سینماسینما، شادی حاجی مشهدی
امسال با پدیده های تلخ و غم انگیز بسیاری مواجه بودیم، از سیل و زلزله و کرونا گرفته تا شنیدن اخبار ناگوار از دست دادن هنرمندان و ورزشکاران و عزیزانمان.
در میان این رکود و رخوت و غم، گاه دلخوش می شدیم به شنیدن اخبار پیشرفت پروژه های فرهنگی و سینمایی کشور که هر چند در محاق و آهسته، اما با پذیرش مخاطرات پیش رو و قبول محدودیت های ناشی از کرونا، رفته رفته به ثمر می نشستند.
مثلا خوشحال بودیم از ساخته شدن فیلم حمید نعمت الله یا دست به دعا می شدیم برای همه ی اعضای تیم سازنده ی فیلم های سینمایی تا گرفتار بیماری نشده و به سلامت پروژه را به سرانجام برسانند.
برای اینکه سالن های خاموش سینما، بار دیگر از تماشاگران پر شور و علاقهمند پر شود و چراغ این خانه سوت و کور، دیگر بار و پرنور تر بیفروزند، غصه ها خوردیم و چشم به راه پدیداری روزنه امید نشستیم.
اما با وجود همه این نگرانی ها و تردیدها، شاهدیم که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر، که به نوعی ویترین سالانه محصولات سینمایی کشور است، بسیاری از همین فیلم ها -که در شرایط دشوار و مخاطره آمیزی ساخته شده اند- از رقابت باز مانده و بی هیچ توضیح قانع کننده و منطقی کنار گذاشته می شوند.
اگر بناست از این به بعد فقط فیلم های کمدی و بی دغدغه ای که کاری به کار مشکلات و معضلات اجتماعی مردم ندارند ببینیم، بی گمان کم کم از هیات انسانی در آمده و تبدیل به کبک هایی می شویم که سر در برف فرو برده اند.
اینکه در سینمای امروز بسیاری از کسانی که بر مسند امورند، آگاهانه انتخاب می کنند تا نبینند و نشوند دردناک است و دردناک تر اینکه نگذارند فیلمسازانی که گوشه چشمی به مشکلات انسانی و اجتماعی دارند، فیلم بسازند. فرصت ندادن به فیلمسازانی که به جامعه نگاهی دقیق تر داشته و از روزگار سخت و تلخِ زن و مرد و پیر و جوان این مملکت می گویند، یعنی پاک کردن صورت مساله!
یعنی خود را به خواب زدن، یعنی غفلت زدگی!
یکی از فیلم هایی که به سرنوشت «دل بستن به نگاه بی دغدغه» در جشنواره سی و نهم فجر گرفتار آمده، فیلم شهربانو به کارگردانی مریم بحرالعلومی است. بحر العلومی که خود، از جنس سینماست و بیشتر روزهای حرفه ای خود را در میان همین فیلم ها و آدم های این سینما گذرانده و در دامان همین سینما بزرگ شده و رشد کرده، اکنون مشمول چنین غفلت زدگی است!
شهربانو فیلمی شریف و پر قصه است؛ داستانک های تلخ و نافرجامی دارد که به سرنوشت گذشته و آینده مادری دردمند و بد اقبال گره خورده اند. مادری گرفتار و دل شکسته که رازهای تلخ فرزندانش را یکی یکی رمزگشایی می کند و در این میان اوست که با دست خالی به یاری عزیزانش می شتابد.
شهربانو می تواند قصه ی بسیاری از زنان همین شهر پرهیاهو و جامعه بی عاطفه و خشن امروزی پیرامون ما باشد. تنهایی این زن از جنس همان زخم های کهنه ای ست که بر قلب و روح بسیاری از زنان و مادران این سرزمین حک شد و التیام نیافت و باقی ماند.