یادداشتی برای فیلم «رها»/ جامعه ناکارآمد و پدرهای بی‌خاصیت

سینماسینما، زهرا مشتاق

پدرهای بی‌خاصیت، بیش از هر چیز نتیجه جامعه ناکارآمدی است که افراد خود را دچار رنج و تباهی می کند. در ساختاری که هیچ چیز جای خود نباشد، یک روال عادی می تواند تبدیل به ضد خود شود. کارکرد یک خانواده، معنای کلی اش، وجود آرامش، یکپارچگی، عشق، برخورداری و حمایت است. در «رها» به کارگردانی حسام فرهمند، وجود یک راس ناتوان در هرم یک خانواده، در کنار دیگر اضلاع که هر یک ناتوانی خود را به گونه ای دیگر به نمایش می گذارند، یک ویرانی تام را رقم می زند.

پدر توانی در اداره خانواده خود ندارد. او ذات بدی ندارد. اما بد نبودن، به تنهایی کافی نیست. مدیریت یک خانواده، به فاکتورهای مهمی نیاز دارد. او نتوانسته برای خانواده اش سقفی مهیا کند. در خانه ای کهنه، بدون اثاثیه زیبا زندگی می کنند. مرد تا خرخره خودش را میان سمساری تهوع آورش که جز ضرر مضاعف، هیچ سودی برای خودش و خانواده اش ندارد، غرق کرده است. چشم های نگران همسر و بچه هایش را نمی بیند و هر روز، بیشتر در سماجت بر نادانی فرو می شود. او توانی برای بازسازی ذهن و روحش، بعد از حادثه ای که در محل کارش رخ داده، ندارد و برای همین خودش را میان آشغال های دور ریز مردم پنهان می کند. اما، در این ویرانی تدریجی، خانواده نیز  ناخواسته با او همراه می شود. در دایره ای نامرئی، هر کس می خواهد به دیگری کمک کند و هیچکس توان دیدن زنجیر ضخیمی را که همگی را به زیر می کشد، ندارد.

از سوی دیگر، می شود به اتصال تلخ مجموعه ای از اتفاق های ناخواسته نیز توجه کرد؛ اگرهای غیر قابل پیش بینی. اگر برای پدر آن اتفاق نمی افتاد، اگر لپ تاپ رها خراب نمی شد، اگر پسر خانواده در معرض اجبار خودخواسته برای کمک قرار نمی گرفت، اگر مادر، به جمع این فرو شوندگان در چاه نمی پیوست….

«رها» را می شود از چند سو نگاه کرد. مجموعه ای از اتفاقات بد، که هر یک دیگری را رقم می زند و هر کدام چون گلوله ای برف، بزرگ و بزرگ‌تر می شود تا آنگاه که سرنوشت، آن را تبدیل به بهمنی فاجعه بار می کند.

شکل دیگرش ایجاد تنفر از حکمران ارشدی است که توانایی مدیریت گروهی که خود در تشکیل و زایش آن نقش داشته است، ندارد. او ناتوان و عاری از رفتار خردمندانه است و رفتارش، بیشتر دوستی عمو خرسی است که هیچ ثمری برای دیگران ندارد.

«رها»، همچنین، استیصال پدری است که نابرابری اجتماعی انباشته از تضاد طبقاتی، او و خانواده اش را به قعر فرو می برد. سازمان عظیمی که کارکردهای انسانی خود را از دست داده است و در آن، خانواده ها، به منزله ستون فقرات تشکیل دهنده آن، بیمار و ناتوان شده اند. جامعه ای که خانواده هایش، توانی برای حل مشکلات خود ندارند. ساده ترین اتفاقات، مثل خراب شدن وسیله ای که پولی برای تعمیر آن نیست، می تواند تبدیل به یک فاجعه دسته جمعی شود. مثل یک رشته تصادف زنجیره ای در یک صبح زود برفی در یک اتوبان.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 205041 و در روز جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ ساعت 17:52:09
2025 copyright.