سینماسینما، محمدعلی علومی
تبریک سال نو و توضیح: برای همه هموطنان سالی سرشار از سلامت، سعادت و بهروزی را آرزومندم؛ همچنین این یادداشت پیشکش می شود به کودکان کار هر چند که می دانم این خردسالان مجال و امکان تماشای انیمیشن را ندارند و تقدیم می شود به بانوانی که برای بینوایان همچون مادر یا خواهری مهربان و از خود گذشته هستند، خانم ها: زهرا مشتاق و نرگس کلباسی.
خلاصه داستان: شرک، دیوی منزوی است که در میان جنگل، کلبهای کنار مردابی دارد. لُرد فارکواد، امر به جمعآوری موجودات افسانهای داده است. در این گیر و دار، الاغی سخنگو میگریزد و با شرک آشنا میشود اما کلبه شرک اینک به امر لرد، تبدیل به تبعیدگاه موجودات افسانهای شده است. شرک با راهنمایی الاغ سخنگو به شهر میرود تا از لرد فارکواد، سند مالکیت کلبه و مردابش را بگیرد و موجودات افسانهای را از خانهاش براند.
فارکواد برای پادشاه شدن ناچار است که با پرنسسی ازدواج کند. او شرطی میگذارد: شرک برود و پرنسس فیونای طلسم شده را از قلعهای که تحت نگهبانی اژدهایی است نجات دهد و سپس او را جهت ازدواج با لرد فارکواد به شهر بیاورد و در عوض، سند مالکیت کلبه و مردابش را از لرد بگیرد.
شرک همراه الاغ سخنگو و پس از ماجراهایی پر مخاطره، پرنسس فیونا را به لرد فارکواد میسپارد. اما فیونا همزمان اسیر افسونی است. طوری که روزها زیبا و شبها به شکل دیو درمیآید تا وقتی که عشق حقیقی خود را بیابد و به شکل واقعی خود درآید. سرانجام پرنسس فیونا نه با لرد فارکواد بلکه با شرک ازدواج میکند.
الف- انیمیشن شرک، دریافت و رویکردی طنزآمیز یا نمایشی کمدی از قصهها دارد. مطابق با روانکاوی یونگ و مانند اغلب قصههای کهن الگوهای غالب بر ناخودآگاه جمعی یا قومی، در این انیمیشن کمدی نیز حضور دارند، با این تفاوت که به سبب رویکرد کمدی، خویشکاری کهن الگوها در این جا، به قول حافظ: «خلاف آمد عادت» هستند.
پیر خردمند در این انیمیشن، همان آینه سخنگو یا به قول لرد فارکواد آن هم پس از تهدید آینه به خرد شدن، آینه راستگوست که از ترس جلاد و جبار نه تنها زبان به چاپلوسی فارکواد میگشاید، بلکه حتی کارکرد یک شومن جهت سرگرمی و ایجاد هیجان برای فارکواد و جلادانش را عهدهدار میشود.
قهرمان مرد، دیو است و نه شوالیهای جنگجو و سوار بر اسب. (هنگام فرار از شرّ اژدها، کنار نقش سوخته شوالیهای شمشیر به دست، شرک در پاسخ به فیونا که حیرتزده میپرسد: تو هنوز اژدها را نکشتهای؟ آخر تو چه طور شوالیهای هستی؟ و شرک جواب میدهد که من، شوالیهای هستم از نوع شرک!)
زن اثیری، فیونا شبها تبدیل به دیو میشود و ضد قهرمان، یعنی فارکواد نیز، موجودی غولآسا و دارای تواناییهای جادویی نیست.
در همان حال، توجه به روانشناسی فردی و جمعی و نظام نشانهشناسی فرهنگی، سبب شده است که این اثر با ساخت و پرداختی قدرتمند، کاری کلاسیک و مورد پسند همگان از خردسال و بزرگسال و با هر سطح از آگاهی قرار بگیرد.
ب- گفتهای مشهور و حتی تکراری است که «داستان» شرح ماجراها و آن همه از جانب اشخاص و معرّف وجوه آشکار و پنهانشان است.
شخصیت اصلی این فیلم، شرک است. (شرک، ریشه در زبان آلمانی دارد و به معنای ترس و ترسناک است.)
او دیوی منزوی است. دور تا دور کلبه و مردابش تابلوهایی نصب کرده که حاکی از اخطار به دیگران است تا به قلمرو انزوایش وارد نشوند.
در نظام نشانهها و بر اساس مفروضات قبلی که یقین قطعی محسوب میشوند، دیوها موجوداتی بیرحم و خونخوار هستند. در صحنهای از فیلم، شرک خطاب به الاغ سخنگو، توضیحی با این مضمون دارد که: «من مشکلی با دیگران ندارم. این مردم هستند که تا مرا میبینند، میگویند فرار کنید یک دیو بد ترکیب خونخوار آمده است.» یا در جایی دیگر، باز خطاب به الاغ میگوید: «ما دیوها مانند پیاز لایهبه لایهایم. ظاهرمان سخت است و در باطن شکننده هستیم.»
موضوع مهم این است که حتی خود شرک نیز این مفروضات فرهنگی و پیش داوریهای بیرحمانه را پذیرفته است و گاهی (از جمله در دیدار با فیونا) از نمایش و نشان دادن چهره خود، خودداری میکند. فیونا نیز در جلوه دیو، همین رویکرد را دارد.
شخصیت متقابل و بلکه متنافر با شرک، شخصی است با عنوان «لُرد» و به نام فارکواد. «این نام، ساختگی و چندپهلو و با دایره نسبتا وسیعی از معانی گوناگون بوده و در مجموع به معنای شخصی مخلّ اعصاب و آدمی است که زندگی را تباه میکند.»
لرد فارکواد، جبّاری خودشیفته و فاقد توانایی در همدلی با بقیه است. دیگران از انسان تا موجودات افسانهای را همچون ابزاری در خدمت خود میداند و میخواهد. تحمل دیدن یا شنیدن وقایعی را ندارد که خود برتر بینی وی را در معرض چالش و پرسش قرار دهند.
در فیلم «شرک» این شخصیتپردازی به شکلهای مختلف انجام شده است. «نمونه این که لرد فارکواد همیشه با ضمیر «ما» از خود اسم میبرد. موجودات افسانهای را سبب مسموم شدن زندگی زیبای خود میداند. شرک را فاقد احساس میپندارد و زنده بودن او را جسارت مینامد. فارکواد که کوتوله است، مجسمه خود بر کیک عروسی را بلند قدتر از فیونا نشان داده، آینه جادویی و سخنگو را با تهدید وادار به چاپلوسی میکند و تازه آن وقت است که آینه را راستگو مینامد!»
در نخستین تصویر از فارکواد، زاویه دوربین از پایین، توهم فارکواد از خود را بیان میکند. او به شکنجهگاهی قرون وسطایی میرود و با شکنجه دادن بیسکویتی به شکل انسان، به آینه جادویی دست مییابد. «در ضمن بیسکویت و فارکواد، در لفظ ریشهای مشابه دارند.
لرد فارکواد با تهدید و ترساندن آینه جادویی، درمییابد که ناچار است با پرنسسی ازدواج کند تا واقعا پادشاه شود. او، فیونا را انتخاب میکند اما عاشق فیونا نیست بلکه خودشیفتهای عاشق تاجگذاری و پادشاهی است. هنگامی که شکل دیگر و دگرگون فیونا را میبیند، لرد فارکواد فورا اظهار انزجار میکند و حتی به روی او دشنه میکشد. به سرعت تاج بر سر میگذارد و خطاب به جماعت حاضر در مراسم ازدواج میگوید که، ببینید من پادشاهم. همه چیز تحت قدرت من است!
«فیونا: در لغت به معنای سفید و در اساطیر بریتانیا به معنای درخت تاک است.»
او، فزون بر حبس شدن در قلعه، در کودکی اسیر افسون جادوگری شده است. طوری که روزها به شکل پرنسسی زیبا و شبها به شکل دیو درمیآید تا زمانی که بنا به مضمون گفتهای از فیونا، او «عشق حقیقی خود را بیابد و به شکل واقعی خویش درآید» به این جهت است که نیمه «پرنسس» فیونا، عاشق لرد فارکواد است و وقتی که از شرک و الاغ، جویای شکل و قیافه و خلقیات شوهر آیندهاش میشود، نمیخواهد واقعیتها را بپذیرد و گفتههای الاغ و شرک را حمل بر حسادتشان میکند اما نیمه دیگر او، دیو، به تدریج دلباخته شرک میشود.
فیونا در ابتدا شخصیتی به شدت رمانتیک دارد، چنان که میخواهد مطابق با رمانسها و کتابهای قصه، همراه با شوالیه نجات دهندهاش آواز بخواند. او، حتی الاغ ورّاج را اسب و شرکِ دیو را شوالیه میپندارد اما در حین سفر و به تدریج دلبستگی متقابلی میان او و شرک شکل میگیرد. این علاقه به ویژه در صحنهای واضح میشود که فیونا، رابینهود و یاران او را با خشونت میراند. در حالی که رابینهود آشکارا دلباخته اش شده است.
باری، فیونای پرنسس، کمکم رفتارهایی شبیه به کارهای دور از ادب و آداب اشرافی شرکِ دیو را انجام میدهد. در صحنهای از فیلم، شرک و فیونا، مار و وزغ به همدیگر هدیه میدهند که اشارتی آشکار به نشانههای فرویدی است اما چون که عشق به سرانجام نرسیده است، وزغ و مار در هوا رها میشوند.
شرک و فیونا، هر دو در ابراز عشق و علاقه به همدیگر تردید دارند چون که نمیدانند آن دیگری درباره واقعیت وجودی او، یعنی دیو بودن، چه نوع داوری دارد؟
یکی از نقاط عطف فیلم، صحنهای وهمناک و حاکی از تمایل ناخودآگاه شرک است. غروب شده است و فیونا به اتاقکی شبیه مقبرههای باستانی میرود. شرک میکوشد که با تخته سنگی بزرگ، سنگین و مدوّر، در اتاقک یا مقبره را مسدود کند. او در پاسخ به پرسش حیرتآلود الاغ که، چه کار داری میکنی؟ با خندهای از پاسخگویی طفره میرود.
در این جا شرک در واقع، اما به طرزی ناخودآگاه میخواهد که با حذف فیونا بر تردیدهایش غالب شود.
«الاغ»: او نیز مانند شرک تنهاست. الاغ ورّاج در کنار و همپای شرکِ آرام و کم حرف، زوجی کمدی را تشکیل میدهند. الاغ، در مواردی ابله مینماید، اما به هر حال اوست که اشخاصی مانند فیونا، شرک و ماده اژدها را با خودشان، چنان که هستند، آشنا کرده و آشتیشان میدهد. الاغ در صحنهای به شرک میگوید که تو آن قدر در لایههایت گم شدهای که واقعیت را نمیبینی.
سپس الاغ است که کج فهمی رخداده میان شرک و فیونا را برطرف میکند. الاغ با بیان زیباییهای اژدها، از جمله چشمان قشنگ اوست که دل اژدها را به دست میآورد، تا حدّی که اژدها به جای شعلههای سرکش این بار، نفسی عاشقانه میدهد. صحنه فرار شرک، فیونا و الاغ از قلعه و سپس نعرههای خشمگین اژدها و بلافاصله ناله رقتبار او، از جمله صحنههای به یادماندنی این انیمیشن است.
«اژدها»: او انعکاسی از شرک و فیوناست. اژدها همچون فیونا بسیار عاطفی است و نظیر شرک، ظاهری سخت اما باطنی شکننده دارد.
از باب نمونه، فیونا در اولین دیدار، دستمالی سفید به شرک هدیه میدهد و اژدها نیز در دیدار با الاغ، شمع روشن میکند. از این رو، اوست که در آخرین لحظه، یعنی زمانی که مأموران به امر فارکواد، شرک و فیونا را دستگیر کردهاند، وارد میشود و فارکواد را میبلعد و تاج را تُف میکند.
ساختار: در نخستین صحنه، شرک در توالت است. کتابی را میگشاید و میخواند که حاوی قصهای عاشقانه و طلسم شدن پرنسسی در قلعهای است. شرک به عشق و عاشقی میخندد، آن را «چرت و پرت» میداند و از صفحه کتاب به عنوان دستمال توالت استفاده میکند.
اما در صحنههای آخر فیلم انیمیشن، دوباره شرک در توالت است که الاغ، عشق فیونا به شرک را بازگو میکند و شرک متوجه میشود که عشق، چرت و پرت نیست.
همچنین، سفر شرک و الاغ در مزرعهای پر از گلهای آفتابگردان شروع میشود. در صحنهای، شرک گل آفتابگردان را به عنوان هدیه برای فیونا میبرد تا عشق و علاقه خود را ابراز کند، سپس به سبب کج فهمی، گل را به کناری میاندازد. فیونا بنا به باورهای رایج در فرهنگ مردم، با جدا کردن گلبرگهای همان گل است که بر تردیدهایش چیره میشود و تصمیم میگیرد علاقهاش به شرک را بیان کند که ناموفق میماند. سپس در صحنهای دیگر، شرک با خشم و بیزاری گلهای آفتابگردان را به اجاق کلبهاش میاندازد و سرانجام تمام تجربیات و ماجراهای شرک و فیونا، الاغ و اژدها و فارکواد، همه به همان کتاب قصه در آغاز انیمیشن منتقل میشود. کتاب بسته و فیلم تمام میشود، اما موضوع ما هنوز تمام نشده است. مونتاژهای بیانگر تنهایی شرک و فیونا با بهرهمندی از عناصر شبیه به هم انجام میشود. مانند این صحنه که شرک گل آفتابگردان را به اجاق کلبهاش میاندازد و تصویر بعدی از بخاری دیواری قصر شروع میشود. شرک، تنها سر میز چوبی نشسته و همان وقت پرنسس فیونا، سر میزی مجلل، تنها اما در زاویهای روبهروی شرک نشسته است. صحنه دیدار دوباره الاغ و اژدها وقتی است که الاغ از رودخانه آب مینوشد، سر بالا میآورد و در آن سوی درخت، اژدهای گریان را میبیند که به دنبالش تا میان جنگل آمده است.
در صحنههایی به طرز مستقیم و آشکار یا غیرمستقیم و ضمنی از فاصلهگذاری استفاده شده است. مانند این که در همان اولین صحنهها، زمانی که مردم آبادی قصد حمله به کلبه شرک را دارند و ناگهان با او روبهرو میشوند و چنان میترسند که قدرت فرار ندارند. در این جاست که شرک به طرزی خصوصی به جماعت گوشزد میکند که، در این قسمت از سناریو، شما باید فرار کنید!
از این جمله است حضور همزمان ابزار مدرن و قرون وسطایی، مانند صحنهای که ساحرههای سوار بر جاروب، در جایی شبیه باند فرودگاه فرود میآیند.
همچنین این نکته ناگفته نماند که حتی عنوانبندی این انیمیشن، در خدمت فضاسازی و از آن منظر در جهت شخصیتپردازی از شرک است.
باری، این نوع ارتباطات در هم تنیده و پویا همپای محتوای ارزنده، شرک را اثری درخشان و کلاسیک ساخته است.
سخن آخر: در این مجال کم پرداختن و شرح و توضیح تمام نکات این فیلم کار دشواری است. از آن جمله، انیمیشن شرک به روانشناسی اجتماعی نیز نیمنگاهی طنزآمیز دارد. در صحنهای که اژدها، لرد فارکواد را میبلعد، جماعتی که تا آن وقت بنا به امر او، ساکت بوده یا خندیدهاند، حالا در عدم حضور فارکواد نمیدانند چه کنند؟ تا وقتی که مأمور ابلاغ فرامین، نوشتهای نشان میدهد که حاکی بر این که، ابراز حیرت کنید! و جماعت اطاعت میکنند!
و اما فیلم ترجمه درخشان و قابل تحسینی دارد. تسلط مترجم بر زبان و اصطلاحات رایج در فرهنگ مردم کوچه و بازار و حتی بهرهمندی به جا از تصنیفهای قدیمی، فیلم انیمیشن شرک را با مخاطب ایرانی بلافاصله مرتبط میکند. نابجا نیست که همین جا از مترجم سپاسگزاری داشته باشیم.