سینماسینما، نگین کیانفر
اگر سالها پیش جشنواره فیلمهای مستند آمستردام (ایدفا) به بوتیکی میمانست که اجناسی با سلیقه والا پیش چشم همگان میچید، حالا بیشتر شبیه مرکز خریدی درندشت است با انبوهی از کالاهای متنوع، از اجناس مرغوب و اعلا تا سریدوزیهای معمول.
باید یک به یک بگردی، دستهبندی فیلمها را چک کنی، راهنما و خلاصه داستان را بخوانی، نگاهی به پیشینه فیلمساز بیندازی و با این امید که فیلم بر تفهیم ایدهاش اصرار بیش از حد نداشته باشد به تماشا فیلمی بنشینی.
بخشهای جشنواره جشنوارهها، پارادوکس و مؤلف دستهبندیهای محبوب مناند، دست کم برای یکی دو روز اول تا جشنواره گرم شود. کمتر پیش میآید که فیلمی در این بخشها کاملا مأیوس کننده باشد. فیلمهای بخش جشنواره جشنوارهها تا حدی امتحانشان را پس دادهاند و آنهایی هم که در بخشهای پارادوکس و مولف به نمایش در میآیند به دلیل بیان هنری و رویکرد زیباشناسیشان انتخاب شدهاند.
از این رو فیلمی در بخش مولف با عنوان «اورول، ۵=۲+۲» را با این انتظار که روایت خلاقی از اندیشه اورول و نگاهش به نظامهای سیاسی و نقش زبان در شکلگیری افکار ببینم انتخاب کردم. فیلم با چشماندازهای زیبای جزیره جورا در اسکاتلند که آغاز میشود، جزیرهای دورافتاده که اورول آخرین رمانش ۱۹۸۴ را آنجا مینویسد. در سکانسی آرشیوی از فیلمی زندگینامهای، اورول در ماشینی که در باریکهراه مارپیچی توقف کرده به کودکی که کنارش نشسته میگوید: کسانی هستند که به زور میخواهند به تو بگویند ۲ +۲=۵ آنها حکومتها و رهبران بزرگ هستند.
بخش اول فیلم که از جذابترین لحظات فیلم است به کودکی و نوجوانی اورول در هند اختصاص دارد. در سکانسهای بعدی با تمرکزی طولانی بر برمه با زمینه شکلگیری افکار و ایدههای او آشنا میشویم. فیلم سراسر پوشیده از گفتار متنی برگرفته از یادداشتهای روزانه اورول است که هم فصلها را به هم پیوند میدهد و هم روایت را پیش میبرد.
اما این شروع داستانگو و لحن سینمایی دوام چندانی ندارد. نیم ساعت نگذشته فیلم به موعظهای کشدار بدل میشود. کشکولی میشود از تصاویر و عکسهای آرشیوی از اورول و خانواده، بریده انیمیشنها، ویدیو کلیپهایی با افتر افکت، فیلمهای اقتباسی از ۱۹۸۴، مزرعه حیوانات، اولیور تویست، تعدادی از فیلمهای کن لوچ، خارج از آفریقا و بیشمار تکه تصاویر آرشیو خبری تقطیع شده از مستعمرات اروپاییها، فقر و گرسنگی، سخنرانی دیکتاتورها، جنگها و ویرانیها. اینجا و آنجای فیلم جزییات و اطلاعات جالبی دارد اما آشفتگی تصاویر در رفت و برگشتها بین برمه و اوکراین و آمریکا و غزه و دهها نقطه بحرانی دیگر در جهان مانع از انسجام خط داستانی و ارتباط عاطفی با موضوع میشود. نماهای سرسبز جزیره هم که مانند موتیف در طول فیلم با فاصله پدیدار میشوند از ایجاد فرم باز میمانند و به جای لحن شاعرانه کارکردی مکانیکی پیدا میکنند.
بخش قابل توجهی از فیلم به زبان میپردازد اما زبان و لحن فیلم هنری نیست و بیشتر جلوهای تبلیغاتی دارد. به جای روایتی که بیانگر دیدگاه اورول درباره زبان نه به عنوان ابزار بیان مفاهیم بلکه عامل نادیده گرفتن و فاسد کردن ایده ها باشد، نفرتی در شیپور میدمد که بر عکس اهداف خود عمل میکند. این نفرت حاصل تکرار پیاپی گزارشهای خبری است. فیلم بیننده را به باور روایت خود دعوت یا ترغیب نمیکند، گویی میخواهد ایدههایش را به هر قیمتی در کله آدم فرو کند، درست مانند جمله اورول در سکانس اول.
نتیجه اینکه پس از تماشای ۱۲۰ دقیقه ی مغشوش همدلی بیشتری با مردم غزه در ما برانگیخته نمیشود، از ترامپ یا پوتین یا هر یک از دیگر حاکمان دنیا بیشتر خشمگین نمیشویم و نفرتمان از پول و سرمایه و کاپیتالیسم به نقطه انفجار نمیرسد، بلکه با ذهنی خسته و کوفته از سالن سینما بیرون میآییم در حالیکه حساسیت و انگیزهمان برای نگرش انتقادی به جهان اگر کمتر نشده باشد بیشتر هم نشده.
از خودم میپرسم دلیل انتخاب چنین فیلمی در ویترین جشنواره آمستردام چیست؟ فیلم مشخصا فاقد ویژگیهای سینمای مولف است. گزارشهای خبری را هم که شب و روز در شبکههای تلویزیونی و رسانههای جمعی میبینیم. برداشت کارگردان از اورول هم کمابیش کلیشهای هیجانزده است تا تحلیلی برای باز کردن ایدهها. به زعم من چنین فیلمهایی که کارکردی شبیه بیانیههای تند و تیز سیاسی دارند بیشتر از آنکه تودهها را تهییج کنند، دافعه ایجاد میکنند.