سینماسینما، آرش عنایتی
ژان و ژرژ مقابل مجسمه ای ایستاده اند، ژان(با تعجب): آپولون یونانی ه؟
ژرژ: نه کپی رومیه.
ژان: منظورتون اینه که جعلیه؟!
ژرژ: نه کپیه، فرق می کنه…
کپی و جعل هر دو به ظاهر نسخه ای از حقیقتی واحدند، لیکن یکی تلاشی است صادقانه و دیگری کوششی است کاذبانه در تکثیر حقیقت. پولانسکی که خود سال هاست زخم خورده ی این روایت های کاذبانه است به نقل دوباره ی روایتِ رسوایی محاکمه ی دریفوس می پردازد و در عوض پرداختن به دریفوس، انگشت اشاره اش را هنرمندانه و در خلالِ تصاویری (برگرفته از نقاشی های کلمنته/ مونه) به سوی انسان های بزرگی نشانه می رود ( از پیکار تا زولا و از کلمانسو تا متیو) که در پرهیختن و زدودن شائبه ها و آزادی دریفوس نقش داشته اند و به موازات آن، از نقش و نقشه ی جاعلان کذاب پرده بر می دارد. ظرافت ش در قرار دادن کلمات و سخنان آیشمن و هم سفره هایش، بر دهانِ هانری و هم کاسه هایش است. رندانه کتاب سوزان نازی ها و “شب کریستالی”* آلمان نازی را به فرانسه قرن ۱۹ می آورد تا سندی بر یهودی ستیزی اروپائیان شود و هوشمندانه هیزمِ این آتش تعصب و جهل را، نگاه مغرضانه ی علم می داند (آزمایشگاه برتیلونِ متاثر از داروین – با آن رسم اندازه ی جمجمه هاو …- آیا چیزی جز نسخه ی سلفِ همکاران خلفِ نازی اش است؟!) تاکید و تاملِ بیش از حدِ پولانسکی در نماهای دادگاه بر سخنان برتیلون (انتخاب کلمه ی “مصلحت” از میان همه ی کلمات داخل متن و سنجش میلیمتری رسم الخط، کلمه ای که به شکل دیگری، دستاویزی برای توجیهات فرماندهان نظامی می شود) از همین روست. جایی که نگاه مغرضانه علم، حقیقت را به مسلخِ مصلحت می نشاند.
*شب شیشههای شکسته شب های نهم و دهم ماه نوامبر ۱۹۳۸ بودند. شبهایی که در آن به سرکردگی حزب نازی در آلمان، به بهانهٔ یهودی بودن عامل سوقصد به منشی سفارت آلمان در پاریس، به خانهها، مغازهها و کنیسههای یهودیان در لایپزیگ و دیگر شهرهای آلمان و اتریش حمله شد. این حملهها با خرد شدن شیشههای ساختمان و آتشکشیده شدن آنها همراه بود. با توجه به اینکه خیابانها در روزهای بعد پر از خرده شیشه بود، این شبها، به شبهای بلورین یا شب شیشههای شکسته معروف شدند.