سینماسینما، ابوالفضل نجیب
منتقدین سینمایی «مرد سوم» را بارها از زوایای مختلف اجتماعی و سیاسی و البته به لحاظ ارزشهای سینمایی بررسی کردهاند. شاید این اولین بار است که از زاویهای متفاوت و شاید کم اهمیتتر نسبت به سویههای مختلف فیلم به آن پرداخته میشود. آنچه در این مختصر به آن پرداخته میشود درونمایه رفاقت و رابطه خاص دو شخصیت اصلی یعنی هالی (نویسنده داستانهای جنایی) و هری (دوست به ظاهر مقتول هالی) در فیلم است. موضوعی تکرار شونده در سینما که اما در رمان و فیلمنامه مرد سوم تحت تاثیر زوایای مختلف اجتماعی و سیاسی و بخصوص ژانر جنایی و معمایی فیلم کم رنگ و یا رنگ باخته است. هر چند این رابطه محرک فیلمنامه و عامل بسط و گسترش فیلم است، رابطهای که فاصله به ظاهر ناممکن ارادت و نفرت میان دو شخصیت هالی و هری را رقم میزند. از این زاویه میتوان ادعا کرد مرد سوم روایتگر یکی از تراژیکترین روابط دوستانه یا به تعبیر ایرانی جنس و نوع رابطه دو رفیق و دوستی است که از عشق و ارادت متقابل به نفرت یکسویه هالی از هری میرسد. میشود از این زاویه سفر به گونهای پررمز و راز و مریدانه هالی برای کشف چگونگی و چرایی کشته شدن رفیق دیرینه و در واقع مراد خود را که در نهایت توسط او به قتل میرسد، به یکی از سویهها و جنبههای شاید ناشناخته مرد سوم افزون کرد و ارتقا داد. برای تاکید بر اهمیت رابطه هالی و هری به گمانم اطلاق رابطه مرید و مرادی که اغلب در عرفان شرقی قابل ارجاع و فهم است، برای تقارن و تداعی ذهنی جنس این رابطه چندان بیربط نباشد.
رابطهای به گونهای اینجایی در فرهنگ ایرانی برای بومی و انطباق سازی با نمونههای ایرانی. منظور از آن دست مناسبات و رفاقتهایی است که اغلب در آثار مسعود کیمیایی شاهد هستیم. شاید از این زاویه بتوان صرفنظر از تفاوتهای اساسی در فرجام رابطه سید و قدرت، اما به جهت تعلقات عاطفی و شباهتهای رفتاری و اخلاقی دو شخصیت اصلی گوزنها با دو شخصیت مرد سوم بر جنس این رابطه تاکید کرد. گو این که اصراری بر این همانی و شباهتهای مورد اشاره ندارم. با این توضیح که در کنشهای عاطفی میان جنس روابط آنجایی و اینجایی تفاوتهای آشکاری وجود دارد. این تفاوتها ناشی از جنس روابط عاطفی و به تعبیری کنشهای عاطفی و با تاکید بر نمود بیرونی این کنشها است…
این درست که هالی نویسنده داستانهای جنایی است و تناقضها در روایت تصادف و کشته شدن و تعداد حمل کنندگان جنازه هری باعث کنجکاوی و ترغیب او برای کشف راز و رمز کشته شدن دوست او میشود، اما آنچه این ماجراجویی قانع کننده را به یک تراژدی سوق میدهد، کشف موقعیت دوستی است که نه تنها بدیهیترین اصول اخلاقی آن هم در زمان جنگ و در حق کودکان را زیرپا گذاشته، که با مرگ ساختگی خود همچنان به تجارت قربانی کردن ادامه میدهد. در سکانس چرخ فلک در پارک هالی در مواجهه با پیشنهاد تطمیع هری همه آنچه از تعلقات عاطفی نسبت به هری دارد فرو میریزد. با این حال هنوز درک درستی از فاجعهای که دوست دیرینه رقم زده و قرار است او را به حد نفرت و کشتن مرادش سوق دهد، ندارد. آنچه باعث رنگ باختن رابطه مریدی هالی به هری و در نهایت به نفرت و ترجیح اخلاقی کشتن مراد او منتهی میشود، همان سویه مهجور ماندهای است از جنس رفاقتی که از مریدی به کشتن مراد منتهی میشود. نقطه پایانی این رابطه را مشاهدات هالی در بیمارستان و از اوضاع اسفناک کودکانی رقم میزند که قربانیان آینده زیاده خواهی هری خواهند شد.
مرد سوم از این زاویه روایت فرو ریختن انگارههای ذهنی (هالی) نسبت به دوستی است که اگر چه قرار بوده زندگی ورشکسته او را به عنوان نویسنده بشر دوست سامان بخشد، اما با مرگ مراد (هری) و کنجکاوی ناشی از سوتفاهم کشته شدن او که در اولین قدمهای جستجو بیشتر به انگیزه ادای دین نسبت به دوست بیست ساله است، اما به مسیر بی بازگشتی قدم میگذارد که طی آن قدم به قدم تمام ذهنیت گذشته او درباره هری فرو میریزد. تا در نهایت متقاعد شود مهمترین ادای دین خود نه به دوست غرق شده در تباهی که به دغدغههای بشر دوستانه و اصول اخلاقی است. کشته شدن هری توسط هالی نقطه آخر دوستی و رفاقت و در واقع رابطه مرید و مرادی است که شروع آن نقطه کشف راز قتل و دادخواهی و انتقام از قاتلان و نقطه پایان آن کشتن هری است. پایانی تراژیک برای یک رفاقت چندین و چند ساله که به تعبیری میتوان داستان تبدیل عشق و ارادت به نفرت و انتقام شخصی تعبیر کرد.
این در حالی است که احساس هری نسبت به هالی حتی تا آخرین لحظههای مرگ هیچ تغییری نمیکند. در آخرین پلان رو دررویی هالی و هری و در آستانه خروج هری از دریچه فاضلاب شهری، هالی در حالی که همچنان مسلح است اما از شلیک به هالی خودداری می کند و ترجیح می دهد تقدیر و سرنوشت او با اراده و دستهای مرید خود (هالی) رقم بخورد. تلاقی نگاه هری و هالی به نوعی گویای حس و حال همزمان نسبت به گذشته و رفاقتی است که میشود در حس و حال چشمهای هر دو بخوبی دریافت.
پروسه تبدیل ارادت و تعلقات عاطفی هالی به هری و تبدیل آن به نفرت و اجرای عدالت فردی را میتوان در سه مرحله واکاوی کرد. در مرحله اول از شک و تردیدهای هالی نسبت به طبیعی نبودن تصادف و تردید او در به قتل رسیدن هری شروع میشود. این تردید با اصرار کالاوی به هالی برای ترک وین آغاز میشود. اصرار کالاوی منجر به ماندن او و جستجو برای کشف حقیقت هری میانجامد. در مرحله دوم هالی متوجه جنایاتی میشود که هری در حق کودکان مرتکب شده، با این حال از نظر او تنها ترک دوست قدیمی برای رهایی از دغدغههای انسانی کفایت میکند. هالی در واکنش به پیشنهاد همکاری با کالاوی میگوید: «من قبول دارم هری مستحق اعدامه اما بیست سال دوستی هم چیز کمی نیست.»
در مرحله سوم که با دیدن هری در نیمه شب وین آغاز و با افشای قتل جوزف و در ادامه ملاقات و گفتگوی صریح او با هری در پارک به نقطه اوج میرسد، پروسه شناخت هالی از هری و در واقع فروریختگی تعلقات عاطفی و حس نفرت از هری بیدار میشود. تردیدهای هالی برای سپردن هری به دست عدالت با تماشای کودکان در حال مرگ در بیمارستان به یکباره میریزد تا در ادامه همکاری با پلیس برای دستگیری هری در تونل فاضلاب شهری و در یک قدمی فرار او به منطقه روسها هالی یک تنه اقدام به اجرای حکمی بکند که پیشتر در گفتگو با کالاوی بر آن تاکید کرده بود.
مرد سوم از این زاویه روایتگر فروریختگی رفاقت و دوستی بیست سالهای است که در جای جای فیلم و در نقل قول شخصیتهای فرعی بر آن تاکید و اشاره میشود.