علی نعیمی (منتقد)
نتایج نظرسنجی مرکز تحقیقات و سنجش افکار صداوسیما که پس از ایام نوروز منتشر شد، مبین این است که در نوروز سال ۹۵ برنامههای ترکیبی مفرح و سرگرمکننده گوی سبقت را در جلب و جذب نظر مخاطبان تلویزیون از رقبای نمایشی ربودهاند.
این جمله خبری درون خود یک نکته مثبت و صدها نکته منفی دارد. برنامههای ترکیبی کمخطرترین راه ارتباط با مخاطبان است. بهخصوص آنکه این برنامهها در تلویزیون دولتی ایران ضبطشده روی آنتن میروند و خبری از اتفاقات هیجانانگیز یک برنامه زنده تلویزیونی نیست.
برنامهسازی در صداوسیمای ایران مبتنی بر یک خط رسمی شکل گرفته است. تئوری جذب مخاطب و رقابت با شبکههای فارسیزبان برای نگهداشتن مخاطبان پای شبکههای داخلی، استراتژی شکستخورده تلویزیون در این سالهاست. به این معنا که رسانه عریض و طویل صداوسیما با بیش از صدهزار پرسنل رسمی، کادری، اداری و پیمانکاری به جای آنکه پیشرونده باشد و با برنامههایش نقطه عطف کارهای تلویزیونی را رقم بزند و از موقعیت سوبسید و آنتن ارزانی که در اختیار دارد، برندهای مهم رسانهای درست کند، عدهای کارمند خطکشبهدست را پای شبکههای ماهوارهای گذاشته است و نعلبهنعل برنامههای تلویزیونی آنورآبی را با حفظ تمامی شئونات و خطوط قرمز داخلی روی کاغذ پیاده میکند و روی آنتن میبرد. نتیجه آن یک موقعیت پارادوکسیکال عجیب و غریب است. یک رسانه که تا همین چند وقت پیش نشاندادن آلات موسیقی را جزء خطوط قرمز پررنگ خود گذاشته بود و حجم موسیقیهای سازمان صداوسیما را به پایینترین حد خود رسانده بود، برای آنکه از رقیب لندننشین خود عقب نیفتد، با همان ترکیب برنامهسازی معجونی را روی آنتن میبرد که نه مجری برنامه را میتوان آزادانه جلوی دوربین دید و نه برنامه مسابقهمحور، رنگوبویی از رقابت دارد.
یکی از حسنهای مدیریت صداوسیما که باید در اشل دولتی آن و مدیریت فرهنگی در سینما و تئاتر و کتاب هم رعایت شود، ثبات حضور یک مدیر برای ایجاد فضای مناسب جهت قوامیافتگی یک محصول فرهنگی است. امری که هرچند در صداوسیما تا حدی رعایت میشود اما مدیریت سیاستزده و یکدست یک دهه اخیر تلویزیون، فرصتهای سرگرمیسازی را یکی پس از دیگری از دست داده است، تا جایی که اصول برنامهسازی در سازمان صداوسیما با تعاریف تازهای روبهرو شده است. تلویزیون در سالهای اخیر و بهخصوص از زمان تصدی عزتالله ضرغامی سیاست یک بام و دو هوای خود را به سیاست چکشی و ضربهای تغییر داده و سرعت صفروصدشدن افراد در تلویزیون آنقدر زیاد است که نمیتوان روی تأثیرپذیری آن در طولانیمدت امیدوار بود. در این سالها اگر برنامههای ترکیبی مثل «به خانه برمیگردیم» و «خانواده» که سابقه هر دو به بیش از دو دهه میرسد، توانستهاند به راه خود ادامه دهند، در پایینترین سطح تأثیرپذیری در جامعه حضور داشته و در حالی بخشی از بودجه برنامهسازی را به خود اختصاص میدهند، که بود و نبود آنها روی آنتن تلویزیون هیچ تفاوتی ندارد. به تعبیر دیگر سیاست جذب مخاطب در حالی رویکرد خودش را از دست داده است که تأثیرپذیری جای خود را به بیتفاوتی داده و نتیجه آن آنتن زندهای است که در آن چند کارشناس درباره موضوعاتی صحبت میکنند که نمونه بهترش را مخاطب در شبکههای ماهوارهای دیده است.
برنامه خندوانه یک مثال خوب درباره اصول سرگرمیسازی است که ابتدا تأثیرپذیر و در سری جدید رویکردی جامعهگریز به خود گرفته است و مغلوب نگاه ممیزی مدیران بالادستی شده است. یک اشاره کوچک به دکور این برنامه شاید خیلی چیزها را جلوی رویمان بگذارد. در سری قبلی برنامه که در پاییز و زمستان سال گذشته روی آنتن رفت، مخاطبان حاضر در برنامه در یک دکور کوچک و جمعوجور و خودمانی و با چیدمانی که همگی روبهروی هم و در مقابل دید مجری قرار گرفته بودند، حضور داشتند. مدلی که گرمی و حضور مخاطب و تأثیرپذیری از نگاه او در جایجای برنامه حس میشد. نگاه کمیتگرای مدیران تلویزیون و حس همگانیکردن یک برنامه مردمی در سال جدید، دکور برنامه را طوری طرحریزی کرد که اگرچه مخاطبان بیشتری در برنامه حاضر میشوند اما دور و بیاثر در گوشهای از تصویر هستند. در این سالها مدیران تلویزیون نسبت خودشان با مردم را جز در موارد ضروری مشخص نکردهاند. این مدل را در برنامه «دورهمی» متأسفانه بیشتر شاهد هستیم. مخاطبان در گوشهای از تصویر حضور دارند که کل تصویر تاریک است و چهرهها مشخص نیستند. شاید حلقه مفقوده در همین نوع نگاه به برنامهسازی است. اینکه تلویزیون احساس میکند میداند چگونه میتواند مخاطبانش را پای برنامههایش نگه دارد؛ درحالیکه اصلا مردمان روزگار خودش را خوب نمیشناسد. نخ تسبیح این ماجرا در این است؛ یک رسانه دولتی که بودجه خود را از مردم میگیرد، از آنها فرسنگها فاصله گرفته است.
منبع: روزنامه شرق