سینماسینما، سیدمحمد حسینی
شب چله «یلدا» و دیگر جشنهای ملی و مذهبی ایران، برآمده از یک فرهنگ کهن و آیین ناب است؛ اما گویی صدا و سیما، هیچ توجهی به خاستگاههای فرهنگی این سرزمین ندارد و آنها را کوچک میشمارد.
وقتی هیچ پشتوانه ادبی در شورای سیاستگذاریهای فرهنگی نیست و به زیباییشناسی نیز توجهی نشدهاست، برنامهسازیها در تمام ابعاد اجتماعی، چه در شهرداری و چه در رسانه فراگیر تلویزیون و یا در جاهای دیگر، به آنچه که باید توجه کنند، وقعی نهاده نشدهاست. آنان بهجای آنکه مخاطب را به آیین و فرهنگ نیک ملی، معطوف کنند، به سرگرم کردنِ محض با شیوههای تکراری و کلیشهای در اجرا و در موضوع رویکردی سخیف و سطح پایین اکتفا کردهاند. در یک جشن ملی همه اقشار جامعه باید باشند، اما اینکه در هر برنامه ملی از فوتبالیستهای مشخص، دعوت کنید که چندان سخنی درخور نیز ندارند و به شوخیهایی برای خنده گرفتن آمیخته به تمسخر روی میآورند؛ یعنی ما دچار خطای استراتژیک در برنامهسازی هستیم.
تلویزیون، بخصوص در این سالهای اخیر که مردم بدان کمتر توجه دارند باید در زمانهای طلایی بهسان جشنهای ملی و آیینهای مذهبی، از فرصت برای توجه به ارزشها و زیباییها استفاده کند تا مخاطب بدان مجذوب شود.
درنگ در دریای آیینها، دُر را برایمان به ارمغان میآورد… نوروز، یلدا، مهرگان، جشن سده و آیینهای مذهبی که پیوند خورده با فرهنگ ملی است، همچون رمضان، محرم، عید غدیر و قربان؛ در این موقعیتها که آمادگی و پذیرش روحی و نشاط فراهم است، وقتی میخواهند برنامه بسازند با دیدگاه همان فیلمفارسیسازان، تولید محتوا میکنند.
گویی که یک پند و پیام اخلاقی، پس از آن همه ناهنجاریهای عرفی و موقعیتهای غیر فرهنگی، پاسخگوی نیازهای فطری و راستین انسانی میشود، شگفتا! در همه موقعیتها؛ جشنها و سوگواری و نیایشها در ظاهر متوقف میمانند و به باطن و حقیقت و مغز ریشههای کهن راه پیدا نمیکنند؛ مدام با احساسات مخاطب خود از روشهای رایج و مرسوم بازی میکنند! هیچ خردورزیای
در تلویزیون مشاهده نمیشود، آنگاه آن سخن جناب سعدی را مصداق میشویم؛ (جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده).
مگر قرار نبود تلویزیون، دانشگاه باشد. دانشگاه در تضارب آراء و نظر، و به چالش کشیده شدن پیشفرضها معنا پیدا میکند. اما تلویزیون در سالهای اخیر شبیه رستوران اداره میشود؛ مخاطب از بین چند موضوع از پیش تعیین شده، یکی را برمیگزیند و البته هیچ کاری با ادراک و احساس بشری هم ندارند.
برگردیم به یلدا و جشنهای دیگر؛
انتظار نیست از دکتر الهی قمشهای و یا دکتر ژاله آموزگار در جهت تبیین ادبیات و آیینهای اساطیری این سرزمین دعوت کنید چرا که آنها اصلا در این قاب جای نمیگیرند… اما میشود روزنهای به سوی ریشههای این رویدادهای اصیل ایجاد کرد، که بدانیم تولد خورشید در یلدا از برای چیست و فردای آن شب طولانی را چرا خرمْروز دانستهاند و غفلت نکنیم از این موضوع شگرف که چقدر زندگی اهمیت داشته و توجه به این مفهوم ژرف تا چه اندازه ارزشمند بوده است.
متهم اصلی تنزل فرهنگی و در مدار ابتذال قرار گرفتن جامعه، تلویزیون است! که شب یلدا محصور در هندوانه و خرمالو و آجیل شده است و مواجههای بسیار سطحی با حکمت حافظ که حتی در همین شب هم، به درون آن نمیخواهیم راه پیدا کنیم…
( گر به مظروفش نظر داری شهی…
ور به ظرفش بنگری تو گمرهی)
در این سالها هرگز یاد ندارم، حداقل در این یک شب، حافظشناسی دعوت شود تا کمی مردم را با دیدگاه این متفکر بزرگ آشنا کند. در همه موضوعات و موقعیتها در پوست و ظاهر غرق هستیم و نمیگذارند و نمیخواهند به درک متعالی تری دست پیدا کنیم.
جشن سده و مهرگان هم که حذف شده، چهارشنبه سوری را هم از معنا تهی کردند و آنقدر بیتفاوت از آیینهای زیبای ایران باستان عبور کردند که همهشان استحاله شدند.
(مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز)
کارکرد این جشنها توجه به زندگی و شکر و سرسری از لحظهها گذر نکردن بوده که سهراب اینگونه آن را به ما متذکر شدهاست؛
«زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است»
اما چون فلسفه آنها را برایمان حذف کردند ما نیز توجه چندانی بدان نداریم…
در آموزش و پرورش ذهن کودک و نوجوان را به مباحث بیهوده سرگرم کردند و هرگز به خلاقیت و زیبایی توجه ندادند، در صدا و سیما هم همه چیز عیان است و حاجتی به بیان نیست. دستکم گرفتن شعور و وقت مخاطب، روش مرسوم متولیان فرهنگی کشور شده است.
این سنت ناخجسته که چند نفر در یک دکور خیلی بزرگ کنار هم ایستاده و شلوغکاری کنند و به هر کسی دو سه جمله وقت داده شود، بدون هیچ رویکرد مشخص در موضوع و روش روشن در گفتوگو و چگونگی پیشبرد آن از نقطهای به نقطه دیگر، پر واضح است که جز سرگرمیِ محض نقشه راه فرهنگی ندارند.
بهراستی به فکر یک برنامهساز نمیرسد، در یک جشن ملی برنامهای غیر از این شیوه تکراری و بیخاصیت تولید کند؟
تلویزیون و آموزش و پرورش نقش تعیینکنندهای را در نابسامانی فرهنگی ایفا کردهاند. و زمانی که رسانه فراگیر رسمی کشور یکساحت پیش برود، نبود تنوع افکار و مسدود شدن دیدگاههای متکثر جامعه امروزی، به تکامل و تعالی راه پیدا نمیکند.
به قول اخوان ثالث؛ پرسید ز من اهل دلی کیش تو چیست؟
آزادگی و صلح و صفا کیش مَنست