سینماسینما، کیوان کثیریان
بله، چه ایدهی جسورانه و جذابی! و البته ایدههای جذاب و جاهطلبانه، همیشه دشوارتر و خطرناکترند. داستانهایی که قرار است منطق رئالیستی را بشکنند، دشواری مضاعف دارند. چنین فیلمهایی ناچارند منطق خود را با همه مختصات و جزییاتش به مخاطب بباورانند.
متاسفانه نتوانستم منطق فیلم و نشانهگذاریهایش را فهم کنم. از هرطرف که رفتم و هر فرض داستانی را که حاکم کردم، به تناقضها و بن بستهایی برخوردم. قصه در یک سوم اول خوب گسترش پیدا میکند ولی از پیچش اول به بعد سردرگم و آشفته ست.
به گمانم فیلم، خود نیز در مرزهای میان واقعیت و وهم گم شده و تداخلهایی ناخواسته در میانهی رفت و برگشتها پیش آمده است. در نقاطی مشخص، فیلم از حیث مرجع روایت و انتخاب راوی نیز دچار آشفتگی میشود و نمیتواند به مفروضات خود پایبند بماند. دیالوگهای انتهایی دو زن در راه پله، ویدیوی داخل گوشی، ناباوری دوستِ زن اصلی در جشن تولد، هرجا که مرد با زن دوم تنها میشود و البته کل سکانس نهایی از جمله موارد نقضِ فرض داستانیاند که کپشن پایانی آنرا ویران میکند.
آرین وزیر دفتری از فیلمسازان و نویسندگان مستعد فیلم کوتاه است که قطعا آیندهای درخشان در سینما خواهد داشت.