی و برخی اکشن‌های آمریکایی است به طوریکه در بسیاری از لحظات از فرط باورناپذیری شخصیت‌ها و تصنعی‌بودن اتفاقات به فیلمفارسی‌های قبل انقلاب طعنه می‌زند. از سوی دیگر تم مافیایی و معمایی سریال نیز که تداعی‌گر برخی سریال‌ها و فیلم‌های آمریکایی است به ساده‌ترین و دم‌دستی‌ترین شکل ممکن از آب درآمده به طوریکه تعلیق‌های قصه در بسیاری از لحظات بی‌تاثیر و روند داستان و سرنوشت اتفاقات در لحظات بسیاری قابل پیش‌بینی و فاقد جذابیت است. گویی کارت در سریال‌ نخست خود برخلاف فیلم سینمایی«شنای پروانه» و مستندهایش تنها به فکر شمایل‌سازی و جذابیت‌ آنی بوده و تاثیرگذاری و خلاقیت‌های آثار قبلی و فضاسازی و کاراکترهای سمپاتیک آن فیلم‌ها به هیچ عنوان در «یاغی» تداوم پیدا نکرده است.

درنهایت باید گفت محمد کارت با وجود توفیقات پیشین خود در مستندسازی و فیلم بلند داستانی، در نخستین تجربه سریال‌سازی‌اش ناکام بوده و اصولا انتخاب مدیوم سریال تلویزیونی برای او درست نبوده است. گویی وسوسه این روزهای سینمای ایران یعنی حضور در نمایش خانگی و ساخت سریال، دامن‌‌گیر این کارگردان جوان و خلاق اما عجول نیز شده به طوریکه‌ ناکامی وی در ساخت سریال جدیدش تا حد زیادی موفقیت‌های پیشین وی در مستندسازی را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 179626 و در روز سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۴۶:۲۳
2024 copyright.