علفزار یک افتتاحیه توفانی دارد که از همان ابتدا توقع یک فیلم پرکشش را ایجاد میکند. اما در ادامه، داستان به سویی دیگر میپیچد و ماجرای سکانس آغازین، تنها کاربردی که پیدا میکند، یک بهانه برای فشار به کاراکتر اصلی برای تن دادن به تصمیمی است که با اصول او تعارض دارد. در شرایط فعلی، سکانس اول حتی قابل حذف است، گرچه خودش میتواند موضوع یک فیلم مستقل و جذاب باشد.
علفزار تلاش میکند از میانهی تزاحم میان قدرت و مصلحت با عدالت و حقیقت، بستری برای پیروزی حقیقت و حاکم شدن عدالت فراهم کند. داستان، مفاهیمی چون اخلاق، وجدان، شرافت، قضاوت، تجاوز، خیانت و قانون را نیز به یاری میطلبد تا یک داستان پرفراز و نشیب و یک قهرمان بااصول و درستکار بسازد.
گرچه نگاه فیلمساز به این مفاهیم، عمق لازم را ندارد و در برقرار کردن نسبت درست میان این گزارهها برای رسیدن به یک مفهوم روشن و کلیت منسجم، ناکام میماند.
بازپرس فیلم علفزار دائما در معرض وسوسه و فشار است، اما فیلم در نهایت، درباره انتخاب اوست که میان منفعت فردی و حقیقت کدام را برمیگزیند.
فیلم، خرده داستانهای زاید هم دارد. داستان زن و مرد معتاد و فرزند بیشناسنامهشان کاملا از داستان بیرون است و کمترین ارتباط را با قصه اصلی دارد. کارکرد این بخش در خوشبینانه ترین حالت، تاکید بر درستکار بودن کاراکتر اصلی و سمپاتی او نسبت به کودکان است.
اما هرجا دوربین با زوج معتاد تنها میماند، خطای روایی اتفاق میافتد.
فیلم تا قبل از پنج دقیقه پایانی، گیرا و خوش ریتم است، گرهها درست پیچیده میشوند و داستان، درست گسترده میشود اما با یک پایان ناگهانی و غیرموثر، خود را به شدت تنزل میدهد و ناقص رها میشود.
حضور به خاطرماندنی پژمان جمشیدی که بازی به بازی در حال پخته شدن است، مهمترین امتیاز فیلم است.