بی‌زمان و بی‌مکان

سینماسینما، محسن بیگ‌آقا

این روزها «پدر»های مختلفی در سینما روی پرده می‌روند. احتمالا آخرین آن‌ها را همین چند روز قبل در جشنواره جهانی فجر با نام پدر (کریستینا گروزوا، پیتز والچانف، ۲۰۲۰) دیده‌ایم که درباره یک پدر لجوج و غیرقابل کنترل و دچار عقاید عرفانی و تاحدی خرافاتی بود که پسرش را حسابی از کار و زندگی انداخته بود. پدر فیلم عشق (۲۰۱۲) با بازی ژان لویی ترنتینیان با فصل به‌یادماندنی ملاقات با دخترش با بازی درخشان ایزابل هوپر – نیز کمی دورتر ایستاده. رابطه پدر دختری را قبلا در فیلم بین ستاره‌ای (کریستوفر نولان، ۲۰۱۴) هم تجربه کرده‌ بودیم که با توجه به فاصله فیزیکی در حد کهکشان‌ها، تا چه حد عمیق، تلخ و دردآور بود. او نیز مانند دختر فیلم پدر که با تمام وجود پدرش را دوست دارد و می‌خواهد به او کمک کند، کاملا ناتوان است. متاسفانه هرکس درگیر زندگی خودش است و کسی از اطرافیان حوصله درک دختران دورمانده و درمانده را ندارد. اما تجربه اول فیلمسازی فلوریان زلر در نمایش یک «پدر» دیگر در تاریخ سینما، کاملا متفاوت است. 

با کمی اغراق می‌توان گفت زلر در فیلم خود، سه وحدت ارسطویی – یعنی مکان، زمان و روایت – را با جسارت تمام کنار می‌گذارد. اگر زمانی ژان لوک گدار خط فرضی را می‌شکست و برایش هورا می‌کشیدند، حالا با فیلمی مواجهیم که وحدت سه‌گانه را کنار می‌گذارد و تماشاگر به واسطه عناصری مانند بازیگر تماشای فیلم را ادامه می‌دهد. فیلم نه مکان درستی به تماشاگر نشان می‌دهد، نه زمان درستی دارد و نه حتی چیزی که بشود در میان وصله پینه کردن تکرار برخی وقایع اسمش را بشود روایت گذاشت! در واقع فیلم پیرو هرمنوتیک و عدم قطعیتی است که از طریق چیده شدن قطعاتی که به یاد پدر می‌آید، شکل می‌گیرد. زلر که رمان‌نویس و فیلمنامه‌نویس است، انگار مثل چارلی کافمن که ناگهان کم آورد و گفت معتقد است کارگردان‌ها نمی‌توانند فیلم‌نامه‌هایش را درست بسازند، خود به وسط معرکه آمده و فیلم پدر را بر اساس نمایشنامه خودش ساخته؛ نمایشنامه‌ای به‌همین نام که در سال ۲۰۱۲ در پاریس اجرا شد، فقط دو بازیگر پدر و دختر داشت و محل وقوع آن آپارتمانی در پاریس در سال ۲۰۱۰ بود. جالب این‌که این نمایشنامه یک بار قبلا توسط کارگردان فرانسوی فیلیپ لو گوی در سال ۲۰۱۵ آن‌هم فقط با دو بازیگر به تصویر کشیده شده بود.

می‌شود حدس زد دادن جایزه اسکار به آنتونی هاپکینز، برای فیلم پدر برای اعضای آکادمی تا چه حد چالش‌برانگیز بوده است. نمی‌شود که در هالیوود همیشه به بازیگران نقش‌های بیماران مبتلا به آلزایمر اسکار داد: بعد از جولین مور در فیلم هنوز آلیس ( ۲۰۱۵ )که نقش یک استاد دانشگاه مبتلا به آلزایمر را بازی می‌کرد و در سال ۲۰۱۵ اسکار گرفت، حالا آنتونی هاپکینز هم در نقش یک پیرمرد دچار اختلال فراموشی اسکار می‌گیرد. اما واقعا می‌شد به هاپکینز اسکار نداد؟ او نگه‌دارنده خیمه‌ای است که در واقع اصلا ستون ندارد و بار فیلمی را به دوش می‌کشد که با منطق معمول سازگار نیست‌. یکی از پیچیده‌ترین لحظه‌های بازیگری او که از تلخ‌ترین وقایع فیلم نیز هست در کنار فصل درخشان کتک خوردن از دامادش جایی رخ می‌دهد که ناگهان پدر تسلیم می‌شود، دیگر سوال نمی‌پرسد و تعجبش را هم ابراز نمی‌کند. گویی فهمیده که عقل کارایی خود را از دست داده و باید تسلیم  تقدیری شد که دیگران سفت و سخت برایش رقم زده‌اند. وقایع فیلم از طریق چشم او به‌عنوان یک فرد پیر، بیمار و سرگردان به ما نشان داده می‌شود و همین نکته کار او را در نمایش اضطراب و پریشانی ناشی از فراموشی گام به گام، باز سخت‌تر می‌کند.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 157805 و در روز پنجشنبه ۳ تیر ۱۴۰۰ ساعت 21:13:29
2024 copyright.