آفرینش «فروشنده»، فروریزش «پلاسکو»

فروشندهاصغر فرهادی امشب برای دومین بار و دومین فیلم خود، پس از «جدایی»، با «فروشنده» نامزد اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد.

به گزارش سینماسینما، کارگردان نامدار و مولف ایرانی دراین باره گفت: “افتخار بزرگی‌ست که نام ایران را در جمع کشورهای سازنده بهترین فیلم‌های غیرانگلیسی زبان می‌بینم. آرزو می‌کردم این خبر خوشحال کننده را در روزهایی می‌شنیدم که مردم ایران غرق در اندوه حادثه تلخ فروریختن ساختمان پلاسکو و جان باختن تعدادی از هموطنان‌مان و همچنین قهرمانان بزرگوار و فروتن آتش‌نشانی نبودند. برای خانواده‌های این عزیزان از صمیم قلب آرزوی بردباری دارم”.

همزمانی این نامزدی افتخارآمیز در کنار آن حادثه تحقیرآمیز گرچه مایه تاسف فرهادی است؛ اما از منظری جامعه شناسانه، قابل تحلیل و تامل است.

اینکه جامعه ایران در حوزه فکر، اندیشه، ادب، فرهنگ، ورزش، حوزه های دانشگاهی علوم پایه و فنی و حتی علوم انسانی ظرفیت خلق استعداد و پرورش تک چهره هایی تاثیرگذار و بعضا در سطح جهانی را دارد؛ اما در ساختارسازی، زندگی اجتماعی و نهاد سیاسی و اقتصادی چنین واپس مانده است.

همزمانی انتخاب دوباره فیلمی از اصغر فرهادی با فروریزش پلاسکو، این تفاوت نسبت میان پتانسیل و ظرفیت “فرد” و “نهاد” در جامعه ایران را بروز می دهد.

فردی که می تواند طیف هایی متنوع از معتبرترین جشنواره ها، سختگیرترین منتقدان و متنوع ترین مخاطبان جهانی را با خود همراه کند و به ستایش وادارد؛ و در مقابل، نهادی چنان ضعیف که توان حفاظت، بازسازی و حتی نجات یک ساختمان قدیمی را ندارد و بی نیاز به هواپیماهای القاعده، “یازده سپتامبر ایرانی” را می آفریند.

برخلاف نظریه پردازانی که از “ناتوانی ایرانیان در کار جمعی” می گویند و مثال بی معنای برتری ایران در کشتی و شکست ها در ورزش های جمعی را می زنند (که در سال های اخیر حتی در صحنه ورزش هم بی اعتبار شده است)؛ شخصا معتقدم مشکل ایرانیان نه ناتوانی از کارجمعی یا گفتگو (که آن هم به نوبه خود “مهارتی فردی” است) که “ضعف، فقدان و اختلال نهادی” است.

نهادهای جامعه ایرانی در سطح از پایین به بالای آن (مدنی)، “نوپا، تحت فشار و عموما فاقد پشتوانه و چشم انداز لازم” هستند و در سطح بالا به پایین آن (حکمرانی)، “سنگین، موازی کار، اخلالگر و فزون خواه”.

همزمانی فرد توانمند و جهانی، نهاد مدنی نوپا و تخت فشار و نهاد حکمرانی سنگین، اخلالگر و فزونخواه چنین پیامدهایی دارد:

اولا: منجر به چالش بین دو سو (فرد و نهاد حکمران) می شود (چون هر دو طرف، رو به افزایش و ارتقای موقعیت دارند) و در این میان، سویه سوم (نهاد مدنی) از دو سو می فرساید.

ثانیا: منجر به نمایش ها و درخشش های جرقه ای و عموما غیرنهادی افراد در قیاس با نهادهای جمعی و مدنی می شود (که نظریه پردازان مدعی “قوت کار فردی ایرانیان و ضعف کار جمعی” به اشتباه، این وضعیت را موید تز خویش می پندارند).

ثالثا: با جهانی شدن و اقبال بیرونی به افراد و نخبگان درونی، بخش هایی از “نهاد” حاکم، مداخله گر و غیرفروتن (دولت) دچار نوعی “حسادت و یا توهم ساختاری” می شوند و مسئولیت نظریه پردازی و کشف پشت پرده های وابستگی، نفوذ یا تحت تهاجم واقع شدن “افراد” را برعهده می گیرند.

تعارض ها، درگیری ها، مجادله ها و حتی اتهام زنی های فلان منتقد و کارگردان حاضر در تلویزیون دولتی علیه فردی جهانی شده چون اصغر فرهادی (که بویژه از زمان فیلم “جدایی” تاکنون شاهد آن هستیم) و حتی برخوردی که با خانه سینما (بعنوان نهاد مدنی) در دولت قبل شد؛ نمونه ای کوچک اما عینی، از این چالش “فرد توانمند و نهاد حاکم ناتوان” در ایران امروز است.

بحثی که می توان آن را دامنه داد و از “فروشنده” و “پلاسکو” به پس زمینه ها و پشتوانه های هریک، فرا رفت.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 41960 و در روز سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت 23:41:16
2024 copyright.