سینماسینما، میثم محمدى:
استیو جابز زایشى عینى و بیرونى در جهان مدرنیته داشته که او را به یکى از غول هاى دنیاى فناورى تبدیل کرده است. زندگى و فردیت جابز سرشار از موقعیت ها و خصایص دراماتیک است و مهران رنجبر با ایده اى ناظر بر نقد هیولاى مدرنیته که کنش ها، احساسات و لحظات حیات بشر را تصنعى ساخته، سراغ هیولاى درونى استیو جابز مى رود. هیولاى قدرت که به ویرانگرى درونى او منجر مى شود. جابز در دنیا و تمام فضاهاى ارتباطى که کشف کرده غرق شده و در نهایت در همان جهنم تکنولوژیک بلعیده مى شود. نمایش جسورانه شروع مى شود و در ادامه بر روایتِ خاص خود پایبند است.
استیو جابز هر چه بوده، حالا با طرح و قلم مهران رنجبر جان گرفته است. با روایتى سهل و ممتنع و با نگاهى ژرف بر گسست هاى زاییده شده میان انسانها و از منظر قدرتِ . در نمایش جابز، جابز مساله نیست، او بهانه است، قدرت یا توهم قدرتى که بدست آمده و از طرفى همانطور که گفته مى شود، اختیار یا توهم اختیار در آینده انسان که کنکاش در این گزاره هاى فلسفى در این مقال نمى گنجد.
همین قدر باید گفت که تا حدودى موضع مشیت گرایانه اى در روایت جابز نسبت به جبر و اختیار وجود دارد، موضعى که از نقطه عزیمت اینگونه نیست و در ابتدا متکى بر این اعتقاد است که ما خود را مختار واقعی و آزاد در انتخاب و عمل میدانیم و احساس مى کنیم میتوانیم به طرق مختلف بر جهان اثر بگذاریم؛ به این صورت که امکانهای بدیلی را پیش روی خود یافته و با انتخاب درست جهان را تسخیر مى کنیم.
استیو جابزِ مهران رنجبر نمایشى پایبند به سبکِ مدنظر اوست و ارتباط قابل قبولى میان متن، فرم، مضمون و محتواى نمود یافته از لا به لاى طراحى هاى شخصیت و میزانسن و نور، شکل گرفته است، هر چند که در زمینه طراحى نور که ایده خوب و متناسبى براى این فرم اجرایى به نظر مى رسید، نیاز به اصلاحاتى در راستاى ایجاد کنتراست بالاتر بود که به نظر تجهیزات اجازه چنین چیزى را نداده است.
نویسنده و کارگردان در واقعیت هاى تک خطى زندگى جابز غوطه خورده و حالا در روایت و فرم آنها را در هم شکسته و وارد فضاى انتزاعى و تجریدى خود کرده است تا با عدول از پیروى صرف از واقعیت، نگاه فردى و اکسپرسیونیستى به آن داشته باشد. هر چند به عقیده نگارنده، براى نفوذ بیشتر به لایه هاى انتقادى از جامعه مدرن و تسخیر بشر در چنگال فناورى ها، هر چقدر دیدگاه رادیکال ترى در بستر اکسپرسیونیسم و بسط و گسترش ایده ناظر بر نمایش اعمال مى شد، بى تردید عیار نمایش را بالاتر مى برد. اتفاقى که در فواصل نمایش دچار نوسان است و گاهى چنان قاعده رئالیته زیست استیو جابز را بهم مى زند که تحسین برانگیز مى شود و گاهى هم دچار احساسات مى شود.
فرزین محدث به اقتضاء نمایشنامه و کاراکترهاى موجود، به لحاظ ریتم و تمپو نقطه مقابل شخصیت درونى استیو جابزِ کم نوسان و درون گرا بود و این فرمول تقابل کلاسیکِ ناظر بر ایجاد توازن ریتمیک و حسى، به خوبى جواب داد و تماشاگر را راضى مى کند. هر چند رادیکالیسم مدنظر در این شیوه روایى، بى تردید مى توانست بیش از اینها به فرم ایفاى نقش هاى فرزین محدث سرایت کرده و قابلیت هاى بیشتر و خیره کننده ترى از بازى هر دو بازیگر را نمایان کند. هر چند که میزانِ سنجش این جریان به عوامل ثانویه و همچنین بسترهاى سیاسى و اجتماعى موجود نیز بستگى دارد.
نکته دیگر در این نمایش میزانسن هاى روان و فکر شده اى است که منجر به ایجاد ترکیب بندى ها و تابلوهاى زیبایى در اثر مى شود و البته که صرف نظر کردن از طراحى صحنه اى خاص و همچنین انتخاب هوشمندانه لباس ها به لحاظ رنگ و طراحى، هم در فرم و هم محتوا کارکردى مثبت دارد و البته یک تقابل زیبایى شناسانه در موسیقى که تلفیقى از موسیقى کلاسیک و مدرن است و اوج آن در صحنه دوئت دو نوازنده با ساز کلاسیک و مدرن است که با میزانسن و کمپوزیسیونى درست، به اجرا درآمده است.
در مجموع نمایش «استیو جابز» خوش نقش است، اما بى نقص نیست. هر چند امتیازهاى مثبت آن بسیار بیش از کاستى هایش به چشم مى آید. اثرى دلنشین و ارزشمند و متفکر که به هنر و مخاطبان واقعى آن احترام گذاشته است.