سینماسینما، ونداد الوندیپور
سینمای ایران، به ویژه در سالهای اخیر و به تبع سردتر شدن فضا و ابریترشدن هوا، به ورطه تمهای تلخ و سیاه افتاده و داستانسرای یأس و حرمان و سرگشتگی و نوعی تسلیم شدگی شده است. اما آیا کار سینما چیزی جز توصیفگری شرایط موجود و بازتاب دادن صرف واقعیتهای ناگوار نیست؟
خود من زمانی که جوانتر بودم گمان میکردم سینمای متعهد باید دردها و کمبودها را منعکس و مردم را از آسیبها و نارساییهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باخبر کند؛ اینکه سینماگر کاری جز این نمیتواند بکند زیرا جوابها را ندارد و نمیتواند نسخهای برای برون رفت از شرایط نامطلوب بدهد. اما با گذشت زمان، فهمیدم نظرم کاملا اشتباه است. شکی نیست که یکی از کارهای سینما، انعکاس واقعیات ناگوار اجتماع است و «سپیدنمایی»، یعنی واقعیات تلخ و سیاه را فریبکارانه وارونه کردن و شیرین جلوه دادن، اقدامی است شیادانه و مطلوب بانیان سیاهی. اما بازنمایی تاریکی تنها کار سینما نیست و نباید باشد؛ حتی، کار بزرگی نیست، چه، جامعه خود دارد واقعیات را میبیند و از آنها خبر دارد؛ فقر و اختلاف طبقاتی و بیعدالتی و دزدی و انواع بیاخلاقیها و منفعت طلبیها و دروغگوییها و خیانتها و غیره را میبیند و در سطحی واقعی و نه بازنمایی شده توسط سینما، آنها را درک یا زندگی میکند. سینما باید چیزی به این دانستگی بیافزاید؛ چیزی در جهت برون رفت از تاریکی، که اگر چنین نکند، عملا کار چندانی نکرده و نقشش تا حد یک گزارشگر صرف، تقلیل داده شده است.
درست است سینماگری که دغدغه اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دارد نمیتواند پاسخ مستقیمی به نارساییهای مختلف بدهد، که اگر بدهد هم پاسخش خریداری ندارد، اما یک کار اساسی میتواند بکند و آن القای حسهایی است که پیشنیاز و مولد تغییر مطلوب شرایطاند؛ یعنی امید و جسارت و شهامت و ایستادگی و تسلیم نشدگی و اراده معطوف به مبارزه برای تغییر شرایط ناگوار در همه ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و غیره، که خود یک پاسخ بنیادین است و بدون چنین حسهایی، هم فرد و هم جامعه، به باتلاق درجازدگی و انجماد فرو میافتند و اسیر تکرار همان شرایطی میشوند که فیلمساز دارد از وجودشان انتقاد میکند. و آیا این درجازدگی و سکون و تسلیم شدگی همان چیزی نیست که نیروهای مولد تاریکی به دنبالش هستند؟ آیا ایجاد یأس و در نتیجه ترس که به انفعال و سرگشتگی و تسلیم و خودتخریبی افراد و لاجرم جامعه میانجامد و حافظ وضع موجود است تنها کاری است که از سینما و پتانسیل قدرتمندش برمیآید؟
فیلمساز متعهد خواستار تغییرات است و موتور این تغییرات چیزی نیست جز القای امید و این باور که انجام تغییرات مثبت شدنی است؛ و تصویر کردن قهرمانانی از جنس مردم عادی که گرچه در شرایط یأسانگیز و غمزده و وحشتآلود جامعهی اسیر تباهی قرار گرفتهاند، امیدواری و جسارت و توانایی به چالش کشیدن ناملایمات و حس مبارزهجوییشان را از دست نداده و تسلیم بیاخلاقی و یأس و خودتخریبیهای گوناگون نشده، در تاریکی هم رو به نور ایستاده و میدانند که امید و ثمرات آن، چه قدرت بالقوه مهیبی در زدودن تباهیها دارد.
از تاریکی گفتن موجب روشنایی نمیشود؛ باید از اراده معطوف به روشنایی گفت که امید و جسارت شرط بایسته آن است.