اینک آخرالزمان

سینماسینما، سپیده ابرآویز

ما را چه می شود؟! ماه پیش و سال پیش و حتی دو هفته پیش، نه! همین سه چهار روز گذشته.
کتاب هایمان را بسته ایم چون یک مشت نویسنده بیکار آنها را نوشته اند. اگر به جای روی مبل یک وری یله دادن و به هم خندیدن مثلا دو صفحه از آن کتاب ها را خوانده بودیم شاید چند خطی در باب طرز درست نشستن در حضور جمع یا مثلاً درک تفاوت بین خندیدن به شوخی یا همصدا شدن با توهین را می فهمیدیم.
شاید جایی در کتابی نوشته باشد اگر کسی را یک بار کشتی هزار بار عذرخواهی فایده ندارد. یا در فصلی ممکن است نوشته باشد که وقتی بانی و حامی فرهنگ هستی یا فکر می کنی که هستی، هر توهینی به همراهانت عین توهین به خود توست.
در کتاب ها، داستان باشند یا اسطوره یا متن علمی از انسان سالم زیاد نوشته اند. از تفاوت خیر و شر. از درک متقابل و همذات پنداری.
ما را چه می شود که حتی حوصله خواندن نوشته های نویسندگان مجازی بیکار را نداریم و تولد استاد موسیقی که از دنیا رفته است را تبریک می گوییم و برایش طول عمر و نواختن ساز با پنجه های گرم آرزو می کنیم؟! شاید چند دقیقه، فقط چند دقیقه قبل از اجرا با یک جست و جوی کوچک می‌توانستیم حداقل به شعور همدیگر احترام بگذاریم.
حتما اگر از فرصت خودنمایی‌هایمان کم کنیم و قدری _اتفاقا روی کاناپه خانه ولو شویم _ تعریف انسان سالم را بخوانیم می بینیم اولین اصل، قائل بودن به حق آزادی انسان است.
ما را چه می شود که خدا شده ایم و برای سرنوشت آدم ها، علایق و شیوه زندگی شان نظر می دهیم؟ نه! تعیین تکلیف می کنیم.
مگر غیر از این است که در یک باری که به دنیا می آییم خوب است اول بهترین خودمان و بعد بهترین دیگران باشیم؟
کدام نویسنده بیکاری در کدام منبع پزشکی، روان شناسی یا جامعه شناسی نوشته است زن آفریده شده است تا صرفا تولید مثل کند؟!
کدام مکتب و مذهبی فتوا داده که زن حق ندارد به توانایی هایش اضافه کند؟ انتخاب کند وزنه بردار باشد یا خلبان یا کارمند بانک یا مادر؟
مادری با کدام یک از اینها در تعارض است؟ در قرن بیست و یکم بچه ها به مادران قدرتمند و موفق بیشتر نیاز دارند یا همان زنان مطبخی نیازمند و ناتوان و نگران؟!
اصلا ما کی آنقدر دانا و عاقل شده ایم که کشف کرده‌ایم تمام آدم های دنیا باید یا پدر شوند یا مادر؟
انسان سالم و حق آزادی انسان را فراموش کردیم. هر زن یا مرد می تواند انتخاب کند که ازدواج نکند یا بچه نداشته باشد یا خود را صرف رشد استعدادش کند و برود بچه ای را از شیرخوارگاه بگیرد و بزرگ کند. این انتخاب ها چه آسیبی به مایی می زند که یک فضای مجازی دست مان گرفته ایم و در آن همدیگر را چنگ می کشیم و تکه تکه می کنیم؟
ما را چه می شود که تکه تکه کردن هایمان را به دنیای واقعی می کشیم؟ وزنه بردار نمی شویم به جایش مادر می شویم و با همدستی پدر فرزندمان، پاره تن مان را در خواب قطعه قطعه می کنیم؟
انسان سالم بودن را فراموش می کنیم. خدا می شویم. تصمیم می گیریم روزی به دنیا بیاوریم و روز دیگر بکشیم. یادمان می رود اگر فرزندمان بیمار است. عاصی است. خشمگین است. طلبکار است یا ناراضی است؛ بی شک مای پدر و مادر جایی را اشتباه رفته ایم. نقش و مسئولیت‌مان را حذف می کنیم. کاری برای درمان فرزند در هم شکسته‌مان یا نکرده ایم و یا به قدر کفایت نمی کنیم.
ما را چه می شود که دنیایی این قدر ترسناک می سازیم؟ برای تمام کردن زندگی یک فیلمساز پلشت ترین فیلم اکسپرسیونیستی جهان را بازی می کنیم. اینک آخرالزمان را عینی می کنیم. عینی می کنیم چون دیگر آن قدر دردناک و واقعی است که در قاب هیچ دوربینی جا نمی شود.
ما را چه می شود که فارغ از تعاریف انسان سالم، انسان آزاد و انسان مولد، روی رویاهای هم راه می رویم. آرزوهای هم را له می کنیم و جنازه مثله شده هم را در میان زباله های متعفن پنهان می کنیم. ما را چه می شود؟!

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 155966 و در روز سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ ساعت 10:26:39
2024 copyright.