سینماسینما، آرش عنایتی
«یک اتاق و نیم یا سفری احساسی به سرزمین مادری» اثر آندری خرژانوفسکی از همان نماهای آغازین رابطه و نحوهی مواجههی تماشاگرش با فیلم را تبیین میکند. نمای کاراکتری با گوشی تلفنی در دست و در نیویورک، به نمای گوشی تلفنی در خانهای بی سکنه در سنپترزبورگ برش میخورد. نمای بعد دو کلاغ را نشان می دهد. همانها که جوزف معتقد است پدر و مادرش هستند! یا سروکلهشان این سوی دنیا و در حیاط خانهی جوزف، پس از مرگ پدر و مادرش در آن سوی دنیا پیدا شده است. زوج کلاغها با گربهای تکمیل می شود (نمادی از خودِ جوزف).
فیلم به بهانهی بازگشت عجیب و غریبِ جوزف برودسکی، برندهی جایزه نوبل ادبیات، به سرزمین مادریاش پس از چند دهه تبعید، چند دهه زندگی این نابغهی روسی را از کودکی تا جوانی نمایش میدهد. خرژانوفسکی با مهارتی خاص، عکس و فیلمهای آرشیوی را به هم میآمیزد و گاه میآراید و گهی باز میآفریند و با نماهای انیمیشن و با لحنی کنایی و استعاری در تسلسل هم ردیف می کند تا اینچنین شوخ و شنگ، از ننگِ استبداد و زیست در شرایط حکومتهای مستبد بگوید. اینگونه است که تمام زندگی جوزف در غربت حذف می شود و جوزفی هم ردیف و هم سن پدر و مادرش را میبینیم. اوج درایت خرژانوسکی در نمایش هنرمندانهی کوچ یهودیان از شوروی به چشم میخورد. جاییکه سازهای موسیقی بر آسمان پترزبورگ به پرواز در میآیند و در همان گونهها، ترکیبها و همآمیزیهایی که ذکرش رفت از کنار تندیسهای تاریخی شهر عبور میکنند؛ در تعشق میان صدا و تصویر به یاری اشعار برودسکی با همان سیالیت و روانی آگاهانه از تک تک عناصر دیداری (از صورتک گرفته تا کیمونو، برنامهی تلویزیونی، رخت عروسی و …) رمزگشایی میشود و کارکردهای مستتر و کناییشان آشکار میشوند.
نیشِ خرژانوفسکی بر پیکر سانسور در عنوانبندی نهایی فیلم رخ مینمایاند جایی که می نویسد: نویسندگان تاکید میکنند، این داستانی تخیلی است هرگونه تشابه در اسامی یا رویدادها تصادفی است!