سینماسینما، محسن جعفریراد
در نقد فیلم شبی که ماه کامل شد، ابتدا باید تاکید شود که نزدیک شدن به سوژه ای مثل خانواده عبدالمالک ریگی و کشتار و قتل عامی که مرتکب شده اند- ماجرایی واقعی در مورد گروه تروریستی و تکفیری جندالله در جنوب شرقی ایران- به خودی خود جسارت می خواهد،حال آن که بدانیم کسی سراغ این سوژه رفته که قبلا فیلم هایی مثل شیار ۱۴۳ و نفس ساخته و از سوژه های ملتهب پرهیز کرده که همین جسارت رفتن سراغ چنین سوژه ای، قابل تحسین است.
فیلم دو نیمه متفاوت دارد. نیمه اول بحث عشق و عاشقی زوج داستان یعنی عبدالحمید و فائزه است. از آشنایی شان در جنوب کشور گرفته و نظر بازی های مختلف تا ازدواج و سفرهای مختلفت و خوش گذرانی های پر زرق و برق که دوربین مستندنمای فیلم به خوبی حال و هوای سرخوشانه به موقعیت می بخشد. اما از همان ابتدا نیش و کنایه های مادر داماد،دل عروس خانواده و مخاطب را خالی می کند که چرا انقدر تاکید دارد که از ازدواج آنها جلوگیری کند و دلیلی هم نمی گوید.
نیمه دوم فیلم و به خصوص در یک سوم پایانی کاملا در تقابل و تضاد با نیمه اول فیلم است. مردی که حرف های شاعرانه می زد و دلبری می کرد و شعر می خواند و کسب و کاری معمولی داشت ،مشخص می شود که برادر همان ریگی معروف است و در تمام جنایت ها و قتل عام ها نقش داشته است و این را فائزه موقعی متوجه می شود که دیگر دیر شده است.
آبیار به خوبی از عهده توازن هر دو نیمه فیلم برآمده. هم در جنس بازی ها و فرم بصری نیمه اول فیلم، یک عاشقانه ناب را منتقل می کند و هم با مدیریت درست صحنه های اکشن نیمه دوم نشان می دهد که یک کارگردان زن هم می تواند صحنه های تیراندازی و تعقیب و گریز و سرشار از گلوله و باروت را کارگردانی کند و شاید به خاطر همین اعتدال در کارگردانی در دو نیمه متفاوت و تنوع در اجرا، سیمرغ کارگردانی را دریافت کرد. دشوار است که هم یک نیمه آرام و شاعرانه بسازی و هم یک نیمه خشن،روان فرسا و مبتنی بر کشت و کشتار و نه اولی به اصطلاح «هندی» شود و توی ذوق بزند و نه دومی تصنعی به نظر برسد.
برای رسیدن به این مقصود به زعم نگارنده، برگ برنده آبیار غیر از بازی ها که همگی عالی هستند، حال و هوای مستندگونه ای است که بر فیلم حاکم است و کاملا آگاهانه به جسم فیلم، روح یک مستند بخشیده شده است که انتخاب فیلمبردار و تدوینگری که سالها در عرصه سینمای مستند فعالیت کرده اند و جوایز مختلف گرفته اند، نشان می دهد که آبیار ذهنیت انتخاب گری داشته است و به معنای دقیق کلمه ریسک کرده است چون اگر این فضای واقع گرایانه در نمی آمد، فیلم سقوط می کرد. سامان لطفیان که از مطرح ترین مستندهایی که فیلمبرداری کرده می توان به مستند تحسین شده آتلان (ساخته معین کریم الدینی) اشاره کرد ، دقت به پس زمینه و پیش زمینه قاب بندی ها را – به خصوص در نیمه شاعرانه فیلم – به خوبی رعایت کرده و سوئیچ پن های ظریفی را اجرا کرده است و در نیمه دوم هم دوربین او با صلابت رفتار می کند و مثلا از آینه های موجود در خانه ای که فائزه در آن اسیر شده،بهره ای هنرمندانه می برد. حمید نجفی راد نیزکه از اخرین کارهایش به عنوان تدوینگر می توان به مستند پرافتخار در جست و جوی فریده (ساخته آزاده موسوی و کوروش عطایی) اشاره کرد ، بایستی این تصاویر مستندنمایانه را هویتی منسجم می بخشید و باعث شده در پیوند برش ها و کات ها، فیلم کمتر دچار افت ریتم و ضرباهنگ شود. تدوین نجفی راد که آبیار هنگام دریافت جایزه بهترین کارگردانی در جشنواره فجر به نوعی او را منجی راش های فیلم معرفی کرد،باعث شد که سوژه ای که پتانسیل افراط و تفریط را داشت ،دقیقا در یک مرزمعتدل قرار بگیرد.
البته فیلم ضعف هایی هم طبعا دارد. مثلا برخی از حرکات دوربین،کنترل شده نیست و یا مثلا در یک سوم انتهایی می شد به شخصیت ریگی معروف، نزدیک تر شد تا شست و شوی مغزی عبدالحمید باورپذیر تر شود یا مدت زمان فیلم که می شد کمتر از این باشد اما این ضعف ها در یک کلیت نتوانسته اند تاثیر مخربی بر نمره خوب فیلم بگذارند.
نکته دیگر اینکه برخی از دوستان و همکاران،چه در زمان جشنواره و چه در این روزها، صرفا به فرامتن پرداختند و اینکه پولش از کجا آمده؟! چرا یک بار برای همیشه به جهان درونی یک فیلم نگاه نمی کنیم که اگر متقاعدکننده بوده،یعنی فیلم کار خودش را کرده است که اقبال خاص و عام به فیلم آبیار نمود عینی این امتیاز فیلم است. از هر جا که سرمایه جور شده اگر به یک فیلم اثرگذار تبدیل شود، عالی است چرا که ده ها فیلم در سال های اخیر هم دیده ایم که سرمایه های مشکوک دارند اما تا دقیقه پنج هم نمی توان تحملشان کرد، انقدر که شعور مخاطب را در پایین ترین سطح فرض می کنند که نمونه بارزش همین حالا روی پرده است یعنی فیلم ما همه با هم هستیم که اگر بخواهیم بیشتر درباره آن بنویسیم به آن اعتبار داه ایم، پس همین دو خط کافیست! هر چند مشخصا تهیه کننده فیلم شبی که ماه کامل شد (محمد حسین قاسمی)، شفاف سازی کرده که هیچ پول مشکوکی در کار نبوده اما کار رسانه و به خصوص شخص منتقد توجه به حاشیه و فرامتن نیست در نقد یک فیلم، بلکه کارش مکالمه با متن فیلم است و نگاهی به امتیازهای و مثبت و منفی آن با ارائه فکت و استدلال و مصداق و جزئیات.
از طرفی دیگر برخی فیلم را ایدئولوژی زده می دانند و گفته اند چرا به داعش و ریشه های آن نپرداخته است که به نظرم تصوری اشتباه است. چرا که فیلم به مقوله ای انسانی می پردازد. به عشقی که در نیمه اول فیلم جان می گیرد و تصویر شیدا گونه از زندگی نشان می دهد اما در نیمه دوم، تندروی های گروه های تروریستی به خانه و کاشانه هم می رسد و مرد شاعر مسلک فیلم را هم وادار می کند که زنش را به قتل برساند یا برادر همسر که به فجیع ترین شکل، سرش جلوی دوربین بریده می شود. فیلم از دوراهی عشق و جنون، عشق و گناه و یا عشق و وظیفه می گوید و کاری به داعش و تاریخ آن و ریشه آن و چگونگی مقابله با آن ندارد! مگر قرار است در یک فیلم برای همه چیز یک سوژه، نسخه پیچید؟! یعنی ما تاریخ گروه جندالله به سرکردگی ریگی را در فیلم دریابیم، ریشه هایش را بدانیم، مختصاتش ترسیم شود، راه های مقابله با آن گفته شود و … خب تکلیف خط داستانی فیلم چه می شود؟ مگر فیلمی مستند از نوع گزارشی و افشاگرانه درباره داعش است؟! طبیعی است که نه. فیلم درباره یک زوج، چگونگی پیوند آنها، زندگی آنها و پایان تلخ این پیوند با قتل همسر است چون که مرد داستان، کارش را و وظیفه ای که به او سپرده اند را، بر عشق و نظر بازی و شاعرانگی که با همسرش داشته، ترجیح می دهد. همین. اگر این خط داستانی و شخصیت این دو نفر و موقعیت آنها باورپذیر شده، پس فیلم به درستی ساخته شده است که دقیقا همین طور است.
یادمان باشد در جشنواره فجر، هم جزو سه فیلم انتخاب مردمی بود، هم سه فیلم انتخاب منتقدان و هم رکورددار جایزه و این روزها در اکران عمومی آن هم در مقابل با یک فیلم پرستاره، پیروز شده است. پس اگر فیلم اندکی در انطباق دادن محتوا با فرم و زبان سینما دچار اشتباه بود، این استقبال را شامل نمی شد. چرا کسی از کارگردانی صحنه های اکشن فیلم حرفی نمی زند که برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران یک زن، اکشن به معنی دقیقش با تکیه بر میزانسن و دکوپازی هیجان آور و ملتهب ساخته است. حتما باید کارگردانان زن، فیلم های آپارتمانی بسازند یا از فمینیسیم افراطی حرف بزنند تا کارگردانی جسور لقب گیرند؟! چرا از بازی های جذاب و ملموس بازیگران نمی گوییم که همگی از هوتن شکیبا که از فن بیان و زبان بدنش استفاده ای استادانه کرده تا فرشته صدرعرفایی که نمونه ای مثالزدنی از یک اجرای مینیمال و بازی در سکوت است. این بازی های منسجم نشان می دهد که آبیار شبیه نمونه هایی مثل بازی مریلا زارعی در شیار ۱۴۳ که تمام جوایز را کسب کرد و جزو بهترین های کارنامه اش است، جزو معدود کارگردان هایی قرار می گیرد که می توانند از بازیگرانش، بهترین بازی ممکن را بگیرد که دستاورد مهمی است.
به زعم نگارنده که کارهای قبلی آبیار، مورد علاقه اش نیست، فیلم شبی که ماه کامل شد،بیشتر از اینها مجال تحلیل و نقد دارد، به خصوص اینکه به تنوع ژانر هم کمک می کند که در یکی دو دهه اخیر اصلا به آن بها داده نشده و حق انتخاب بیشتر و بهتر از مخاطب گرفته شده است. پس بهتر است قبل از شتابزدگی و توجه به پیش فرض ها و حواشی و فرامتن، اگر سوادش را داریم به ساختار و روایت یک فیلم بپردازیم که طبعا سخت تر است و نظر های فله ای و کلی گویی درباره همه چیز، راحت تر!