سینماسینما: جابر قاسمعلی در صفجه شخصی خود نوشت:
آقای ضرغامی
سلام
مرداد هشتاد و هفت؛ آن زمان که شما رئیس سازمان صدا و سیما بودید، تعدادی از فیلمنامه نویسان کشور را برای گفتگوی آسیب شناسانه در حوزهی فیلمنامه نویسی کشور (و به ویژه تلهفیلم و سریالهای تلویزیونی) به سازمان دعوت کردید. دوستان فیلمنامه نویس به نوبت، دغدغهها و مطالبات خود را با شما در میان گذاشتند. ساعتی بعد شما گلایهمند، اما به لبخند گفتید که: (نقل به مضمون) ” این حرفها که همه قابل پخشاند؛ حرفهای غیر قابل پخش بزنید. ما اینجا جمع شدهایم که مشکلات را آسیبشناسی کنیم.”
نوبت به من رسید. خدمتتان عرض کردم که: (نقل به مضمون) “همه ما از کرد و ترک و بلوچ و گیلک و عرب و فارس، ایرانی هستیم؛ چه مسلمان باشیم (شیعه و سنی) و چه مسیحی یا زردشتی و به همین دلیل واضح، همه خودی هستیم. تلویزیون اما کسانی را خودی میداند و برخی دیگر را غیر خودی!
این دیدار صمیمانه! در سه شب پیاپی از تلویزیون پخش شد. در فریم به فریم گزارش آن نشست، فقط یک پلان از بنده، چند بار در این شبها تکرار شد؛ من خم میشوم به سمت استاد حسین ترابی، که بر صندلی کنار من نشسته و چیزی به او میگویم. همین! کل حرفهای من غیر قابل پخش تشخیص داده شد.
گزارش این نشست حتما در آرشیو تلویزیون هست؛ میتوانید در فرصتی آن را ملاحظه کنید.
مراتب صرفا جهت یادآوری عرض شد و این که در نشست گرامیداشت سیزده آبان گفتید:” اعتماد به رسانه (صدا و سیما) کم شده و مشکل کشور مرزبندیها و خطکشیهای بیخود است.” وگرنه ما که در این سالها، متاسفانه به این مرزبندیها و خطکشیها عادت کرده بودیم.
ضمنا در بارهی حرفهایی که به نقل از بازجوی جوانان معترض گفتید که :” نه من حرف آنها را میفهمم و نه آنها حرف مرا میفهمند”، توجه شما را به ادامه این مطلب جلب میکنم.
کوتاه بگویم؛ عصیانگران دههی هفتاد و هشتاد، خیلی پیشتر از اعتراضات سیاسی و اجتماعی سالهای اخیر، صف خود را از دیگر نسلهای پیش از خود جدا کرده و ساز مخالف نواخته بودند.
آغاز این جداسری از حدود بیست سال پیش و در مواجههای ساختارشکن با قراردادهای متعارف دستور زبان فارسی و طبعا نحوهی سخنوری و گفتار و حتی شیوه نوشتار این نسل نمایان شد. نسلی بازیگوش که عامدانه رسمالخط ویژه خود را بنا نهاد؛ کلمات را به املای خودخواسته نوشت، به دستوری نانوشته و بیقاعده خواند و به زبانی غریب و نادانسته سخن گفت. زبانی که در همان سالها به “زبان مخفی” موسوم شد؛ میشد ساعتها کنارشان نشست و به سخنشان گوش فرا داد، اما چندان درنیافت.
در نوشتار هم غرض صرفا رساندن مفهوم بود در کوتاهترین زمان؛ با بیحوصلگی کامل و در شلختهترین و تمسخرآمیزترین املا نسبت به قواعد موجود: “راجع به” میشد “راجب”، “زنگ بزن” میشد” بزنگ”، “کثافت” میشد “کثافط” و قس علیهذا….
این، اعلان یک جنگ از پیش اعلام نشده بود.
اگر “رپر” غربی از محله هارلم سربرآورده و به زبان slang میخواند، رپر ایرانی (با همه اثرپذیری از مدل غربی) ریشه در نسلی داشت که هیچ آرمانی را برنمیتافت و خود را مرکز ثقل جهان میپنداشت. غزل کلاسیک حافظ و شعر نوی نیما و سپیدگویی شاملو را یک سره به کناری نهاد و به کلام (لیریک) روی آورد؛ کلامی گاه زمخت و درشت که گوش معمول بدانها عادت نکرده بود.
واژگانی در موسیقی این نسل به کار آمد که نه تنها سابقهای در شعر فارسی نداشت، چه بسا کلامی شاعرانه نیز به حساب نمیآمد. استفاده از الفاظی نامانوس، چینش دلبخواهی واژگان، شکست گاه و بیگاه وزن و ایجاد ریتمی ناموزون که منحصرا در شیوه زیست و محاوره همین نسل جریان داشت.
حتی شکل اجرای خوانندگان این نسل در استیج یا هر لوکیشن دیگر نیز تجدیدنظرطلبانه بود؛ پرفورمنسی گفتگو محور با اشارات هشدار دهندهی دست و بدن جایگزین رقص معمول و حرکات متعارف موزون هنگام آوازخوانی شد تا مختصات شورشی این نسل بیش از پیش درشتنمایی شود.
راست اما این است که نسل دههی هفتاد و هشتاد خیلی پیش از این، آشکارا به همه هشدار داده بودند، اما نه چشمی آنها را دید و نه گوشی حرفهایشان را شنید و اگر _احیانا _ شنید، با پوزخندی از موضع بالا، آنها را در قواره خود ندید و به حساب نیاورد.
حالا آنها آمدهاند حسابشان را تسویه کنند.