سینماسینما، سید محمد حسینی
۱_ فیلمنامهنویسان بد، حرفهای خودشان را که از پیش مشخص کردهاند
پیش میگیرند و فیلمنامهنویسان خوب به دنبال درام و گسترش ظرفیت قصه پردازی هستند.
۲_ سینما، سینماست با قواعد و گرامر مشخص هر بحث روانشناسی و اجتماعی و فلسفی و دینی اگر قرار است در سینما مطرح شود باید به زبان سینما با مؤلفههای دراماتیک آن مطرح شود، نه آنکه حرفهای سیاسی را به فیلم تحمیل کرد و اعتراضات اجتماعی را بدون در نظر گرفتن لحن و شخصیتپردازی در دهان بازیگران گذاشت.
۳_ فیلم برادران لیلا به کارگردانی سعید روستایی، فیلمی پر از مثلا استعاره و نماد است که اتفاقا نقطه ضعف فیلم است. برخی تماشاگران، چنان ذوق زده در جستجو و کشف نمادها هستند که باید گفت مگر اصلا چنین کشف نشانههایی نیاز به هوش دارد؟ برای پدر خرفت و خنگ، در فیلم
با بازی سعید پورصمیمی، معادل سازی میکنند! مگر در عالم سیاست، حتی حاکمان مستبد، میتوانند دارای هوش و نبوغ نباشند و سالیان سال حکمرانی کنند و عدهای هم همراه خود کنند؟ یعنی به باور کارگردانِ جوان ما هیتلر و چرچیل و استالین و معاویه و عمروعاص و ترامپ و دیگر مستبدین تاریخ تا به امروز، همه کودن هستند و از هوش و حافظه و زیرکی بیبهرهاند؟
برگردیم به بحث مهم نماد و استعاره؛ ظرفیت سینما با قدرت دوربین و کاربردهای بسیار آن از حرکتها و کادربندیها تا رنگ و نور و فیلتر و عمق میدان، و فلو و فوکوس تا اشیاء و اشخاص، لباس و گریم، موسیقی و جلوههای صوتی، زبان و لحن گفتار و… همگی عناصر مهم در سینما در اختیار فیلمساز است تا بتواند فیلم خود را تصویر و روایت کند.
اما مگر میشود بسنده شود به حرف و حرف و حرف؟! و ادعای ساخت فیلم نمادگرایانه هم داشته باشیم؟ نماد از دل متن، سربرمیآورد و در ساختار سینمایی معنای آن استخراج میشود.
یک نمای فیلم میتواند کار چند صفحه از یک داستان را بکند. آلفرد هیچکاک فیلمسازی که در آثار او استعاره و نماد قابل ردیابی و شناسایی است، به طور مثال در فیلم بدنام، جاسوس نازیها متوجه میشود با یک مأمور مخفی آمریکایی ازدواج کرده و دیگر نمیتواند کاری بکند، هیچکاک احساس حقارت و تنگنای او را به شیوهای استعاری القاء میکند؛ با کلوزآپی درشت که کادربندیِ فشردهای دارد و زاویۀ دوربین سرپایین(های انگل) است.
این نما زاویه دید او را به خودش برای ما مینمایاند. نمونۀ دیگر، در آثار برگمان در فیلم مهر هفتم و پرسونا نورپردازی و اینهمانی بصری از ظرفیتهای فنی و زیبایی شناسی در راستای قصه برای مخاطب قابل شناسایی میشود و البته که قبل از فیلمنامه منسجم، هیچ کارگردان خوبی در هیچ فیلم ماندگاری به دنبال نمادسازی و معناتراشی نخواهند رفت. فیلمهای خوب از یکپارچگی و ارگانیک بودن برخوردار هستند که از دل روایت بصری، معنایی برای مخاطب قابل شناسایی و ردیابی میشود،
معنا و متن از به هم پیوستگی است که قابل فهم میشوند؛ نه آنکه معنا جایی دیگر در خلأ باشد و ساختار روایی ساز دیگری را برای خود بنوازد!
اگر معناهای متعدد و پیچیده بعد از تماشای آثار بهرام بیضایی برای مخاطب جلوه میکند با هوشمندی و فهم عناصر دراماتیک با موتیفهای دقیقِ اشیاء از آینه و سوت و تلفن همگانی تا شخصیتها و زاویه دوربین و کادربندی و شعور موسیقیاییاش است که تماشاگر را با یک اثر تماتیک و هماهنگ روبهرو میکند و در جستجو و کشف معنا به دوباره و چندباره تماشای آن دعوت میکند… که فیلم برادران لیلا به تمام، فاقد همه اینها است؛ غنای کنایهها بستگی به دلالت ضمنی آنها دارد و نه صراحتشان!
۴_ در جامعه سیاستزده همیشه چنین فیلمهای ساختار شکنانه مورد استقبال و تحسین عمومی قرار میگیرد.
۵_ فیلم فاقد فرم است و دیگر فیلم نیست روزنامه است، کلیپ است توییتهای دو خطی است و گاهی گزارش تلویزیونی میشود و پیشتر نمیرود.
در این فیلم آنچه در دو اثر قبلیاش یافت میشد، دریافت نمیکنم.
یک سکانس باورنکردنی از این فیلم که به کلیپ اینستاگرامی شباهت دارد، وقتی برادران، در حال بستنی خوردن هستند و قیمت دلارها را میبینند، که چند دختر با شمایلی متفاوت و البته آشنا از ماشین پیاده میشوند
و برادران همهشان به آنها خیره میشوند و آب دهان خود را قورت میدهند و چشمانشان تیز میشود.
سعید روستایی، دوست داشته از نمای اسلوموشن( Slow motion) استفاده کند هر نما و زاویه و اندازه و کاربرد اسلوموشن در سینما معنای دراماتیک و مشخص دارد و نمیشود هر وقت دلمان خواست استفاده کنیم.
۶_ کارگردان فیلم ابدویک روز و متری شیش و نیم که خود را ثابت کرده است جوانی خلاق و جسور چرا اینچنین در این فیلم به این سطح رسیده است؟
برادران لیلا از آن فیلمهایی است که نمیتوانم به تماشای دوباره آن بنشینم. جز مانیفست و بیانیه سیاسی جلوتر نمیآید.
۷_ دیالوگ نویسی پایین تر از سریالهای سفارشی تلویزیون، هیچ کارکرد دراماتیک ندارد و گل درشت بیان میشوند نه برخاسته از متن و فهم کاراکترها… بخصوص لیلا با بازی ترانه علیدوستی که چیزی مشخص از شخصیت فرهنگی او نمیبینیم، در این خانواده با این طبقه فکری و اقتصادی چرا آنقدر فیلسوفانه حرف میزند؟ رشته تحصیلی او
و مطالعات فردیاش و یا شغل او را با یکبار دیدن فیلم من که در نیافتم، فقط در یک دیالوگی متوجه میشویم بخاطر سختگیری پدر متعصباش امکان ازدواج برایش از دست رفته است. مگر میشود چنین سطحی و رو
در سکانس بیمارستان دیالوگ بین علیرضا و لیلا با بازی نوید محمد زاده و ترانه علیدوستی را سکانسی از فیلم سعید روستایی کارگردان فیلم ابد و یک روز دانست؟ آن فیلم کجا و این کجا؟
و به جد حتی در این سکانس بازی نوید محمد زاده و ترانه علیدوستی که از بهترینهای دهۀ اخیر سینما هستند، ناباورانه و تصنعی است.
دیالوگها فاقد بار معنایی دراماتیک هستند و در همان لایهی رو متوقف میمانند و زیر متن ندارند که ارزش نهفته و ناب دیالوگنویسی، به زیر متنهای دراماتیک وابسته هستند…( زیر متن دراماتیک، نه نمادگراییِ سیاسی) و اصلا چه میگویند و از چه چیز میگویند و چرا این دیالوگها فیلم را پیش نمیبرند؟ بهراستی که سینما، منبر و برنامۀ سیاسی و تلویزیونی نیست.
۸_ شاهپیرنگ فیلمنامه و آن هسته مرکزی چیست؟ انسان هایی که از لحاظ مالی و فرهنگیِ پایین هستند اما سودای بزرگی را در سر می پرورانند و با
خفت و خواری در پی عزت و احترام هستند؛ این ایده خوبی است که به بسط و گسترش دراماتیک راه پیدا نمیکند و در حرفهای سیاسیِ بسیار
قدرت بارور شدن را پیدا نمیکند. قانع کننده نیستند.
۹_ این فیلم ما را با کدام شخصیت همراه میکند؟ کمی لیلا که از قبل قرار است ناجی و دلسوز و عاقلۀ خانواده باشد که بسیار غیر طبیعی و از پیش مشخص شده، غیر قابل باور، در تمام موقعیتها راه و چاه را تشخیص میدهد و البته با تندی و خشونت…
۱۰_ سینما میتواند انسانها را به هم نزدیک کند، و در موقعیت درام مخاطب را به درک کردن کاراکترها برساند، و البته این در آخرین مرحله بعد از قضاوتهای عجولانه، بعد از تنفر از آنها یا ترحم به آنها یا همدلی با آن شخصیتها اتفاق میافتد.
اما این فیلم در دنیای مدرن با قطعیت و خطکشیِ همانند زمان فیلم آژانس شیشهای در آن بستر اجتماعیمان، به طراحی کاراکتر پرداخته است که البته آن فیلم از منظر شخصیت پردازی جلوتر از این فیلم است، زیرا آن فیلم در ظرف زمان خودش، خوش نشسته است.
۱۱_ رسالت سینما ارسال پیام نیست که انتقال حس است و ایجاد احساس… (احساس شرم، ترس، تردید، عشق و…) پیام مد نظر فیلمساز حتما این بوده که بزرگان ما باعث بدبختی ما هستند با این رسم و رسوم غلطشان و باید جلوی آنها ایستادگی کرد با هر روش و شیوهای که میدانیم و میتوانیم!
و چه ناخجسته است یک اثر سه ساعتۀ سینمایی، در سه خط سر و تهاش را بتوانیم هم بیاوریم.
۱۲_ یک عمر کلی کارشناس در زمینه فلسفه و روانشناسی و دین و به طور کلی، علوم انسانی تلاش کرده و میکنند و کلی مقالات و پژوهشها و آزمون های تئوری و عملی روی انسانها انجام داده اند که کم کم به این نتیجه،
اهل حقیقت و آگاهی رسیده و دارد در قشر متوسط هم موثر واقع میشود که با فرزندان رفتار درست به دور از خشونت و تحقیر و کنترل گری و سلطه گری داشته باشید و فضای آزادتر و به دور از سرزنش و قیاس
ایجاد کنید، آن وقت این فیلم، رفتار معکوس را نسبت به بزرگترها تجویز میکند، رفتاری زننده و زشت با بزرگتر، بی احترامی به پدر و مادر آن هم در آن اوج که در نهایت دختر سیلی در گوش پدر پیر خود بزند و میبینیم که تماشاگران قابل توجهی، هورا کشیدهاند برای این سیلی…
پس زدن بد نیست؟! خشونت فیزیکی یک جاهایی لازم و ضروری است؟!
پدری فکر میکند پسر یا دخترش مسیر نادرستی میرود که هویت خانوادگی و رسومات او را نادیده انگاشته است، فرزند خود را یا تحقیر میکند یا طرد که همراه با خشونت و تنبیه فیزیکی است، و حال در این فیلم، فرزند هم چنین تصوری را نسبت به پدر و مادر خود دارد که مقابل به مثل میکند. پس اگر بزرگتری توانش کم بود، حالا که ما زورمان میرسد میتوانیم دست روی بزرگتر خود دراز کنیم؛ که این سیلی و خشم جاری و دائمی، ناشی از عصبانیت لحظه ای نبوده، چرا که بعدش این کار را مجاز دانسته و گفته شد که بزرگتر هم باید تربیت شود و در هیچ پلانی پشیمانی لیلا را نمیبینیم.
در موقعیتی دیگر لیلا به مادر خود میگوید: «چرا شما نمیمیرید؟» البته در ابد و یک روز هم سکانسی مشابه داریم پسری دایی خود را میزند و دایی کتک میخورد و زمین خورده و تحقیر شده خانه او را ترک میکند…
پرواضح است به قدیسسازی پدر و مادر که تحت هر شرایطی نگاه و نظرشان فصلالخطاب باشد باورمند نیستم و با فضای پدرسالارانه موافق نیستم و با زاویه دید رسمی هم همدل نیستم اما روش مقابل و مورد نظر فیلم هم هیچ تفاوت و برتری با روش پیشین ندارد.
۱۳_ این فیلم چه چیزی را زمینه سازی میکند؟ زاویه دید فیلمساز برای ایجاد جامعه مناسب، حذف عدهای است نه اصلاح؟! خشونت و پرخاشگری و مقابل به مثل است؟ دقیقا آن روی سکۀ تمامیت خواهان سنتی! فیلم، برای تعامل، گفتگو و همزیستی، طرحی ندارد.
۱۴_ چرا به ریشههای روانی و تربیتی پدر اشاره نمیکند؟ در این صورت میتوانست یک فیلم خوب روانشناسانه بشودکه البته شناخت این موضوع از توانایی کارگردان خارج است و یک فیلم اجتماعی و سیاسی هم نمیشود، در حد مانیفست باقی میماند.
۱۵_ فیلم برادران لیلا که اسمش حتما با یک دقتی انتخاب شده است، یعنی لیلا نه، پدر هم نه، برادران لیلا! برادران لیلا؟ چرا برادرانی با ابعاد مشخصِ شخصیت پردازی را برای ما روایت نکرده است تیپ باقی میمانند، که فقط علیرضا با بازی نوید محمد زاده، کمی تحولی در او ایجاد شده است.
اما همین هم باور پذیر نیست و علت و معلول قانع کننده ندارد… نوید محمد زاده ابتدای فیلم در اعتراضات فرار میکند و در آخر شیشه میشکند؛ این یعنی متحول شده است. یعنی تا اینگونه تحولی آشکار را روایت نکنیم
نمیتوانیم به گونه دیگر طراحی شخصیت داشته باشیم؟ این همه فیلم مهم تاریخ سینما الگوی مناسب برای نشانه های شخصیتپردازی است…
۱۶_ فیلم پدر خوانده به مافیای آن کشور با همان فرهنگ مشخص آمریکایی که تا حدودی آشنا هستیم، پرداخته است، سرشار از معلول و علیت و کاشت و برداشت قصه و شناخت و گسترش شخصیت، با دقت و توجه به ریشه های شکلگیری و رشد قدرت پشت پردهها و فرورفتن در معاملات اقتصادی؛ اما اینچنین با این الفاظ رکیک و تصاویر نازیبا روبه رو نیستیم.
در فیلم پدرخوانده که حتما همه تماشاگران سینما آن را دیدهاند، پدرخوانده با رقبای خود سر میز مینشیند، برای جلوگیری از خونریزی و کشتن، از صلح و تفاهم حرف میزنند و چه تماشایی و موثر ما را به پرسش و چالش دعوت میکند. و این فیلم برداران لیلا دقیقا ما را به چه چیز دعوت میکند و در پایان قرار است مخاطب چه کار کند؟ با کدام شخصیت همراه شود و به کدام پرسشِ طرح شده مکث داشته باشد؟
۱۷_ در این فیلم چقدر توالت میبینیم کاسه دستشویی
زور زدن پدر و عرق کردنش و …
آن سکانس که نوید محمد زاده دارد از اهمیت خرید آن دستشویی پاساژ که بعداً قرار است تبدیل به مغازه شود یکهو از دستشویی صدای… میآید توهین آمیز نیست؟ به شعور مخاطب توهین نکرده است؟!
فیلم طبقه حساس کمال تبریزی هم به رسومات غلط و تابع سنت و آمیخته به مذهبِ نادرست نقد میکند و در قالب همان ژانر کمدی هم فیلم بدی از کار درنیامده اما این فیلم چون پیمان معادی و ترانه علیدوستی و نوید محمد زاده دارد و ادعای سینمای اجتماعی را هم یدک میکشد میخواهد جدی و مهم جلوه کند اما به یقین این فیلم در تاریخ سینمای ایران
فیلم مهمی نخواهد بود و نمیماند، که بعد از تبی داغ، سرد و خاموش میشود.
۱۸_ در سینمای فرهادی دوراهی اخلاقی طرح و پرسش میشود و دو راه حل ضروری برای یک مسئله و برای برون رفت از بحران، در بستر دراماتیک روایت میشود، که مدام اخلاق و انتخابهایمان به چالش کشیده میشود که در نهایت فیلمهای فرهادی، ما را با وجدانمان به رودررویی بی واسطه و ژرف رهنمون میشود که تماشاگر خویش را در سفر درون به شناختِ صفات و تصمیمات، شفاف و بیپرده آشنا میسازد، و البته ما در تمام فیلمهای فرهادی، با تمام شخصیتهای آنها، در لحظه یا مستمر همراه و همدل هستیم یا اینکه احساساتمان گره به سرنوشتشان میخورد، گویی آیینهای از درونمان را به رویمان میگشاید و وجوه درونیمان را به برون شخصیتهای فیلم خود پیوند میزند و دیگر ما آنها را غیر از خودمان نمیبینیم و خود را غیر از آنها نمییابیم. خلاف آثار روستایی که به کل فاقد این همه عناصر زیبای هنری و اخلاقی است…
۱۹_ از عجایب فیلم برادران لیلا این است که با فیلم رئالیستی طرف هستیم
اما یکهو پایانی متفاوت از کل فیلم را نظارهگر میشویم.
که میزانسن و دکوپاژ، لحن فیلم را تغییر میدهند و فیلم را دوپاره میکنند. درواقع با فیلمی چندپاره طرف هستیم.
بعد از فوت پدر دیگر با قواعد سینمای رئالیستی طرف نیستیم، واکنش کاراکترها، چیدمان تصنعی و گریه و نگاه علیرضا به لیلا و سیگار نیمه تمام پدر را کشیدن و دست او را بوسیدن، با آن خنده لیلا که گویی مرگ پدر را آغاز دوره جدید میداند و یک آخیشی در لبخند و چشمانش مشهود است و رقص و پایکوبی بچهها گویا نمادی از سرآغاز مرگ سنت است.
کاش کتاب «بازگشت به خویشتن» اثر علی شریعتی در جامعۀ در حال مدرن شدن امروز، مورد توجه قرار میگرفت.