سینماسینما، عدنان شاه طلایی
در میان انبوه آثار سینمایی که به موضوع جنگ (دفاع مقدس) پرداختهاند، «اتاقک گلی» نخستین ساخته محمدعلی عسگری و به تهیهکنندگی داود صبوری است و مجید مجیدی به عنوان مشاور کارگردان در پروژه حضور دارد. این فیلم ماجرای حمله گروهک منافقین در سال ۶۷ به غرب کشور و حضور لشگر ۲۷ محمدرسول الله در سه راه اسلام آباد که به عملیات مرصاد شناخته میشود، میپردازد. این لشگر برای حفاظت از ساکنان روستای شیان، عازم این منطقه میشوند. در پایان تعدادی از رزمندگان به شهادت میرسند و به هر حال اهالی سالم میمانند. نکته جالب توجه این است که تهیهکننده «اتاقک گلی» یکی از همان رزمندههایی است که برای نجات جان یک دختر از اهالی گرفتار شده به همراه دیگر هم رزمان خود، وارد این عملیات میشوند.
سینمای ایران از دهه شصت و تاکنون همواره با موضوع دفاع مقدس و پیامدهای آن در این ژانر مسیر پر از سنگلاخی را پیموده است. سازنده فیلم «اتاقک گلی» در اولین فیلم سینمایی خود در مقابله با چالشهایی که پیش رو قرار دارد، تلاش میکند یک روایت عاشقانه را در دل جنگ به هم متصل کند، گاهی این چالشهای روایتی که به نبود انسجام در فیلمنامه پدرام کریمی برمیگردد. نبود عناصر تنشزا در ریتم و ضرباهنگ، فیلم را کندتر از حد معمول جلوه میدهد. البته نمیتوان این امر را نادیده گرفت که محمدعلی عسگری فیلمی ساخته که نه صرفا تمرکزش در صفوف نبرد با دشمن و دفاع حماسی، بلکه در سکوت و خلوت یک روستا، تعریف میشود و این مقابله را نشان میدهد که تقریبا از هیاهوی معمول آثار جنگی فاصله گرفته و به نوعی به بیننده این فرصت را بدهد تا از نزدیک، حس و حال مردم عادی راتجربه کند.
فیلم به دور از شعارزدگی و هیجانپردازیهای اغراق شده، داستانش را باقابهایی ساده در روستا، عاشقانهای آرام میان شاهو تورج الوند و خزال آناهیتا افشار شکل گرفته و پیش میبرد. رابطهای عاطفی که نه بهصورت کلیشه ای ونمایشی، بلکه به شکلی طبیعی و باورپذیر در میان آوار جنگ جان میگیرد. یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم جایی است که گروهی از زنان روستا در آن پناه گرفتهاند، صداهای تیر اندازی و انفجار، به گوش میرسد و دوربین بر چهرههای نگران، لرزان و در عین حال مقاوم آنها متمرکز است. این صحنهها از جنس لحظات انسانیاند، نه نماهایی از شجاعتهای نمایشی، بلکه لحظاتی که ترس و امید، زندگی و مرگ را همزمان معنا میکنند. این نوع روایت، به فضای جنگ واقعیت بیشتری میدهد و حس حضور در دل این فضا را حتی بهتر به نمایش میگذارد. شاهو و خزال نماینده عشقهای ساده و واقعی هستند که در دل روزگار تاریک و جنگی شکل میگیرند. در یکی از پلانهای بهیادماندنی، خزال در سکوت اتاقکی غبارآلود مقابل دار قالیبافی خود منتظر شاهو است. صدای انفجارها از دور شنیده میشوند، اما سکوت و انتظار است که بر فضای صحنه حکمفرماست.
اینگونه است که فیلم «اتاقک گلی» موفق میشود در میان هیاهوی جنگ، صدای آدمهایی را به گوش برساند که بیشتر منتظرند تا بجنگند که از پیشروی دشمن به روستا، محافظت کنند.
از دیگر نقاط مثبت فیلم استفاده از بازیگران بومی و لهجههای محلی است که به داستان جلا و اصالت میبخشد. زبان کردی، با جغرافیای کردستان نه تنها به عنوان یک نماد ظاهری، بلکه به عنوان بخشی از هویت و زندگی واقعی شخصیتها به کار گرفته شده است. بازیگران غیرچهره و کمتجربه با اجرای ساده و بیتکلف خود به باورپذیری بیشتر فضای فیلم کمک شایانی کردهاند. تورج الوند در نقش شاهو مردی گرفتار میان جنگ، خانواده و دختری که دوست میدارد با بازی طبیعی و کمادای خود، تصویری از مقاومت آرام و بیادعا را به نمایش، میگذارد.
آناهیتا افشار با اجرایی دقیق و بدون اغراق، نقش خزال زنی مقاوم و پرامید را به خوبی ایفا کرده است. و البته که نباید حضور دیگر بازیگران مکمل که در نقشهای خود به خوبی ظاهر شدهاند، چشمپوشی کرد.
همانگونه که پیشتر اشاره شد «اتاقک گلی» در برخی سکانسهای جنگی و پر زدوخورد، شلوغی جلوههای ویژه، بیش از حد اغراقآمیز شدهاند. به طور مثال جایی که شلیک گلوله و انفجارها در نمای واضح نشان داده میشوند، حس واقعی و طبیعی بودن را کاهش داده و از فضای کلی فیلم دوری میگزیند. این قسمت از فیلم میان بخش های آرام، کمتنش و هیجانی فیلم، نامتناسب جلوه میکنند.
مقوله جنگ در «اتاقک گلی» صرفا یک اتفاق هولناک نظامی نیست بلکه آوار سنگینی است که بر زندگی روزمره مردم عادی، فرود آمده است. «اتاقک گلی» از قهرمانسازیهای آثار جنگی اواخر دهه شصت و میانههای دهه هفتاد که غلوآمیز جلوه میدادند، کاملا دوری کرده و مردمانی عادی را نشانمان میدهد که در معرض حمله از جانب گروهک منافقین به یک روستا در کردستان و نه در خط مقدم نبرد، که در خلوت خانهها و مزرعههایشان مقاومت کردهاند، شخصیتهایی که شاید نامشان هرگز در صفحات تاریخ و تمدن یک ملت نیاید.
جنگی که فیلم «اتاقک گلی» ساخته محمدعلی عسگری نشانمان میدهد به جای هیجان و شعار، به مخاطبش فرصت میدهد تا در خلوت و تأمل به واقعیتها نگاهی کند، واقعیتی که هنوز در دلها و اذهان باقی است…