«خاتون» را باید یکی از مهمترین عاشقانههای تصویریِ چند سال اخیر دانست که در خلال داستان پر افت و خیز رمانتیکش تلاش کرده روایتی دراماتیزه از تاریخ معاصر را نیز پیش چشم مخاطب بگذارد. نکتهی مهم «خاتون»، شناخت و تسلط خالق داستان نسبت به قصه، شخصیتها و وقایع تاریخی است. تینا پاکروان داستان و آدمهایش را پیش از کلید زدن ساخته بود و خوب میدانست چه چیزی قرار است خلق شود. این آگاهی و تسلط، رمز موفقیت «خاتون» است.
خلق قهرمانهای دوست داشتنی و یک بدمن خیلی خوب با بازی درخشان بابک حمیدیان، حس وطنپرستیِ بهقاعده و حس برانگیز و مهمتر از همه به اندازه بودن دُزِ محورهای مختلف در قصه را از برجستهترین ویژگیهای خاتون میتوان برشمرد.
قدرتِ عشق، جنگ و حادثهپردازی، مرور تاریخ معاصر، حس باشکوهِ وطنپرستی و حماسهی مبارزه برای آزادی همگی به اندازهی لازم در قصه خاتون حضور دارند و نویسنده و کارگردان، از پسِ تنظیم اندازههای آنها برآمده. و یادآوری و زنده کردن حس وطن پرستی و جانبازی برای خاک و وطن در مقابل دشمن اشغالگر و آشنا، چقدر در روزگار حاضر، لازم و بهجا بود.
اینکه در سریالی با این عرض و طول بتوانی سرگرم کنی، از مخاطب عام تا منتقد و سینماگر را درگیر کنی، به دام کسالت نیفتی، قصه کم نیاوری، آب نبندی، قصهات لوس نشود، اینهمه دیالوگ بنویسی و شعار ندهی، چه در فیلمنامه و چه در اجرا کم نگذاری و مخاطب را محترم بشمری، کمیاب است و اصلا کار سادهای نیست. طراحی صحنه و لباس خیلی خوب و فیلمبرداری عالی، استفاده از لوکیشنهای تازه نیز از نکات شاخص «خاتون» است.
اینها هرگز به این معنی نیست که «خاتون» کار بی عیب و نقصی است، که واقعا نیست. به ویژه پایان بندیاش که برخی مخاطبان را راضی نکرد و چیزهای دیگر، ولی این از آن مواردی است که میشود بابت امتیازاتش از معایبش اغماض کرد.
امیدوارم تینا پاکروان که با به رخ کشیدن تواناییهایش در سریال بزرگ و پرزحمت «خاتون»، چه در فیلمنامهنویسی و چه در کارگردانی یک غافلگیری را رقم زد و جایگاهش را در سینما چند پله ارتقا داد، به روند رو به رشدش ادامه دهد و بزودی غافلگیریهای تازهای از آستین بیرون بیاورد. بهگمانم قصه خاتون و دخترش ایران ادامه خواهد داشت چرا که روزگار تلخ این سرزمین ستمدیده و مصایبش همچنان ادامه دارد.