سینماسینما، محرم براتی
مرد رومی کو کُند آهنگری / رویش ابلق گردد از دودآوری
نرگس آبیار در پنجمین فیلمش دست روی سوژهای ملتهب گذاشته است. تحدید و تهدید زیست معمول زنان توسط مردانی که بدون تامل به چیستی شخصیت زن و با اشراف به محدودیتهای حقوقی و بعضا سوء استفاده از مصلحتهای عرفی؛ ظلمی مضاعف را به آنها روا میدارند.
در جغرافیای زِبر و زمخت فیلم ابلق با شخصیتهایی مواجهیم که هر یک به نوعی از لکنت رنج میبرند. یکی در ادای کلمات؛ دیگری در به کارگیری و انتخاب واژهها برای انتقال پیام. برخی در رعایت اخلاق و بعضی در شجاعت و شهامت به لکنت دچار شدهاند. نهایتا اینکه همه با هم در شیوه زیست اجتماعی لکنت دارند. حتی جغرافیای فیلم هم در همزیستی با ساختمانهای اطراف لکنت گرفته است.
آبیار در فیلم ابلق به رغم تسلط به داستانپردازی و ایجاد گره؛ به درستی وقت و انرژی برای شخصیتپردازی کاراکترها و یا استفاده از داستانکهای جنبی برای ایجاد فضای تعلیق؛ صرف نکرده است چرا که موضوع اصلی فیلم به قدری برای همه آشنا است که باقی مسائل در درجه چندم اهمیت قرار میگیرند. ایده خلاقانه او استفاده از لهجههای مختلف و لکنت زبان و تفاوت محسوس در گفتار و رفتار شخصیتهاست.
آبیار که در این چند سال حضور حرفهای در سینما فیلمهایی تاثیرگذار درباره زنان رنج کشیده؛ مطالبات آنها و ظلمهای ناروا در حق زنان ساخته است هیچگاه ادعای روشنفکری نداشته؛ چنانکه طبق گفتههای خودش مدعی پرچمداری یا حتی ترویج فمینیسم هم نیست. او در ابلق بدون نشان دادن خشم و ضدیت با مردان؛ بدون شعارزدگی و جلب توجه؛ یکی از معضلات جدی زن بودن در جامعه امروز را به تصویر میکشد. سرراست حرف میزند. حاشیه نمیرود و همراه با بیان معضل؛ نسخهای وطنی از راهحلهای مختلف در مواجه با آن را با شکلی هیجانانگیز و غافلگرکننده پیشِ چشم مخاطب میگذارد تا او هم بعد از فیلم برای مدتها به موضوع فکر کند.
معمولا آبیار به دلیل رویه میانهرو و مستقلی که دارد سعی می کند مانیفست ارائه نکند او اجازه میدهد قانون؛ فرهنگ غالب و بعضا جبر جغرافیایی در تصمیم نهایی برای مواجه قربانیان فیلمهایش تصمیمگیر یا دستکم عامل تصمیمساز باشند. تنها دخالت به موقع خالق اثر در این است که قربانی را دستِتنها و گمگشته رها نمیکند بهترین کمک او به قربانی این است که باور را در او و امثال او نمیکشد. به نظرم باور کردن قربانی خیلی بهتر و بیشتر از تنبیه و مجازات متجاوز تکسین دهنده است. از طریق باور است که متجاوز در افکار عمومی رسوا شده است به قول حضرت مولانا که در دفتر دوم که در جدال با مدعی میگوید؛ مرد رومی کو کُند آهنگری / رویش ابلق گردد از دودآوری
از توانایی آبیار در کارگردانی یا دقت نظر او در توجه به جزییات و خلاقیت در پرورش درست ایده بسیار گفتهاند. از فن بالای او در بازی گرفتن از بازیگران و حتی سیاهیلشکرها هم شنیدهایم ولی به نظرم در کنار همه اینها در فیلمهای نرگس آبیار اشیاء هم فلسفه وجودی مشخصی و تعریفشدهای دارند و حضورشان برای خالی نبودن عریضه نیست. برای مثال آیینه در فیلمهای او معمولا حضوری قابل توجه دارد. گویی آیینههای آبیار نماینده وجدانِ بیدار ولی شکننده جامعه و گاهی معرف حضور خود کارگردان در صحنه هستند. آیینهها در «شبی که ماه کامل شد» در یک نمای حساس تصویر شکسته زنی شکست خورده از عشق و اعتماد را تکهتکه شده به مخاطب نشان میدهند در «ابلق» هم اما آیینهها حضور موثر و نقش ناظر و شاهد را دارند. آنها از اندرونی در فیلم قبلی به حیاط خانه راحله در ابلق نقل مکان کردهاند جایی که به دوربین برای بازتاب سایه شوم نگاه هوسران مرد متجاوز کمک میکنند. آیینههای شفاف در فیلم سفید و سیاه ابلق از چین و چروک تصویری لوکیشن میکاهد و چنان در نقش فرو میروند که تحمل نگاه سنگین و هوسران غیر را ندارند و زیر بار نگاه متجاوز میشکنند و هزار تکه میشوند هرچقدر هم که تکههای تیز این آیینههای شکسته را جمع کنند خرده شیشهها همچنان مثل خاری در چشم پیش روی میمانند.
در این روزهای کرونا زده و در غیاب تصمیمی قاطع در برگزاری آنلاین یا تعویق زمانی جشنواره به وقتی مناسب و به رغم شیفتگی شخصی به سینما کمتر فیلمهای جشنواره را دیدهام اما تا اینجا به نظر روز آخر و در اختتامیه چندین و چندبار نام ابلق را خواهیم شنید این تکرار تعریف برای جنبش حقطلبی و ظلم ستیز زن امروز پیروزی بزرگی است که مطالبهاش در فستیوالی این چنین دیده میشود.