سینماسینما، زهرا مشتاق
آتابای فیلمی برای دغدغه های مردی از طبقه متوسط است. آتابای کارگر نیست که رنج هایش در تعریف طبقه کارگر بگنجد. یا مثلا نگرانی اش مسائل جامعه روشنفکری باشد. گرفتاری او با خودش و خلوت و سکوت خود خواسته ای است که عصبانیت و نفرتی عمیق را در او ته نشین کرده است. نفرت و عصبانیتی که او را تبدیل به یک خرده مالک کرده است. مالک جان ها و جسم ها. او از خواهرش، پدرش، خواهر زاده اش، شوهر خواهرش، عشق قدیمی اش و خیلی چیزهای دیگر و کسان دیگر عصبانی است. او سال های زیادی است که این دردهای ته نشین شده را با خود به این سو و آن سو حمل می کند. او به جای سخن گفتن، سکوت می کند و گاه به خشونت آزاردهنده ای دست می زند. بی آنکه بخواهد و در عین حال بی آنکه بتواند مقابل آن مقاومتی داشته باشد.
گذشته اش تو در تو است. در دادن اطلاعات کنس است و حتی برای اندکی همدلی خساست به خرج می دهد. گویا آتابای در این چارچوب آتابای است و کسی نباید اجازه ورود به پشت چشم ها، قلب و روحش را داشته باشد. جیران حق ندارد عاشق او شود. وگرنه پدرش را در می آورد. هیچ کس انگار اجازه ندارد نگاه و میل و نظری خلاف آنچه که او می خواهد و می گوید داشته باشد. به طوری که جاهایی تا مرز یک دیکتاتور خرده پا پیش می رود. شاید مرگ همسر صمیمیترین دوستش که زمانی عاشق خواهرش بوده، زمینه سازی دراماتیک برای رو به رو شدن با خودش باشد. گویا هر دو مرد دو روی یک قصه و سکه باشند. هر دو از پذیرش عشق تمرد کرده اند. معشوق را وانهاده اند و در خفا و عیان روال و مشی دیگر پیش گرفته اند و ویرانی دیوارهای کج بنا نهاده شده را نشان داده اند تا مرز آشفتگی و تباهی. بوده اند. جسم شان بوده. نان و آب و غذا خورده اند و شادی و غم داشته اند؛ اما تهی از خویش بوده اند. آن احساس سرکوب شده بوده که از آنها بتون و آدم آهنی های خشن با برنامه ریزی های سخت درست کرده و حالا در بستر یک مرگ، نوجوان های تازه بالغی در آنها سربرآورده که کلمات پنهان شده سال های دور را در صورت هم تف می کنند و از هرم این حجم از درد سوزنده خود را خلاص می کنند تا بتوانند دوباره در مسیر و شکلی دیگر ادامه دهند. درست مثل حرفه اش که معماری است. ساختن است. ساختن بناهایی با نگاه به اقلیم و گذشته بناها و ساختاری که باید داشته باشد.
آتابای دو ویژگی مهم دارد. اول زبان و دیگری فضا. ساخت یک فیلم سینمائی به زبانی غیر از فارسی و با زیرنویس، می تواند همزمان هم عامل عدم میل مخاطب برای دیدن فیلم باشد و هم اینکه عامل تقویت و دوستی میان اقوام ایرانی. تا جایی که به یاد آورده می شود، بعد از ائو (خانه)، آتابای دومین فیلمی است که کاملا به زبان ترکی ساخته شده است.
ویژگی دیگر استفاده از یک فضای روستایی است که به شکلی غیر مستقیم نیز تبلیغ گردشگری داخلی است که می تواند از این منظر نیز قابل تامل باشد. مردی روستایی که طبق یکی از دیالوگ های فیلم با شلوار پاره به شهر رفته و مهندس برگشته. حتی می توان از منظر اجتماعی نیز به این موضوع پرداخت که تحصیل موجب تغییر موقعیت یک جوان روستایی شده و مهم تر آنکه به جای مهاجرت دائمی به شهر، گزینه برگشت به روستا و تقویت پذیرش گردشگر برای معرفی بضاعت های روستایی را مورد توجه قرار داده است.
آتابای ترجیح می دهد یا در حقیقت اجازه می دهد قلبش و ذهنش فرصت دوبارهای برای زندگی کردن و عشق ورزیدن و دوست داشته شدن یابد. فارغ از ماندن یا نماندن آنهایی که دوست می دارد. و کسی چه می داند صبح روز بعد که دیگر سیما رفته است، آتابای چگونه مردی خواهد بود!