سینماسینما، مازیار معاونی
پخش مجموعه « خانه امن» به کارگردانی احمد معظمی که در همین آبان و آذر ماه گذشته از طریق شبکه اول سیما روی آنتن می رفت بهانه ای شد برای اینکه یک نگاه تاریخچه ای/ تحلیلی داشته باشیم به سریال های تلویزیونی که می توان آنها را در دایره گونه نمایشی امنیتی/ جاسوسی تقسیم بندی کرد. آثاری که در میانشان هم نمونه های داخلی و هم سریال های خارجی دیده می شوند و اتفاقاً به نظر می رسد با کنار هم قرار دادن این آثار و مقایسه میان آنها از منظرهای گوناگون می توان به شناخت دقیق تر و بهتر از موقعیت این ژانر در مدیوم تلویزیون از یک سو و میزان درک و دریافت و زیررده های مورد علاقه مخاطبین از سوی دیگر دست پیدا کرد. البته پیش از ورود به بحث، ذکر این نکته حائز اهمیت است که در تقسیم بندی های جا افتاده ژانرهای سینمایی در مقولات مرتبط با تقابل جاسوسی و امنیتی سرویس های اطلاعاتی متخاصم، تنها ژانری به نام «ژانر جاسوسی» تعریف شده که موضوعات امنیتی هم در دل و بطن آن جای گرفته اند اما در عرف مجموعه سازی داخلی به ویژه در دو دهه گذشته که سریال هایی از این دست، بیشتر از قبل در دستورکار قرار گرفته اند برای نام گذاری این قبیل آثار از واژه ترکیبی جاسوسی/ امنیتی استفاده می شود که البته در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمی کند.
تاریخچه:
از منظر تاریخی، اولین سریال های متعلق به این گونه نمایشی که در تلویزیون ایران روی آنتن رفتند مجموعه های خارجی بودند که در سالهای انتهایی دهه شصت و آغازین دهه هفتاد پخش می شدند. در واقع با پیروزی انقلاب و التهابات سیاسی منتج از آن که به قطع رابطه سیاسی ایران با جهان غرب در یک کلیت فراگیر و با ایالات متحده آمریکا در رویکردی جزئی تر و البته جدی تر انجامید ورود محصولات روز سینمای دنیا برای بیش از یک دهه متوقف شد، محدودیتی که تا حدود بسیاری، سریال های تلویزیونی محصول دنیای غرب را هم در برمی گرفت، تا پیش ار وقوع انقلاب، فیلم های سینمایی موسوم به جیمزباندی (با نقش آفرینی جیمزهای باند معروف آن دوره زمانی: شون کانری و راجر مور) که آثار جاسوسی قهرمان محور با اتمسفری نه چندان جدی و خشن به حساب می آمدند در کنار تعدادی از فیلم های غیر دنباله دار دهه های شصت و هفتاد سینمای جهان همچون فیلم عقرب (ساخته مایکل وینر) و یا روز شغال (ساخته فرد زینه مان) هر دو محصول ۱۹۷۳ سینمای آمریکا و… شناخته شده ترین نمونه های این ژانر برای مخاطب ایرانی بودند، در مدیوم تلویزیون هم سریال «مأموریت غیر ممکن» که در ایران با عنوان «بالاتر از خطر» پخش می شد به عنوان نمونه شاخص به یاد آورده می شود، طبیعتاً بضاعت تلویزیون ایران در آن مقطع زمانی که رسانه سالهای دهه نخست فعالیتش در عرصه سریال سازی را می گذراند برای ساخت آثاری در این عرصه به شدت کم و ناکافی بود با وقوع انقلاب و دوره ده دوازده ساله انقطاع مورد اشاره، بسیاری از محصولات نمایشی دنیای غرب از جمله آثار متعلق به گونه جاسوسی که در دهه هشتاد میلادی ساخته شده بودند آنگونه که باید و شاید دیده نشدند تا به دنبال نوستالژی های پیش از انقلابی، چشم مخاطبین ایرانی پس از این فاصله طولانی از ژانر برای اولین بار به یک سریال جاسوسی انگلیسی روشن شود، مینی سریال تحسین شده ی «لبه تاریکی» که اتفاقاً کاراکتر نقش اول آن با بازی «باب پِک» در نقش بازرس کِرِیوِن نه یک مأمور امنیتی که یک کاراگاه اداره پلیس انگلستان بود کلید آشتی تلویزیون ایران با ژانر جاسوسی را فشار داد. مرگ اِما (دختر بازرس) یک فعال عملگرا و بی پروای حوزه محیط زیست بی محابا وارد فاز مقابله با سیاست ها و اقدامات قدرت طلبانه ی حاکمیت انگلیس و نهادهای اطلاعاتی آن شده و در این راه جانش را به طرز مرموزی از دست داده بود، بازرس را رودر روی سیستم امنیتی کشورش قرار داد تا داستان یکی از بهترین ساخته های نمایشی دهه هشتاد شبکه بی بی سی انگلیس (که در مجموعه سازی سابقه درخشانی دارد) در قالب یک مینی سریال مهیج و تماشایی شش قسمتی روایت شود.
به دنبال موفقیت «لبه تاریکی»، تلویزیون یکی دیگر از محصولات شبکه بی بی سی را برای پخش هفتگی از طریق آنتن شبکه اول سیما، آماده کرد، مجموعه درخشان و به یادماندنی «ارتش سری» که به حوادث تقابل مبارزین بلژیکی با اشغالگران نازی در دوران جنگ جهانی دوم می پرداخت و اگرچه در بستر تاریخی جنگ جهانی دوم روایت می شد و یک سریال جاسوسی به مفهوم ژانری و متعارف آن به حساب نمی آمد اما رگه های پررنگ مبتنی بر جاسوسی و نفوذ طرفین متخاصم در تشکیلات یکدیگر و حتی رقابت های درونی گروه های مبارز بلژیکی، «ارتش سری» را به اثری نزدیک به ژانر جاسوسی تبدیل کرد، مینی سریال «خانه پوشالی» (با اثر دیگری به همن نام از محصولات دهه اخیر شبکه آمریکایی نتفلیکس اشتباه نشود) که در بهار سال هفتاد و پنج از شبکه دوم سیما پخش می شد و باز هم از محصولات دوران اوج شبکه «بی بی سی» بود هم از جمله سریال های مهم این گونه نمایشی است که با دوبله ای درخشان روانه آنتن شد. مجموعه ای در بستر رقابت های سیاسی که اقدامات غیرانسانی جاسوسی/ امنیتی برای حذف رقیبان در دستور کار قهرمان آن یعنی «فرانسیس اِرکهارت» قرار داشت که به دنبال استعفای نخست وزیر شهیر بریتانیا «مارگارت تاچر» برای کسب قدرت به هر طریق ممکن تلاش می کرد.
با این مقدمات و به موازات پایان یافتن جنگ هشت ساله و فراهم شدن فرصت های بیشتر برای پرداختن به گونه های نمایشی جدید در تلویزیون، از نیمه های دهه هفتاد زمینه ساخت آثاری در گونه نمایشی جاسوسی(که در ایران جاسوسی/ امنیتی یا حتی فقط امنیتی خوانده می شوند) فراهم شد. البته به عنوان یک جنبه مهم فرامتنی هم نباید از این نکته غافل شد که در دهه نخست پس از جنگ و همزمان با پیشرفت های تکنولوژیک کشور در حوزه فن آوری هسته ای و متعاقب آن دراز شدن انگشت اتهام غربی ها به سوی مقوله ساخت بمب اتمی در ایران، به تدریج زمینه های تقابل سرویس های اطلاعاتی بیگانه با نیروهای امنیتی ایران گسترش می یافت و بازتاب این رویارویی گسترده بود که در جریان سریال سازی تلویزیونی در قالب مجموعه های موسوم به امنیتی(جاسوسی) تجسم می یافت. سریال هایی همچون «زیر چتر خورشید» ساخته بهمن زرین پور، «بهشت گمشده» به کارگردانی کامران قدکچیان، «غریبه» و «آینه های نشکن» هر دو ساخته جواد اردکانی، «تعبیر وارونه یک رویا» ساخته فریدون جیرانی، «پازل» به کارگردانی ابراهیم شیبانی و سرانجام همین «خانه امن» که احمد معظمی هدایت آن را بر عهده داشته حاصل همان بازتاب جنبه مهم فرامتنی مورد اشاره هستند، اگرچه که در مدیوم سینما هم از همان نیمه های دهه هفتاد به این گونه نمایشی، کمابیش پرداخته شد، اولین و یکی از شاخص ترین آثار جاسوسی/ امنیتی سینمای ایران در مقطع پس از جنگ، فیلم «روز شیطان» ساخته بهروز افخمی بود که عنوان و شیوه پرداختش فیلم مهم این ژانر یعنی«روز شغال» را به ذهن تداعی می کرد، همین کارگردان حدود بیست سال بعد فیلم دیگری را در این گونه کارگردانی کرد که «روباه» نام داشت و هر چند همچون «روز شیطان» مورد اقبال کارشناسان حوزه سینما قرار نگرفت ولی واقعیت این است که به جز پاره ای ایرادات فیلمنامه ای، اثر قابل قبولی به حساب می آمد، شناخته شده ترین اثر سینمایی دیگری که رگه های جاسوسی در آن مشهود بود فیلم «قلاده های طلا» ساخته ابوالقاسم طالبی بود که در سال نود به اکران در آمد و با جهت گیری هایش صدای بسیاری از معترضان به انتخابات سال هشتاد و هشت را در آورد، فیلمی که حواشی پیرامون آن بر کیفیت سینمایی اش که البته از حد متوسطی هم فراتر نمی رفت سایه انداخت.
مختصات ژانر در ایران و جهان
بررسی ویژگی های آثار ژانر در سینما و تلویزیون ایران و جهان را از منظر قهرمان پردازی شروع می کنم که بی تردید جذاب ترین جنبه ی این آثار دست کم برای مخاطبین عام آثار نمایشی است. نگاهی به مجموعه ی سریال های تلویزیونی و فیلم های سینمایی ایرانی که در بخش تاریخچه ِ ژانر به آنها اشاره کردیم نشان می دهد که وجهه قهرمان پردازانه در آثار داخلی در قیاس با نمونه های بین المللی به شدت کمرنگ است، اگر در آثار سینمایی و تلویزیونی دهه های پیشین و حتی کنونی جهان، در کنار توجه دقیق به مقوله ی روایت پردازی، بر جنبه به تصویر کشیدن یک قهرمان باورپذیر و جذاب به لحاظ دراماتیک (فارغ از مثبت یا منفی بودن) تأکید می شود و سریال های چون «لبه تاریکی»، «خانه پوشالی/نسخه انگلیسی» و «خانه پوشالی/ نسخه آمریکایی» را یا قهرمانان یا ضد قهرمانانشان (به ترتیب) : سروان کریون (افسر اسکاتلندیارد) ، فرانسیس اِرکهارت (همان پیرمرد مکِّار با بازی یان ریچاردسون) و فرانک آندروود (با نقش آفرینی بی نظیر کوین اسپیسی) و فیلم های ژانر را با قهرمانانی هچون جمیز باند (شون کانری، راجر مور، تیموتی دالتون، پیرس برازنان و دانیل گریک)، شغال (با بازی ادوارد فاکس در فیلم روز شغال) و یا از نمونه های متأخر جیمز داناوان (با نقش آفرینی تام هنکس در فیلم دیدنی پل جاسوسان) به جای می آوریم اما در سریال های تلویزیونی و فیلم های سینمایی داخلی، چنین جنبه قهرمان پردازانه ای دیده نمی شود و به نظر می رسد سازندگان در تصمیمی عامدانه و مبتنی بر سیاست های نمایشی کلان نهادهای سفارش دهنده، از رفتن به سمت قهرمان پردازی در این حوزه اجتناب کرده اند، تقریباً در تمام نمونه های داخلی که در دایره ژانر جاسوسی جای می گیرند از جمله در همین مجموعه «خانه امن» که برای بیشتر از دو ماه روی آنتن شبکه اول سیما بود نمی توان از کاراکتری نام برد که بتوان بدون ارفاق و اغماض، مختصات یک قهرمان (و یا ضدقهرمان) و شمایل موسوم به قهرمانانه را در شخصیت پردازی او ردیابی کرد.
از مصداق های سینمایی شروع می کنم: در فیلم «روز شیطان » ساخته بهروز افخمی که عبدالرضا اکبری و علی دهکردی پس از سریال پلیسی تحسین شده «مزد ترس» دومین همکاری موفق در کنار یکدیگر و این بار در نقش افسران امنیتی را تجربه می کردند و ایفای نقش منفی قصه هم به آتیلا پسیانی (در نقش میشل گنج بخش) سپرده شده بود، در دیگر ساخته امنیتی این کارگردان یعنی «روباه» آرش مجیدی عهده دار نقش نقش مأمور اطلاعاتی پیگیر پرونده بود، ایفای نقش ضد قهرمان به جلال فاطمی سپرده شده بود در حالی که نقش اصلی کار را حمید گودرزی بازی می کرد که از منظر دراماتیک، قهرمان قصه بود ولی به لحاظ تقابل های امنیتی طرفین متخاصم، قهرمان و یا ضد قهرمان در مفهوم متعارف و جا افتاده ژانر محسوب نمی شد، در سایر نمونه های محدود این ژانر در مدیوم سینما و در نمونه های تلویزیونی هم شیوه پردازش قهرمانان و ضد قهرمانان به گونه ای نبود که بتوان در اندازه ای با پرونتاگونیست ها همذات پنداری کرد، به لحاظ احساسی درگیر سرنوشت شان شد و یا همراه با آنتاگونیست ها، مسیر درام را تا به انتها پیمود.
در تمام مثال هایی که نامشان برده شد و حتی آثار فرعی تری که شاید حتی از قلم افتاده باشند و به حساب نیایند سایه نظارتی سنگین تلویزیون و ارشاد به عنوان نهادهای متولی ساخت آثار، از به کارگیری عناصر مبتنی بر قهرمان پردازی ممانعت کرده است که احتملاً دلایل آن را می توان در عافیت طلبی مدیران همین نهادها دانست، مدیرانی که در تمام سه دهه ای که از آغاز به ساخت آثار متعلق به این ژانر در سینما و تلویزیون ایران گذشته، به جای فراهم کردن بسترهای مناسب، آنگونه که مفاهیم ارزشی هم در یک قالب مبتنی بر اصول دراماتیک امتحان پس داده روایت شوند مسیرهای محافظه کارانه ی تقسیم قهرمان به چند قهرمان (آنگونه که در فیلم روز شیطان و یا همین سریال در حال پخش «خانه امن» با حضور دو مأمور امنیتی هم ارز می بینیم (کمال با بازی حمید رضا پگاه و افشین با نقش آفرینی امین زندگانی) را تجویز کرده اند تا شاید هم از اتهام احتمالی استفاده از فرمول های هالیوودی خلاص شوند و هم به عنوان مسئوول نادیده گرفتن ارزش تلاش های خستگی ناپذیر مأموران امنیتی در دنیای واقعی و مقدم دانستن اصول درام بر این دست ارزشها شناخته نشوند! یک خودسانسوری نابجا که اتفاقاً به کار همان پیش فرض مورد توجه هم نیامده و نخواهد آمد چرا که هر عرصه هنری از جمله هنر نمایش (فیلم و سریال) الفباء و مقتضیات خودش را دارد که با عدول از آنها و نادیده گرفتنشان نمی توان حتی برترین و والاترین مفاهیم ارزشی را هم به شکلی درست و تأثیرگذار روایت کرد. البته در این میان، فیلم «روز صفر» آخرین ساخته بهرام توکلی که با نقش آفرینی «امیر جدیدی» تنها نمایش جشنواره ای را پشت سر گذاشته یک استثناء به شمار می آید که هنوز نمی توان به طور دقیق اظهار نظر کرد آیا می تواند به عنوان الگویی برای تغییر نگاه به مقوله قهرمان پردازی در آثار سینمایی و تلویزیونی ژانر جاسوسی/ امنیتی مورد توجه قرار بگیرد یا خیر؟
مقوله مهم دیگری که به ویژه زمانی که آثار ژانر جاسوسی داخلی و نمونه های بین المللی را در سبد مقایسه قرار می دهیم بیشتر به چشم می آید گل درشت بودن و کشدار بودن بیش از حد روایت به ویژه در مدیوم تلویزیون خودمان در برابر مینی مالیسیم دقیق و فکر شده آثار موفق جهانی است، مشکلی که البته در آثار سینمایی ایرانیِ این گونه کمتر به چشم می آید که علاوه بر درک احتمالاً بهتر و بالاتر فیلسمازان کار کرده در این حوزه از مختصات ژانر، شاید بتوان بخشی از آن را هم به حساب لزوم فشرده شدن یک داستان در قالب فیلم سینمایی در قیاس با سریال های تلویزیونی دانست. برای روشن شدن بحث، ارجاع می دهم به تفاوت شیوه پرداخت و پیشبرد داستان در همین سریال در حال پخش «خانه امن» و سه سریال شناخته شده بین المللی یعنی «لبه تاریکی» محصول اواخر دهه هشتاد انگلستان، سریال «خانه پوشالی» محصول شبکه آمریکایی نتفلیکس که از اتمام پخش آن چیزی در حدود دو سال گذشته و مینی سریال جذاب آمریکایی «بادیگارد» محصول ۲۰۱۸ که تحسین اغلب علاقهمندان سریال های خانگی و به ویژه طرفداران آثار جاسوسی را برانگیخت، البته با در نظر گرفتن این نکته که این قیاس فارغ از محتوا و با توجه به اصل خدشه ناپذیر نگهداشتن اندازه ی تأکید و تکرار و ضروت شناخت مختصات کلی ژانرهای نمایشی صورت می گیرد. آنچه که در دو مینی سریال «لبه تاریکی» و «بادیگارد» و سریال طولانی چند فصلی «خانه پوشالی» از منظر روایت پردازی به چشم می آید تلفیق هنرمندانه مقولات امنیتی با معضلات زندگی شخصی قهرمانان و ضد قهرمانان درگیر ماجرا و پرهیز جدی از تکرار و زیاده گویی است، تکراری که علاوه بر خسته کردن بیننده و افزایش احتمال انصراف او از ادامه تماشای کار مستقیماً شعور او را هم به عنوان مخاطبی که برایش میزان کمی از درک و فهم و قدرت حدس و پیش بینی قائل هستیم هدف می گیرد. بگذارید باز هم نگاه جزئی تری به مصداق ها داشته باشیم، در انتهای بسیاری از اپیزودهای سریال موفق «خانه پوشالی/ نسخه نتفلیکس»، آن قسمت با سکانس به ظاهر تکراری اما در باطن تازه و باطراوت سیگار کشیدن فرانک آندروود و همسر جاه طلبش در کنار پنجره به اتمام می رسید، در ضمن این سیگار کشیدن های به ظاهر صرفاً برای رفع خستگی، گره های مهمی از داستان گشوده و گره های جدید در ذهن مخاطب تنیده می شد، حال این سکانس های به ظاهر تکراری را مقایسه کنید با سکانس های تکراری ملاقات های دونفره افشین و پیام (امین زندگانی و سامان صفاری) و یا ملاقات های پر تعداد سه نفره ی دکتر، کمال و افشین (حسین سحرخیز، حمید رضا پگاه و امین زندگانی) که به دلیل خالی بودن محتوای لحاظ شده و ضعف در فرم و پرداخت، از خسته کننده ترین و بدترین سکانس های سریال «خانه امن» به شمار می آیند. البته در برابر آثاری مثل «خانه امن» و یا مجموعه های قدیمی تری نظیر «غریبه» و «آینه های نشکن» از ساخته های جواد اردکانی که پرداخت های ضعیف و تکرار مکرراتشان آزار دهنده بود حتی دومین تجربه فریدون جیرانی در مقام یک مجموعه ساز تلویزیونی یعنی سریال «تعبیر وارونه یک رویا» هم به رغم وزن و جایگاه و پیشینه سازنده اش در سینمای ایران، اثری موفق و اثرگذار به خصوص در مقایسه با نمونه های موفق ژانر به حساب نمی آمد مجموعه ای که بر همان مدار تکراری افتادن یکی از پرسنل/ متخصصان سازمان انرژی هسته اتمی در تله ی سرویس های امنیتی بیگانگان و تلفیق نچسب و خوب پرداخت نشده آن با زندگی زناشویی و روابط عاطفی سابق ضد قهرمانان قصه استوار بود و البته نه در آن حد و اندازه هایی که برای جذب بیننده و قرار گرفتن مجموعه در باشگاه خاطرات ماندگار تلویزیونی او کفایت کند. در برابر تمام این آثار کم کشش می توان از مینی سریال بهتر وبا کیفیت تر «پازل» به کارگردانی ابراهیم شیبانی نام برد که از منظر رعایت ایجاز و مینی مالیسم متعارف آثار جاسوسی عملکرد بسیار بهتری داشت، کاری که متأسفانه به اندازه کافی قدر ندید وحتی در بازپخش ها هم چندان مورد توجه قرار نگرفت و مثل خیلی از دیگر سریال های خوب تلویزیونی، به سازنده اش پیشنهادهای بهتری درتلویزیون و سینما داده نشد که البته بحث دیگری است و مجال دیگری را طلب می کند، در وضعیت کنونی شاید امیدواری به آینده این ژانر جذاب علی رغم همین نمونه های موفق کم تعداد، بهترین گزینه باشد.