سینماسینما، آرش عنایتی
اگر فیلم را ندیدهاید این نوشته میتواند بخشهایی از داستان را لو دهد
در تشریح این بیت مولانا آوردهاند که نعرهها و نغمههای بلبل از آن روست که نامحرمان و مدعیان، از روی گل محروم بمانند. متن پایانی فیلمِ «بیرویا» (توضیحاتی دربارهی بیماری اسکیزوفرنی) همانند همان نعرههای بلبل است. وزیردفتری، این دفترِ آخر را به فیلم اضافه کرده تا اجازه داشته باشد که ناگفتنیای را در قالب و قامت گفتن درآورد. آنانی که اسیر نعرههای بلبل شدهاند فیلماش را با نمونههای مشابه- بیش از همه شاتر آیلند و بعضا فیلمهای لینچ- قیاس کردهاند. فیلم، نه یک درام روانشناختی و نه فیلمی سوررئال است. داستانِ جابهجایی هویتهاست گاه از سر دشمنی(در ارتباط با ساره طیبی این نام و کنیه، او را که توسط پدر و برادرش کتمان میشود پاک و قربانی جلوه میدهد) و گاهی از سر ترس و از برای حفظ است و نه از برای حذف (بابک و پدرِ رویا که جایگزینی برای رویا میتراشند). چراییاش در ارتباط با ساره، نگاههای خشمآلود پدر و برادر؛ و در مورد رویا، در ماجرای ممنوع الخروجی و متواری شدن آرش نهفته است (که با تلسکوپ معرفی میشود. همو که دیدی عمیقتر میبخشد). این پرسشِ زیبا (ساره) به زیبایی نتیجهی تغییر را نشان میدهد: «اگر کسی گذشتهاش رو فراموش کنه باز هم همان فرد قبلی است؟» و پاسخش مثبت است. از همین روست که آرش را میبینیم در انتهای فیلم(با پوششی خاص-نوشتهی پشت لباس-) و با گریمی متفاوتتر (اندکی پیرتر شده). این حضور مجدد آرش، درواقع دلیلی بر تایید هویت رویا و نه علتی برای ظهورِ مجدد بیماری اوست. هوشمندی آرین، در راضی نشدن مادران در این جابهجایی هویت فرزندان و یا به عبارت بهتر، تن ندادن آنها به چنین عملی است. یکی از حضور در مراسم ختم( آنچه پدر و برادرِ ساره تدارک دیدهاند) و آن دیگری در جشن تولد(رویا) حاضر نمیشود.(یکی میمیرد، تا در نقشِ دیگری در آید و یکی متولد میشود، تا نقشِ دیگری را بازی کند) مگر نه این که زاده شدن هر کدام از آنها منوط به وجود مادرانشان بوده است؟ مادران غایبند تا نشان دهند برخلاف دیگران حاضر به این جابهجایی نیستند. همچنان که علیرضا هم از گفتن لفظ «مادر» به رویا(هانیه)ی باردار، سرباز میزند. میمانیم در انتظار زایش رویا و رویاها، تا بلکه ناگفتنیها گفتنی شوند.