سینماسینما، محیا رضایی
حالا که این روزها رونق بازار دفترخانهها بیشتر مدیون «طلاق» است تا «ازدواج»، درون و بیرون سینما به مواردی برمیخوریم که نشان از نمایش و آموزش یک فرهنگ قابل تحسین دارد.
کمتر پیش آمده زمانی که زندگی مشترک چهرههای سرشناس پایان مییابد هر دو در یک لوکیشن جلوی دوربین خبرنگاران قرار بگیرند و اگر چنین شده در یک قاب بایستند. بالطبع هر دو از حق طبیعیشان استفاده میکنند که پس از جدایی چه رفتاری با یکدیگر و در حضور مردم پیشه کنند.
اما چندی پیش توجهم به گفتوگویی از آزیتا حاجیان جلب شد که پس از سالها جدایی، از همسر سابقش محمدرضا شریفینیا، به عنوان یک دوست و همکار یاد کرد با تاکید بر بیست سال خاطرات تلخ و شیرین مشترک و حفظ حریم و حرمت.
اندکی بعد، از نفس بازغی عکسی سه نفره به همراه مادرش مستانه مهاجر و پدرش پژمان بازغی در فضای مجازی دیدم در حالی که خبر جداییشان مدتهاست رسانهای شده.
این نشانههای کوچک توجه مرا جلب میکند. امثال من هنوز معتقدیم هنر و هنرمند بیارتباط با فرهنگ و فرهنگسازی نیست پس سینما و سینماگر رسالتی ورای ستارهبازی دارند.
ما مردم عادی که با سوگ هنرمندان غصه خوردیم و با شادیشان لبخند زدیم، ما که از تربیت فرزند و خودشناسی گرفته تا سلیقه پوشش و غذای مان با اینستاگرام چهرهها گره خورده، هنوز بعد از دیدن یک رفتار خوشایند از هنرمندان آن را برای صدنفر بازنشر میکنیم.
پس دور از ذهن نیست که بگوییم وایرال شدن چنین تصاویری چه تاثیری بر رفتار اجتماعی و شخصیتی مردم جامعه دارد.
دستکم میتواند به کسانی که به هر دلیل با مصائب جدایی دست و پنجه نرم میکنند یادآور شود پایان یک رابطه لزوماً به معنای آغاز یک جنگ نیست.
جنگی روانی و بدون برنده که تنها به دلیل -خلأ آموزش درست- گاه ریشسفیدان و بزرگترها بیشتر به آن دامن میزنند و اگر پای بچه هم درمیان باشد دامن او را بیش از همه خواهد گرفت.
ضمن اینکه باید در نظر داشت سینماگری هم که در این فرهنگسازی نقش بسزایی نداشته، بزرگ شدهٔ همین جامعهٔ آموزشندیده است و بر او حرجی نیست.
از رفتار پشت دوربین هنرمندان که بگذریم، این نشانههای کوچک حالا با فرمی ملموس و قابل درک به جلوی دوربین رسیده است.
در آثار نمایشی ایرانی ، کم فیلم و سریال قابل اعتنا با موضوع طلاق و تبعات آزاردهنده آن نداریم.
آثاری که غالباً به ذکر چالشها و مصائب پس از آن اشاره داشته است. از این رو همیشه جای قصههایی که نشان از بلوغ روابط عاطفی پس از جدایی باشد، خالی بود.
روابطی که به هر دلیل کلیشهٔ صورتیِ «و آنها به خوبی و خوشی تا آخر عمر با هم زندگی کردند» را برهم زده و فارغ از کلیشه سیاه «نمیگذارم یک آب خوش از گلویش پایین برود» از لایههای خاکستری پنهان زناشویی، پیش چشم مخاطب پرده برمیدارد.
سریالهای مختصر و مفیدی چون «افعی تهران» به قلم پیمان معادی، ساخته سامان مقدم و «در انتهای شب» به قلم مشترک ارسلان امیری و آیدا پناهنده و ساخته آیدا پناهنده، نه صورتیاند نه سیاه.
محتوایشان چنان از جانِ هزار رنگ بشر برخاسته که لاجرم بر دل مینشینند. درباره خانه و خانواده حرف میزنند. با «فطرت آدم» سر و کار دارند. کاراکترهایشان از جنس خودمانند و به دو دسته تیزیکش و مافیای قدرت تقسیم نمیشوند.
آسیبهای کودکیشان ما را یاد خودمان میاندازد. حتی کلیشهای و به اقتضای پیشبرد قصه، آدم نمیکُشند. دلیل کینههای زیرپوستیشان را میفهمیم.
در دعواهای بعد از طلاق، قصور هر دو طرف ملموس است. هنگام آتشبس، خندیدن و وقت گذراندن اتفاق عجیبی نیست. ارتباط بعد از جدایی گناه کبیره نیست. صفر و صد نیستند. جنسیتی به نقاط ضعف و قوت کسی نگاه نمیشود.
این دو اثر میگویند اتفاقا دلیل جدایی گاهی میتواند دوست داشتن باشد. فارغ از قانون و شرع و چارچوبها، خاصیت ذاتی آدم، دلبستگی است، گاه در یک زمان به دو تن. صرف خیانت نکردن دلیل بقای رابطه نیست و نهایتاً فرصت دیدارهای تازه اما بالغ، (سحر دولتشاهی در «افعی تهران» و پدرام شریفی در «در انتهای شب»)، ماحصل تجربه در این روزگار است که گاه به نفع یک زندگی ریشهدار کنار میرود.
تضاد زیبایی نمای داخلی خانهها و زشتی نمای خارجی خیابانها عیناً شبیه تناقض احساسات فطری ما با تربیت تحمیلی اجتماع زندگی میلیونها ایرانیست.
محلهها با شرایط قصه همخوانی دارد. خبری از ساختمانهای لاکچری و رویایی بالای شهر و خرابههای نکبت اما فانتزی پایین شهر نیست. سکانس به سکانس، دیالوگ به دیالوگ را انگار قبلاً جایی دیدیم و شنیدیم.
«افعی تهران» و «در انتهای شب» نویدبخش فرهنگسازیاند. کم کم به ما اجازه میدهند هرکس را که تا الان به اسم ریشسفید، بزرگ خاندان، معلم، پدر، مادر و … مستقیم و غیر مستقیم به رابطههایمان گند زده و ما را از شناخت خودمان دور کرده را نقد کنیم.
اگر آثاری از این دست ادامهدار باشند، جرأتمان برای جهیدن از پوستههای دروغین حرمت و احترام بیشتر شده و به عقلمان مجال اتکای بیشتری میدهیم.
این دو سریال در جهان نمایشی ایرانی، آغاز قابل اعتنایی برای نمایش بلوغ رفتاری به خصوص در رابطه با طلاق هستند.
اگرچه بهانه هر دو برای کشش رابطه به داشتن فرزند برمیگردد اما امید میرود در آثار بعدی شاهد بلوغ رابطهها فارغ از هرگونه وابستگی جانبی و در هر سطحی از ارتباط اعم از رفاقت ساده، رابطه عاشقانه غیر رسمی، همسرانگی و .. باشیم.