سینماسینما، ابراهیم عمران
به حتم بیشترمان ترکیب «جهل مرکب» را شنیدهایم و از معنای تحتاللفظی آن نیز آگاهی داریم. اینکه شرایط تا چه حد سبب ساز این جهالت خواهد شد و اصرار بر این ناآگاهی هم تا حدود زیادی بر همگان آشکار است. گروه نویسندگان فیلم «زالاوا» بر این نگره، داستانی از خرافات را به درستی بر پرده سینما آوردهاند. واقعیتی که فراتر از قصههای مرسوم سینماست. جهالتی محض که تا سرحد جنون میتواند عقل را زائل کند. اینکه فردی نظامی در منطقه زیستیاش در پی دستگیری «آدم» باشد و نه «جن» مانیفست اصلی این فیلم است. اصل را رها کردن و حتی به فرع هم نپرداختن! اینکه فردی به بهانه گرفتن جن و برای نجات همنوع تلاش کند و این جدیت را هم منتی بداند بر اهالی روستا و به جهلش هم ایمان داشته باشد؛ چه نامی میتوان بر این گزاره نهاد؟ دست بر قضا زمانی این فیلم دیده شد که دو سال قبلش اوج خرافاتگرایی در اوج ویروس چینی کرونا بود. قرینهای که همگان شاهد بودیم علم پزشکی به کناری نهاده میشد و دستورات عاری از عقل و منطق صادر. و پیامد آن هم مشخص. در زالاوا آنچه اهمیت داشت فقدان تفکر بود و بس. تا جاییکه مسعود استوار ارتشی با بازی جاندار نوید پور فرج هم گاهی به شک میافتاد که آیا مبارزهاش بر سر این جهالت درست است یا خیر؟! آنجاییکه برای نجات جان خانم دکتر (هدی زین العابدین) وارد درمانگاه میشود که شیشه جن را از بین برد! و یا جنگیر داستان که به هیچ وجه نمیپذیرفت، شیادی بیش نیست. و غم ماجرا هم اینجاست که جهل مرکب را خوب بتوانی معنا کنی! آمردان، جنگیر فیلم (با بازی بیاغراق پوریا رحیمی سام) آنقدر باورپذیر جنگیر بودنش را بازی میکند که ذرهای شک در این کردار عامالمنفعهاش ندارد! لختی نمیتوان شک کرد که او نقش بازی میکند و دسیسهای در کارش وجود دارد. اهالی تا جایی باورش دارند که سرباز پاسگاه هنگام فراری دادنش از او میخواهد چند جنی را سمت رؤسای کارخانه بفرستد تا او را استخدام کنند! دیالوگهای ساده و بیتکلف که اوج باورمندی اهالی روستا به آمردان جنگیر است. مردمی ساده در اوج بیخبری از مناسبات دنیای مدرن که حتی برای آزمایش ادرار نمیدانند که چه باید انجام دهند! ارسلان امیری که اولین کارگردانیاش بعد فیلمنامهنویسیهای متعدد با آیدا پناهنده بود؛ به خوبی توانست درونگرایی پنهان مردمی را آشکار سازد. جمعیتی که به راستی جن جهالت در آنها رسوخ کرده بود. و حتی با گرفتن جن نیز از تن آنان خارج نمیشود این میزان از خرافه پرستی. عشق ساده و بیآلایشی که در اسرافیل و تیتی رگههایی از آن را شاهد بودیم، این بار در دل داستانی ذاتا هراسناک، اما بی آزار مابین ملیحه و مسعود جریان دارد. عشقی که جن درونشان اجازه بروز آن را نمیدهد. و در زمانی که میبایست دلدادگیها آشکار شود، کم دانشی و بیتفکری اهالی، سرنوشت شومی را برای دختر رقم میزند. زالاوا از آن روی اهمیت دارد که قصهای است به درازنای تاریخ. تاریخی که به حتم جغرافیا نمیشناسد. میتواند در هر مکانی رخ نشان دهد. نبرد عقل و بیعقلی؛ در زاویه دوربینی که به خوبی این حس را به مخاطب با موسیقی بجای رامین کوشا منتقل میکند. جادههای پر پیچ و خم فیلم که اندرون سخت فکری اهالی را نشانه میرود. و تنهایی استواری که میداند توان ایستادن در این جهل نهادینه شده را ندارد. موسیقیای که در کلیت فیلم به گوش میرسد، حس ترس و تنهایی و کم خردی را القا میکند و مهمتر از همه بیتکلفی کارگردانی بود که بیادعا آنچه در ذهن داشت را پیاده کرد. به حتم ارسلان امیری جوان سنندجی این اثر، در کارنامه کاریاش قدم اول را خوب برداشت. قدمی که جهانی است و گام اول محکمی است برای تفکری چنین. تفکری که ریشه در بی خردی محض انسانهایی دارد که نمیخواهند بدانند و آگاه شوند و در این چرخه معیوب باقی میمانند و هم خود و هم دیگران را به وادیهای هولناکی سوق میدهند.