سینماسینما، علی پاکزاد
در میان فیلمهای سال ۹۸ دو کارگردان به عمد در شروع فیلمهایشان برخوردهایی متضاد داشتند. فیلم نیما جاویدی از همان ابتدا شروع می شود و فیلم محمدحسین مهدویان دیر شروع می شود خیلی دیر.
فیلم “سرخ پوست” دومین ساخته نیما جاویدی است که با لوکیشن های متعددی که در زندان واقع شده تجربه سختی در فضای قصهگویی برای یک کارگردان خواهد بود، اما در اینجا با توجه به اینکه ریتم فیلم حفظ می شود و فضاسازی موجود فیلم می تواند بیننده را تا به انتها با خود همراه سازد، می توان گفت که جاویدی موفق از این تجربه بیرون آمده است. کارگردانی که در دومین اثر خود بسیار حرفه ای پدیدار شده است.
هر چند به باور برخی نقطه قوت فیلم، فیلمنامه است. چرا که طرح گره اصلی فیلم در همان دقایق اولیه با آنکه در سینمای ایران ریسک بزرگی محسوب می شود، ما را با داستانی جذاب و رمزگونه مواجه می سازد و پرداخت شخصیتها در طول فیلم توسط کارگردان موجب تقویت حس کنجکاوی مخاطب شده و روایتی روان را با غافلگیری های پی در پی و مناسب به خورد بیننده می دهد. به ویژه اینکه بازیگیری مناسبی نیز در فیلم از هنرپیشگان مشهور وجود دارد.
انسجام روایی، میزانسن های مناسب، استفاده خوب از نور و تاریکی و رنگ و قاب بندی تصاویر تا حدی که به تابلوی نقاشی پهلو می زند حاکی از حضور تفکری تکنیکال است که روح سینما را می شناسند و داستانی برای گفتن دارد و می تواند با خلق موقعیتهای پر فراز و نشیب و شخصیت پردازی های منحصربفرد بسادگی اثر خود را نسبت به سایرین قدری فراتر نشاند.
از دیگر سو فیلم”ماجرای نیمروز ۲: رد خون” فیلمی بشدت جسورانه، جهت دار ، تاریخی و بر مبنای تقابل با خشونت همراه با خشونت است. صحنه های خشن جنگی توام با شخصیتهایی که در فیلم قبلی مهدویان از آنان شناخت پیدا کرده ایم همه حاوی پیام ها و پالس ها و نکاتی است که نشان می دهد مهدویان قبل از فیلم جنگی ساختن، شامه سیاسی قویای دارد و بر همین اساس از ظرافتهای گفتاری و تصویری در فیلمش بهره می برد. او از پرده عظیم سینما برای نشان دادن صحنه های بزرگ کمال استفاده را می برد و این نشان دهنده هوشیاری اوست و اینکه سینما و آثار سینمایی را بخوبی می شناسد. فیلم او بر اساس تضاد بین مرد سیاسی – اطلاعاتی و مرد جنگی شکل می گیرد و با سابقه ایدئولوژیکی که از مهدویان سراغ داریم، روایت فیلم قابل پیش بینی خواهد بود ، هجوم به مقر شر.
مهدویان روشهای رعب و وحشت پروری مجاهدین را میشناسد، بی کم و کاست چهره ای واقعی از ایشان در طول فیلم نشان می دهد و بازیگیری هایش بر همین اساس شکل می گیرند. از عشق خبری نیست و هر چه هست خون و آتش است و تنفر. فیلم مهدویان دیر شروع می شود، ما نمی دانیم قصه اصلی کدام است؟ آنهم به این خاطر که همه می خواهند در فیلم دیده شوند و این لابد تعمدی است، نه به دلیل گم کردن هدف کارگردان در فیلم. آیا این نشانه پوست اندازی کارگردان است؟