سینماسینما، ناصر صفاریان؛
تا زمانی که زنده بود، میان آن همه حرف و حدیث از گفتار و رفتاری که تیتر مجلهها و نقل مجالس میشد، هیچ حرفی از شناسنامه و بهخصوص تاریخ تولدش نبود. شاید هم گفته میشد و فراموش میشد و جایی ثبت نمیشد.
وقتی در سیودو سالهگی و جوانیِ بسیار، به مرگِ نهچندان عادی در حادثه تصادف اتومبیلش جان داد هم خبری از شکل و شمایل و سیاهه شناسنامهاش به کسی نرسید. با وجود روایت ابراهیم گلستان و این که با درخواست او و پیگیری مهدی سمیعی، در گورستان ظهیرالدوله دفن شده و کارهای مراسم را هم فخریخانم انجام داده، خانواده فرخزاد روایت دیگری داشتند و می گفتند با پیگیری از سوی فرح، در ظهیرالدوله به خاک سپرده شده است؛ آن هم بدون تشریفات اداری و روال مرسوم.
بعد هم که دیگر صحبتی از تاریخهای شناسنامهای نبود و کسی اصلا نفهمید رد مرگ و مُهر «باطل شد» اصلا بر برگ آخر شناسنامهاش نخورده. همانطور که کسی نفهمید اسم تک فرزندش کامیار هم اصلا در شناسنامهاش نیست. شاید جز خانواده البته و شاید جز پدر و مادر و شاید هم فقط جز پدر… روز و ماه تولد هم اختلافی در عنوان شدنش نبود، اگر عنوان شده باشد در آن روزها.
کمتر از یک ماه از روز سرد تشییعِ پرجمعیت فروغ در بیستوششِ بهمنماهِ سالِ چهلوپنج خورشیدی، ابراهیم گلستان سنگ قبری برایش تهیه کرد سفید و بینوشته؛ و بعدتر سنگی با متن شعر «بعدها» از مجموعه «عصیان»: «بعدها نام مرا باران و باد/ نرم میشویند از رخسار سنگ…» خط آخر نوشتههای این سنگ قبری که درون محفظهای شیشه ای قرار گرفته بود تا اتفاقا از باران و باد در امان بماند، مشابه سنت مرسوم و مثل تقریبا همه سنگ قبرهای ایرانی، نام پدر و تاریخ تولد و مرگ نوشته شده بود: «تولد: ۸ دیماه ۱۳۱۳ خورشیدی/ مرگ: ۲۴ بهمنماه ۱۳۴۵خورشیدی».
بعدها برخلاف این امر عادیِ انجام شده، موردهای عجیب شناسنامه فروغ شروع شد. مهمتر از همه هم تاریخ تولد نادرست. کتابهایی که دربارهاش منتشر شد همهگی اشاره داشت به تولد در روز پانزدهم دیماه؛ حتی دو کتاب مهم و «کتابسازی نشده» از دکتر بهروز جلالی و م. آزاد. این امتداد غلط آن قدر پیش رفت که خواهرش پوران هم در سال ۱۳۸۰ در کتابش «کسی که مثل هیچکس نیست» تولد فروغ را نوشت پانزده دی. بعدها و حتی هنوز هم فلان شبکه تلویزیونی و بهمان خبرگزاری همان را مینویسند؛ و البته برخی دیگر، از «قصه»هایی برای کودکان گرفته تا «پژوهش»هایی برای بزرگسالان.
برادرش فریدون هم در صفحه سیوسه دور «تنها صداست که میماند» که برای گرامیداشت فروغ منتشر کرد، همان ابتدا و در شروع این صفحه گرامافون گفت: «تولد: هشتم بهمن ۱۳۱۳». پدرش هم که بعدها سنگ مزار فروغ را عوض کرد و با جایگزینیِ شعر قبلی با شعر «هدیه»، برخلاف رسم متداول و به شکلی عجیب، روز تولد و مرگ را بهکلی کنار گذاشت و فقط نوشت: «تولد: دیماه ۱۳۱۳ خورشیدی/ مرگ: ۲۴ بهمنماه ۱۳۴۵ خورشیدی». اواخر دهه شصت هم به دلیل شکستگی، سنگ را بازسازی و دوبارهسازی کردند. حالا، پسِ سالها، روایت متفاوتی هم هست از این که فقط سنگ اول را گلستان سفارش داده و هر دو سنگ بعدی، سفارش خانواده فرخزاد بوده است.
جدا از اشتباههای سهوی و ناخواسته، پاسخ همه اینها شاید با پیدا شدن شناسنامه اصلی پیدا شود. شناسنامهای که المثنی نباشد و ردی از نام فرزند داشته باشد و مُهر مرگ داشته باشد و به جای «فروغزمان»، نوشته باشد «فروغالزمان» و عکسش کنده نشده باشد و عکس دیگری به شکل عیان جاگزین نشده باشد و خلاصه این که اصل باشد. گرچه در تاریخ تولد تفاوتی نیست و در نسخه المثنی هم هشتم دیماه نوشته شده است.
شناسنامه المثنیای که چند سالی هست تصویر صفحه نخستش را همه دیدهاند، نزد کولیخانم (گلوریا، خواهر کوچک فروغ) بوده و حالا هم نزد یکی از اعضای خانواده. جزو چیزهایی هم نبوده که بعدها گلستان از آنچه از خانه فروغ برده بوده برای کولیخانم عزیز فرستاده باشد. پس میماند این سوال که شناسنامه اصل کجاست؟ عادیترین فرض این است که بلایی سر شناسنامه آمده و خراب شده و گم شده و… فروغ هم خودش رفته و المثنی گرفته است. به همین سادگی و بی آن که اصلا تفسیر و تحلیلی بخواهد. ولی وقتی این شناسنامه المثنی که تنها سندِ در دسترس است، نه نام فرزند فروغ بر خود دارد و نه حتی ثبت مرگ فروغ، این سوال بدیهی به ذهن میآید که ممکن است این مواردِ ثبتنشده در اینجا، در شناسنامه اصل آمده باشد؟ و آیا آن شناسنامه اول، تا آخرین روز زندگی فروغ همچنان مورداستفاده بوده است؟ شناسنامهای که جایی نزد بازماندگان است و هنوز کسی از وجوش خبر ندارد یا به فکر انتشارش نیست…