تیمِ «رُفیش» را حذف کن!

سینماسینما، ‌حبیب باوی ساجد

تاریخ شفاهی هر اقلیمی باید از هر منظر نگریسته شود؛ با حذف به دلخواه خود، نمی توان راوی صادقی بود؛ خاصه درساحتِ هنر. درجریان ساخت فیلم مستند «تاریخ فوتبال جنوب»، با خیلی ها در اقصی نقاطِ کشور گفت‌وگو کردم. خیلی هایی که خیلی های دیگر گمان شان این بود که در این جهان نیستند_ که مُرده اند_  یا که هستند، اما خواهانِ دوری از مناسباتِ نامناسبِ روز و روزگارِ مناسبِ ابن الوقت ها!

باری، و بعد که مستندم آماده شد، دست های پشت پرده افتادن به قلع و قمعِ مستندم، به قلع و قمعِ همان هایی که پندارشان این بود دیگر نیستند، و من یافته بودمشان.

قلع و قمع کنندگان تنها به همین اکتفا نکردند و مرا نیز خواستند که از پا بیندازند، و کشاندنم آن جا که هر انسانِ مستقلی را بی شک کشانده اند همیشه _تاکنون_ هم اکنون. وقتی پسِ پشت دیوار از من پرسیدند که چرا این آدم ها در فیلمت هستند، گفتم برای این که مستندسازم. سال ها بعد که من و شما نیستیم، اگر کسی بپرسد چرا این آدم ها در مستند تاریخ فوتبال جنوب نیستند، شما پاسخ گو هستید؟

آنان گفتند لفته سه برادران حذف شود. گفتند عبدالرضا سعدی حذف شود (که در کمالِ وقاحت، وقتی عبدالرضاسعدی درگذشت، آنان درصفِ نخستِ بدرقه کنندگانِ پیکرش ایستادند!) گفتند عادل حردانی را هم حذف کن!

از جمله دیگرحذف شدگان، روانشاد حمید کنانی بود. کنانی از تیم شگفتی ساز رفیش اهواز گفته بود. تیم رفیش بخش مهمی از تاریخِ فوتبال اقلیم اهواز است که بدون آن نمی توان فوتبال این سامان را روایت کرد.

گفت وگو را سال ۱۳۹۱ با روانشاد حمید کنانی در رفیش و در منزلش ثبت کردم. حالا که او نیست، ماند به یادگار حرف و تصویر او برای آمدگان.

حسن اهوازی هم بود که دیگر نیست و یادش همیشه هست.

رضا داودی هم بود که هواداران به او لقبِ عقابِ اهوازی را داده بودند، و او هم دیگر  نیست.

و اما یکی از عزیزانی که مرا در این راهِ دشوارِ مدون کردنِ تاریخ پرفراز و نشیبِ فوتبال جنوب یاری داد و راه را هموار کرد و خود همراه شد: بدرجابری(ابوعارف) بود که امید همواره حضورش سایه سارِ به خصوص فوتبالِ محلات اهوازی بماند.

بدرجابری نه تنها خیلی ها را جلوی دوربینم آورد (همانندِ حسین کعبی) که خانه اش را هم بدل به محلِ  فیلم برداری فرازی از فیلمم کرد.

حالا که به پشتِ سر نگاه می کنم، می بینم برخی از نابخردانی که فوتبالیست های رُفیش را از مستندم حذف کردند، خودشان هم حذف شدند، و آنانی هم که مانده اند، با خواری و حقارت پنجه به ستونِ موریانه زده می کشند تا بلکه بمانند که نمی مانند (چون انسان در یادهاست که ماناست، وچه یادی از اینان می ماند جز نفرت؟)

باری، سخن بسیار و فرصت کوتاه (چندان که شاعر گفت.) بدرِجابری و بچه های دیروزِ رُفیش مانده اند، می مانند، در یاد، یادها. بادها سخنِ بی مقدار را خاکروبه می کنند، اما آنان را که قدر و بهای سکوتِ را می دانند، آنان که رستاخیزِ کلمات اند در سکوت، چنین انسان هایی مانا، نامیرا هستند، خواهند بود در یاد، یادها، میانِ این «اقلیمِ هزارتوی هزارزخمِ غنوده به رنجِ خویش.»

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 209723 و در روز دوشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۴ ساعت 16:47:47
2025 copyright.