سینماسینما، محمدعلی علومی
الف- موضوع و مضمون: از نمایشهای کمدی در روم و یونان باستان تا الان، اشخاصی که کوشیدهاند تا با تقلب و نیرنگ جایگاه اجتماعی خود را تغییر داده و ناگهان به ثروتی فراوان دست بیابند، موضوع بسیاری از نمایشها و داستانها و فیلمها، بیشتر در قالب کمدی و طنز بوده است. فیلم «انگل» نیز همین موضوع را مضمون کار قرار داده است و در صحنههای پایانی با چرخشی در رویکرد تبدیل به خشونت محض میشود. چرا که بنا به گفته کیبو (پسر جوان خانواده)، امتحان، مانند گذر از جنگل بوده و موضوع مهم، تصاحب قدرت است. هم اوست که باز سرخپوست «مظهر توحش در سینمای نژادپرست» را روح واقعی پسران پیشاهنگ میداند.
ب- به عبارتی قرار است که بر خلاف کلیشههای قبلی از این موضوع این بار ما با جنگلی پنهان در پس لایه نازک تمدن و جنگی وحشتناک بر سر قدرت و ثروت مواجه شویم. جنگی که تیر و کمانها و چادر سرخپوستی اسباب بازی است اما جنگاوران حالا از ابزاری جدید مانند اینترنت و واتسپ استفاده میکنند ولیکن قالب بیان در تردید میان انتخاب کمدی یا تراژدی و به ویژه یکسویهنگری در پرداختن به معلول ساختار بیمار در نظام غالب اجتماعی و اقتصادی، یعنی خانوادهای ورشکسته و مفلوک و نادیده گرفتن شرایط اجتماعی و اقتصادی بیمار و همچنین ضعف تألیف در موارد متعدد، سبب شده است که فیلم نه کمدی – تراژدی باشد و به طریق اولی، کمیک محض یا تراژدی ناب نیز نیست، به دلایلی که در پی به آن خواهیم پرداخت.
پ- اما مطلب از این قرار است که فیلم، هم قدرتمندی چشمگیری در شخصیتپردازی و فضاسازی در نهایت ایجاز و از طریق تصویر دارد و هم اینکه چنان ضعف تألیفی را داراست که آن را در سطح فیلمی مبتدی قرار میدهد.
ت- موارد قدرتمند: صحنه آغاز فیلم بیهیچ مورد اضافه و قابل حذف، مخاطب را با خانوادهای مفلوک آشنا میسازد. محل سکونتشان زیرزمینی است که پنجرهاش رو به کوچهای شبیه زبالهدانی باز میشود که محل رفت و آمد مردان مستی است که تظاهرات مستانه دارند.
زیرزمین محل سکونت حشرات و انسانهاست. از جمله رویکردهای جذاب و کمدی فیلم وقتی است که گوشی همراه فقط کنار توالت امکان ارتباط را برقرار میکند.
شخصیتپردازی نیز قوی است. پدر خانواده که بارها ورشکست شده، آدمی شده است محتاط و حتی ترسو که جرأت اعتراض به کردار مردان مست و موذی را ندارد.
مادر خانواده که زمانی قهرمان پرتاب دیسک بوده، شخصیتی قویتر از همسرش دارد. «مثلا اوست که در همان صحنه آغاز، شوهرش را از خواب بیدار میکند تا با عالم واقع روبرو شود.» هر چند آن قهرمانی که از آن تنها مدالی و عکسی مانده است در فیلم کارکرد بعدی ندارد و اگر منظور پرتاب مشکلات به جایی دیگر باشد، باری پرتاب نیزه یا قهرمانی در مسابقات تیر و کمان ارتباطی مستقیم با مضمون فیلم برقرار میکند.
ث- باز از نقاط قوت فیلم، سنگی است که مین، دوست کیبو (پسر خانواده) به عنوان هدیه پدربزرگش میآورد و میگوید که پدربزرگ او «نظامی بازنشسته» معتقد است که این سنگ عامل ثروت و خوشبختی بوده و خوش یمن است. اما همین سنگ عامل سوء قصدی جدی نسبت به جان کیبو قرار میگیرد.
همچنین از نکات قدرتمند فیلم، پرهیز از شعار زدگیهای عامهپسند است. فیلم در صحنههایی به خیالپردازیهای خانواده و به ویژه خیالات کیبو میپردازد و با خیالپردازی او تمام میشود.
ج- اما موارد ضعف فیلم از این قرارند: مین، دوست جوان خود، یعنی کیبو را به عنوان معلم زبان انگلیسی داهی برمیگزیند. مین قصد ازدواج با داهی را داشته و او دختر خانواده ثروتمندی است که قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور را دارد. پیش از هر چیز با مسبوق به سابقه چنین موقعیتهایی در دیگر فیلمها، مخاطب فوراً حدس میزند که به طرزی طبیعی و بدیهی سپس چه اتفاقی خواهد افتاد. مهمتر از آن، حذف بیدلیل و کامل مین از فیلم است. انگار تنها نقش او مرتبط کردن دوست جوان و تهدیست خود با دختری ثروتمند، احساساتی و نوجوان است. (جالب است که شخصا در چند فیلم فارسی قدیمی موضوعی نظیر همین را دیدهام.)
باری اگر مین به دیدن خانواده ثروتمند پارک میآمد یا به سبب علاقه فراوانش به داهی حتی با تلفن ارتباط میگرفت، کلِّ ماجرای کلاهبرداری خانواده کیبو آشکار میشد و ساختار فیلم فرو میریخت. این عدم ارتباط مین که مورد علاقه داهی و مورد احترام مادرش است، امری بیمنطق و به دور از واقعگرایی غالب بر رویکرد فیلم پارازیت یا انگل است.
چ- همچنین باورپذیر نیست که آقای پارک، یعنی مدیر کارآمد شرکتی موفق متوجه نشود که چهار سال و نیم، مردی در زیرزمین خانهاش به سر برده است و بعد، حتی مشکوک هم نشود که چرا طی مدتی کوتاه، اشخاصی جدید خانهاش را به اصطلاح قرق میکنند و راننده و کدبانوی قبلی را از خانه میرانند، مگر آن که آقای پارک شخصیتی همچون همسرش ساده لوح، زودباور و بیخبر از پیرامونش باشد که در این صورت او هرگز نمیتواند در جنگ پنهان میان شرکتها بر سر تصاحب فزونتر بازار، مدیری توانا و موفق باشد. گیج و گول بودن آقای پارک به حدّی است که پسر خردسالش میگوید که این تازه واردها همه یک بو دارند ولیکن آقای پارک انگار نه در قلمرو واقعیتهای روزمره سنگین و تلخ و جنگ سرمایهها، بلکه در عوالم انتزاعی و آسمانی به سر میبرد.
ح- حضور و وجود سگها کاملا نابجا و بیمورد است چرا که هیچ کارکردی، حتی جهت ایجاد لحظاتی دلهرهآور و فضای تعلیق ندارند. اگر به جای سه سگ، دو سگ بود چه اتفاقی میافتاد؟ اگر اصلا سگی نبود چه میشد؟ باری گفته ارجمند چخوف است که اگر در صحنهای از نمایش تفنگی به دیوار آویزان است، جایی باید شلیک شود.
خ- خانم خانه جهت برگزاری جشن تولد پسرش به کدبانوی تازه وارد دستور میدهد که در محوطه منزل و پیرامون چادر سرخپوستی، میزها به سبک آرایش جنگی چیده شوند. این گفته در حکم اخطار ماجرایی شوم باقی میماند. در فیلم ما شاهد چیزی چون آرایش جنگی نیستیم بلکه همه چیز شبیه جشنی عادی اما نسبتا اعیانی است.
د- پس از کشتار هولناک، پدر خانواده در زیرزمین همان خانه پنهان میشود. قبلا کدبانوی سابق گفته بود که «خیلی از خانهها» چنین زیرزمینهای مخفی دارند. بدیهی است که پلیس نیز این موضوع رایج را میداند و باز غیر قابل باور و به دور از واقعگرایی غالب بر خود این فیلم است که پلیس پس از آن وقایع خونبار دنبال چنان زیرزمین مخفی نگردد و پدر خانواده را که بلافاصله در آن جا پنهان شده است، نیابد.
ذ- مطابق با روانکاوی فروید و مانند خیلی از آثار دیگر اعم از فیلم، نمایش و داستان در این فیلم نیز زیرزمین جایگاه ناخودآگاه، محل قانون گریزی و حتی قانون ستیزی و مکان رازهای نهانی است اما غیر قابل باور است که مردی بیش از چهار سال و نیم در زیرزمینی به سر ببرد و چنان رنگ روی شادابی داشته باشد و به هر حال نه تنها زار و نزار نباشد، بلکه آن قدر قوی باشد که با سنگی حجیم و سنگین قصد جان جوانی را داشته باشد و سپس برافروخته از خشم به دیگران حملهور شود.
کلام آخر:
یک سویهنگری: در آخرین صحنهها ما خانوادهای فراری در توفان را میبینیم که از پلهها پایین میآیند (معادل توفان در زندگی و سقوط به ژرفای بی اخلاقی) در محله و خانه با طغیان سیل و فاضلاب مواجه میشوند و ناگفته نماند که توفان و فرود از بلندا، آن قدر تکرار شده است که دیگر نه خلاقیت بلکه کارکردی قالبی یافته اما در تصویرسازی قرینه با صحنههای آغاز، طغیان فاضلاب قابل توجه است.
از این شخصیت پردازی ضعیف نیز میگذریم که در عالم واقع و رویکردی که فیلم دارد، محال است که پدر و مادر خانواده کیبون با آن همه احتیاط بیاحتیاطی بزرگی کرده و به محض آغاز سفر خانواده پارک صاحبخانه، همه دور هم به شبنشینی بیپروایی بنشینند. باری از این همه میگذریم تا شتابان به ضعف اصلی، اساسی و بزرگ فیلمنامه برسیم که همانا عدم نیروی قدرتمند متقابل است. گویا فیلمساز تفاوت تقابل و تخالف را نفهمیده است. کدبانوی سابق و شوهرش نیروی متضاد و متقابل نیستند، آنها نیز همان خانواده کیبون منتها به شکلی دیگر هستند و هر دو سرنوشتی مشترک دارند، خدمتکاری ثروتمندان.
این عدم درک باعث یک سویهنگری فیلم شده است. آن طور که با فیلمهای سینمای صامت در آثار چارلی چاپلین و هارولد لوید و دههها بعد با آثار کمدی سازان بزرگی نظیر وودی آلن فرسنگها فاصله دارد. همین یک سویهنگری باعث شده است که بر خلاف منظر وسیع فیلمسازان بزرگ، فیلمساز ما تیغ نقد را به طور یکسویه بر طبقات فرو دست باز کند و ناگزیر به نصایح خشک و بیانعطاف پناه ببرد که تقلب و ناراستی باعث سیلاب و طغیان فاضلاب میشود و عاقبت تخممرغ دزد، شتر دزد شود!