سینماسینما، مینو خانی
«چند مرد روستایی به خاطر آب شوری که به مزارع آنها میافتد، درصدد دادخواهی برمیآیند. هیچ کس به حرفشان گوش نمیدهد، نه مسوولان روستا و نه فرماندار منطقه. پسرهایشان به خاطر اعتراض دستگیر میشوند. پدرها برای دادخواهی سوار بر تراکتورهایشان مسیر تهران و خیابان پاستور را پیش میگیرند تا دردشان را به رییس جمهور بگویند.
این خلاصه فیلم «خروج» بیستمین فیلم ابراهیم حاتمیکیا، فیلسماز مولف، قصهگو و البته حساس سینمای ایران است. حاتمیکیا از ابتدای راه هنری خود نشان داده که مسائل روز جامعه خود را حس، درک و واکنش نشان میدهد. موضوع اصلی این فیلم، اعتراض است. اعتراض برای ظلمی که به ناحق بر عدهای روستایی سادهدل سختکوش رفته است. خروج همچنان ادامه مسیر نگاه حاتمیکیا به جامعه خود و درک فضای حاکم بر آن است. در روزگاری که هر اعتراض کوچک و به حق و هر دلخوری اندکی تبدیل به فاجعهای در جامعه میشود و ایران به تیتر یک اخبار جهان تبدیل میکند، در حالی که اگر درد و حرف مردم در مرحله اول شنیده و مسوولان میانی درصدد رفع و احیانا جبران آن برآیند، واکنشهای تندتر و بیشتر معترضان شکل نخواهد گرفت. حاتمیکیا با این حس، اعتراض را نه به عهده جوانان که سری پرشور دارند و تحت تاثیر احساسات خود هستند، که بر عهده پدرانی که ریش و مو در گردش روزگار سفید کردهاند میگذارد، پدرانی که از لابهلای حرفهاشان، حضور در هشت سال جنگ و از دست دادن پسرانشان شنیده میشود، پدرانی که همیشه روزگار، دردمند این کشور بوده و در برهههای حساس، مسوولیت خود را به انجام رساندهاند و حتی در روزگار آرامش، پسر به شهادت میرسد تا نشان دهد ادامهدهنده راه پدر در احساس تعهد و پذیرش مسوولیت برای کشورش است. اما همینها، مورد ظلم قرار میگیرند، محصولشان از دست میرود، حرفشان شنیده نمیشود، دردشان دیده نمیشود و واکنششان مشابه واکنش «براندازان» ارزیابی میشود.
«خروج» با بازی تحسینبرانگیز فرامرز قریبیان در نقش رحمت، همچون نقش به یادماندنی پرویز پرستویی در «آژانس شیشهای» ادامه راه و نگاه حاتمیکیا، خصوصا در همین فیلم اخیر است. در «آژانس شیشهای» که یکی از بهترینهای حاتمیکیا، سینمای جنگ و سینمای اجتماعی روزگار خود تا به الان است، مساله اعتراض یک رزمنده برای نجات همرزمش است که در نهایت منجر به حضور نیروهای امنیتی میشود که برای ساکت کردن حاج کاظم، از واکنش جهانی این اعتراض حرف میزنند. در «خروج» نیز راهی که مردها به سوی تهران پیش میگیرند، به حضور نیروهای امنیتی منجر میشود و باز همان حرفها زده میشود، البته این بار با ابزار جدید ارتباطی موبایل و آپلیکیشن «اینستاگرام» که به نقش «شهروند خبرنگار» موجودیت جدی و موثر میدهد و نشان میدهد که وجه بینالمللی و حساسیت استراتژیکی که ایران در منطقه و در جهان دارد چطور میتواند به خاطر یک اعتراض ساده و بدیهی و به بهانه فیلم یادگاری، دستخوش بازیهای سیاسی قرار بگیرد؛ هر چند این واکنش در حد نشان دادن صفحه اخبار بی بی سی باشد.
«خروج» از منظر مهم دیگر همچنان ادامه «آژانس شیشهای» است: نقش معنوی و مهم زن. به زعم نگارنده، «فاطمه» (همسر حاج کاظم) که هرگز دیده نشد، حضور جدی و نقش مهمی برای حاج کاظم داشت و همین او را به یکی از شخصیتهای اصلی و موثر ماجرا تبدیل کرد، خصوصا وقتی حاج کاظم نامهای برایش مینویسد، بر اهمیت نقش او به عنوان یک زن که همیشه حامی مردش بوده تاکید میشود. در «خروج» نیز این اهمیت بر حضور زنی با اسم زیبا و مهم «ماه بانو» نشان داده میشود؛ زن گیس سفیدی که شوهرش را در جنگ از دست داده و پسرش به دنبال اعتراض دستگیر و بعد فراری میشود، همراه مردان و پا به پای آنها سوار بر تراکتور به دل جاده میزند و وقتی مردان میخواهند مانع حضور او شوند، رو به «بی بی»، زیارتگاه کوچکی که مردان در آن نماز خوانده بودند، میکند و میگوید: «نیازهایتان را از یک زن میخواهید، اما جلوی من رو میگیرید» (نقل به مضمون). هر کمکی لازم باشد به مردان میکند و مردانه پشت «رحمت» (فرامرز قریبیان) میماند، هر چند که فکر میکند شهادت همسرش به خاطر تشویق رحمت به حضور در جبهه بوده است، اما اینقدر آگاه و داناست که بداند در سختی پیشآمده، وقت گلایه و قهر نیست و همچون یک مادر، امانت مردان و پسران غریبه (نامهها) را به دست مسوولان میرساند.
حاتمیکیا اما در «خروج» بر خلاف «آژانس شیشهای» نمیتواند خواسته شخصیت اصلی معترض خود را محقق کند، چون زمانه عوض شده، سیاستها تغییر کرده، موضعگیریها دیگر همان موضعگیریها نیست، گرد و خاک جنگ حسابی خوب خوابیده و رزمنده آن روزگار پس سفیدی ریش و موی خود پنهان و مجبور به سکوت و تحمل ظلم میشود. «خروج» داستان یک عده روستایی که آب شور به مزرعهشان افتاده نیست، داستان جوانان غیرتمندی است که روزگاری از سراسر کشور پاشنه کفش برکشیدند و در مقابل دشمن ایستادند و امروز اما در طبیعیترین و بدیهیترین حق خود مورد ظلم قرار میگیرند و کسی به حرفشان گوش نمیدهد. لهجههای متفاوت مردان یک روستا آیا نشانه و نماینده افرادی از همه کشور نیست، چه در جنگ و چه در ظلمی که این سالها بر آنها میرود؟ آیا این ظلمهای اندک و کوچک درد همه مردم در همه کشور نیست؟ آیا زبان حال زمانه و مردمی نیست که روزگاری دولت از آنها کمک خواست و امروز حرف حقشان شنیده نمیشود؟