من فیلم جعفر پناهی و سایر رقبایش را ندیدهام. فارغ از کیفیت فیلم میگویم که هرچه باشد، دریافت دوبارهی نخل طلای جشنوارهی کن برای سینمای امروز ایران اتفاق مبارکی است.
ممکن است به عقیدهی برخی منتقدان خارجی و ایرانی، فیلم پناهی به لحاظ سینمایی بهترین فیلم جشنواره نبوده باشد، ممکن است بعضی از ما فیلم را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، اما کتمان اهمیت این موفقیت، ممکن نیست.
آقایانی که دائما هنرمند را احضار و دستگیر و زندانی میکنند، باید بدانند فیلمی که فیلمنامهاش داخل زندان نوشته شده و یکی از فیلمنامه نویسانش همین حالا در زندان باشد برای هرکسی کنجکاوی برانگیز است.
آنها باید بدانند، فیلمِ فیلمسازی که زندانی بوده و دارد به هر ترتیب، خارج از فرامین و قوانین بیمنطق حاکم و علیه انقیاد فیلم میسازد، برای هر بنیبشری جذاب است.
جعفر پناهی، چه خودش و فیلمهایش را دوست داشته باشیم و چه نه، حالا یکی از شاخصترین فیلمسازان سینمای جهان از حیث بردن جوایز مهم بینالمللی است.
حالا میگویند جوایزش سیاسی است؟ خب اصلا گیریم که باشد. مگر خود سیستم حاکم، این مسیر را پیش پای پناهی و رسولف و امثالهم نگذاشت؟ مگر همینها مدتی تحت قواعد رسمی فیلم نساختند؟ سینمای مستقل که همهی تلاش خود را برای ماندن در وضعیت نقد از درون به کار گرفت، حتی بیش از حد لازم. ولی مگر گذاشتند؟ تا حدی که حالا میشود گفت در بدبینانهترین شرایط، خود آقایانِ امنیتی هم در این جوایز سهیم و شریکند.
پناهی فیلمهایش را در ممنوعیت ساخته؟ بله اما حکم ممنوعیت و محرومیتش را چه کسی صادر کرده؟ در وضعیت ممنوعالخروجی جایزه گرفته؟ بله اما چه کسی ممنوعالخروجش کرده؟ زندانی بودنش موثر بوده؟ شاید، ولی چه کسی او را به زندان انداخته؟
مگر میشود ادعا کرد که اتمسفر اطراف یک فیلم و فیلمساز، بر جایزهاش بیتاثیر است؟ و مگر میشود جشنواره بزرگی در مقیاس کن، بیمنظور و مقصود جایزه بدهد؟ مگر میشود گمان کنیم این جایزه پیام روشنی ندارد؟
قبول! کسی که به هنر و هنرمند معترض جایزه میدهد، ممکن است سیاست را در اهدای این جایزه دخالت داده باشد، اما او در این مسیر تنها نیست. اولین کسی که هنرمند را به عنوان کنشگر سیاسی به رسمیت میشناسد، همان است که او را دستگیر و زندانی میکند. چطور توقع دارند هنرمند را به زندان بیندازند اما توجه محافل هنری جهان به سوی او جلب نشود؟
کسانی که نفس کشیدن مردم را هم سیاسی کردهاند، پوشش مردم را سیاسی کردهاند، اعتراض مردم را به هرچیزی حتی به تعویق حقوق شان و کمبود آب و برق و گرانی و فقر، سیاسی میدانند، کسانی که بهشت و جهنم و نماز و روزه و واکسن و بنزین و اقتصاد و ورزش و هنر و … را هم سیاسی کردهاند و جشنواره فیلمِ خودشان از هر جشنوارهای در دنیا سیاسیتر است، چطور توقع دارند جاهای دیگر دنیا سیاست را نادیده بگیرند؟ تلاش برای آزادی را نادیده بگیرند؟ فیلمساز کنشگر و معترض را نادیده بگیرند؟
من به دوقطبیِ ایجاد شده میان فیلمسازان غیروابسته، مستقل و معترض که مسیرهای متفاوتی را طی میکنند، معتقد نیستم و آن را تا حد زیادی آدرس اشتباه میدانم. اما فارغ از همهی نکات و جوانب، پناهی در کن نمایندهی بخش مهمی از سینمای امروز ایران بود. سینمایی که مقاومت میکند، خسته نمیشود، مجوز نمیگیرد، هزینه میدهد و به حجابِ دستوری بیتوجه است. پناهی در حرف زدن و بیان نکات اعتراضی حین جشنواره، امساک و واهمه و احتیاط نکرد، هنگام جایزه گرفتن، خانمهای جایزه دهنده را در آغوش گرفت و محافظهکاریهای همیشگی و مرسوم تمام این سالها را درهم شکست.
این از چند جهت باارزش است و همه میدانیم چرا. حالا دیگر بخشی از مردم ایران، مثل غالب مردم دنیا بیواهمه همدیگر را در آغوش میگیرند، بخش زیادی از مردم ایران، مثل همهی مردم جهان به حجاب و پوشش دستوری معتقد نیستند. این را همگان به سادگی و با نگاهی ساده میتوانند در ایران ببینند. حالا فیلمسازی که میخواهد شبیه مردمش عمل کند و به مبارزات آزادیخواهانهی آنان حرمت بگذارد، چارهای ندارد جز اینکه دروغ و تظاهر را کنار بگذارد و تمام ملاحظات مرسوم و زائدِ پنج دههی اخیر را نادیده بگیرد.
بیتردید جایزهی پناهی فراتر از یک جایزهی سینمایی ساده و فراتر از خودِ پناهی است. این جایزه مهمترین و بهموقعترین جایزهی سینمای مستقل، زیرزمینی و یا چریکی ایران است که میتواند به این روشِ فیلمسازی رسمیت و اهمیت بیشتری ببخشد، انهدام قوانین پوسیدهی پروانه ساخت و مجوز را تسریع کند، کارآمدیِ سانسور را به سخره بگیرد و قواعد اجبار در پوشش را در سینما به چالش جدی بکشد. حالا میشود گفت این جایزه فصل جدیدی در سینمای مستقل آغاز کرده است و فیلم ساختن تحت سیطرهی سانسور را با سوالهای جدیتری مواجه ساخته است.
