سینماسینما، پدرام عبهر:
فیلم: چراغهای ناتمام/ کارگردان: مصطفی سلطانی/ فیلمنامه: محسن جسور/ بازیگران: مجید صالحی، شقایق فراهانی و…
«چراغهای ناتمام» قصّه نویسندهای را روایت میکند که حاضر نیست قلمش را به هر کسی بفروشد و فقط در چارچوب ارزشها و اعتقاداتِ شخصی و ذهنی خودش قلم میزند. همین موضوع، عرصه را بر او تنگ کرده و اوضاع مالیاش را بهم ریخته است. نویسنده متعهّدِ قصّه که با زن و دختر کوچک و پدر جانبازِ پیرش زندگی میکند، ناگهان با پیشنهادی روبرو میشود که قصّه یک «کولهپشتی» و محتویاتش را بنویسد. کولهای که برمیگردد به گردانی ۱۴۰ نفره که از آن فقط ۱۵ نفر و از آن پانزده نفر هم فقط همین کوله باقی مانده و حالا نویسنده قصّه ما باید داستان آن ۱۵ نفر را از دلِ عکسها و نامهها و یادگاریهای آبخوردهی داخل کوله بیرون بکشد.
فکر میکنم شما هم با هم موافق باشید که این طرحِ قصّه، طرحِ بدیع و امیدوارکنندهای است. مخصوصاً که این فرار از کلیشه، در اجرا هم دیده میشود و فیلمساز در بند نماهای آپارتمانی و شهری نمانده و به دل کوه میزند و لانگشاتهای خوبی میگیرد و فیلم آب و رنگ تازهای به خود میگیرد. امّا متاسّفانه فیلمساز این مسیر را ادامه نمیدهد. قصّه و شخصیتهایش را سرسری میگیرد و در خیلی از لحظات، به جای اینکه بر تم اصلیاش تمرکز کند که پتانسیل بالایی برای جذّاب شدن دارد، بیدلیل به فقر و فلاکت نویسنده و خانوادهاش و درگیریهای لفظی پر از شعارش با دیگران میپردازد. و نهایتاً ایده و سوژهاش را حیف میکند.
«چراغهای ناتمام» فیلم بدی نیست. ایدهی خوبی دارد، در برخی لحظات اتّفاقات خوبی را هم رقم میزند. نریشناش هم اغلب دلنشین است. و یک مجید صالحی فراتر از انتظار هم دارد. امّا متاسّفانه مخصوصاً ضعف فیلمنامه باعث شده لحنِ فیلم یکدست نباشد، و داستان هم انسجام کافی نداشته باشد، ضمناً واقعاً چرا ریتمی به این کندی برای این فیلم درنظر گرفته شده؟ این ریتمِ کند هم آفت سینمای ما میتواند لقب بگیرد. (نه اینکه ریتم کند به خودی خود ضعف، و تند آن نقطه قوّت به حساب بیاید، امّا ضربآهنگ فیلم باید با موضوع و قصّه همخوانی داشته باشد، که به نظرم در این فیلم به هیچوجه اینطور نیست و چراغهای ناتمام این پتانسیل را داشت که با ریتمی سریعتر، به فیلمی جذّابتر تبدیل شود.