سینماسینما، ناصر صفاریان
همین روزها، مهرماهِ هزاروسیصدوچهلویکِ خورشیدی، فروغ فرخزاد در جذامخانۀ باباغی مشغول فیلمبرداریِ «خانه سیاه است» بود. گرچه نشانههای ماندگاریِ شاعر، از متن و حاشیۀ شعر و زندگیاش هویدا بود، ولی شاید خودش هم فکرش را نمیکرد در سینما و با اتکا به همین یک فیلم، سالها بعد ماندگاریاش ماندگارتر شود و شهرتش افزونتر از روزگار خویش.
حالا، درست پنجاهونُه سال بعد از آن روزها، نام فروغ فرخزاد به دفعات و پرتعداد، در دنیای هنر و ادب مطرح است و دیگرانی به دفعات و پرتعداد، در فکر و به فکرِ گفتن و بازشناساندن و بهتر شناساندنِ او هستند.
نه خیلی دور و بدونِ احتسابِ کتابهای مانده در وزارت ارشاد و کارهای پیش از این به سرانجام نرسیده، فقط در همین یکسالیکسالونیمِ گذشته، نمایشنامهای دربارۀ بخشهایی از زندگیاش نوشته شده، فیلم سینماییِ بلندی دربارهاش فیلمبرداری شده، فیلم کوتاهی با حضور بازیگرانِ حرفهای سینمای ایران دربارهاش ساخته شده، فیلم مستندی در خارج از ایران با حضور چهرۀ غیرایرانیِ مشهوری دربارهاش تهیه شده، فیلمنامهای توسط یکی از اهالیِ سینمای ایران دربارهاش نوشته شده، کتابِ دونفرهای با ذکر ناگفتههایی دربارهاش آماده شده، یک مستند رادیویی در یکی از شبکههای معتبر بینالمللی دربارهاش در حالِ تهیه است؛ کتابی داستانی توسط علاقهمندی در خارج از ایران که قبلا هم فعالیتی در این زمینه داشته در حال نوشتهشدن است؛ و تازه این بهجز نشستها و مراسمهای مختلفِ با مناسبت و بی مناسبتِ تقویمی است که مثلا سال گذشته انجمن سخن انگلستان برگزار کرد و چند روز دیگر انجمن ادبی پزشکان ایرانی/ کانادایی برگزار میکند… و البته که همۀ اینها مربوط به همین مدت اخیر و مربوط به فعالیتهای به پایان رسیده یا در حالِ انجام است و موردهایی که من باخبر بودهام و بس.
آخرش که نه، آخرینش هم مربوط به دیروز است و به تملک درآمدنِ خانۀ پدریِ فروغ توسط شهرداری که البته پیش از این، مراحل ثبت ملیاش را طی کرده بود و حالا قرار است پس از آمادهسازی با نظارت خانم دیانا قوقاسیان، همسر مهرداد فرخزاد فقید، در قالبِ یک خانه/ موزه به روی علاقهمندان گشوده شود.
به هر روی، این ماندگاری ماندنیست و این کارها ادامهدار بر بلندای موج فروغ… بیش باد و بیش باد.