سینماسینما، امیرعلی نصیری
زمانی که قرار شد درباره یک سکانس از فیلمهای جناب بیضائی بنویسم، به حافظهام مراجعه کردم تا ببینم کدامیک از فیلمهایشان را بیشتر دوست دارم؛ بلافاصله سگکشی (۱۳۷۹) به ذهنم آمد. چرا این فیلم؟ اولاً در نظرسنجی سینماسینما برای انتخاب بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران، به آن اشاره کرده بودم. ثانیاً شاید دوستداران ایشان خُرده بگیرند که باشو غریبه کوچک یا فیلمهای پیش از انقلاب پس چه؟ پیشتر در مقالهای (با عنوان «تغییر تجربه تماشای فیلم با افزایش سن») اشاره کرده بودم که مهم است چه فیلمی را در زمان ساخت ببینیم؛ از این حیث، سگکشی اولین فیلمی بود که در زمان خودش تماشا کرده بودم.
گمان میکنم فیلمنامه سگکشی از الگوی «سفر قهرمان» تبعیت میکند؛ ما شاهد تغییر و تحول گلرخ کمالی (مژده شمسایی، پروتاگونیست یا قهرمان) از مرحله یا پرده اول (آقای منتسب) تا پرده آخر و هشتم (برادران سنگستانی) هستیم. او از زنی بیتجربه و گرم و سرد نچشیده تبدیل میشود به یکی از همانهایی که چکهای همسرش (ناصر معاصر با نقشآفرینی مجید مظفری) را میخواهد از آنها بخرد.
سکانس مورد علاقهام از این فیلم، آنجاست که گلرخ برای دریافت چک همسرش به سراغ نایری (یک بازاری و تازه به دوران رسیده) میرود. ماجرای انتخاب احمد نجفی برای این نقش هم جالب است که در پادکست «رادیو سانسور» به آن اشاره شده است. نایری از پیش تصمیم دارد تا به بهانه تحویل چک، گلرخ را به آپارتمانش (یا به قول خودش فِلَت) ببرد. به حرفهای نایری در این سکانس دقت کنید که بعد از ۲۰ سال همچنان آنها را از حفظم. در عجبم که جناب بیضایی طی چه فرایندی آنها را بدین شکل بازاری و ترکیبی از فارسی و انگلیسی نوشتهاند؟
ـ صحبت یه پکیج بود تو لاین ایمپورت / اکسپورت؛ یه باکس خونگی با پرافیت آوریج نود درصد گارانتی. میتونست راحت هندلش کنه؛ اما خب، تو فیلد ما نبود.
ـ این پسر کیس خاصی بود تو بیزنس خودش، خیلی اکتیو و ناناستاپ، تو رنج خودش. لوکش هم بد نبود؛ اما نمیفهمم چرا آن و آف بود؟
ـ اوکی… آی گات، زبان فارسی!
استاد بهرام بیضائی یکی از مفاخر زنده فرهنگ وهنر ایران زمین هستند. آرزویم (پس از طول عمر همراه با سلامتی برای ایشان) عرضه فیلمتئاتر نمایشهایشان (چه در ایران و چه در آمریکا) است؛ چون بعد از دستکم ۱۲ سال فیلم نساختن، این فیلمتئاترها تنها اثر نمایشی باقیمانده از ایشان است.