سینماسینما، محمد ناصریراد
فیلم «برادران لیلا» ساختهٔ سعید روستایی، در ژرفترین لایههای خود، داستان انحطاطِ یک نهاد پدرسالار است؛ پدری در سودای احیای شکوهی که هرگز نداشته، در مسیری ویرانگر قدم مینهد. این نوشتار میکوشد با اتکا به نظریهٔ روانکاوانهٔ عقدهٔ حقارت از آلفرِد آدلر، شخصیت پدر را به مثابه نمود فردی گرفتار در کشاکش امیال جبرانی تحلیل کند. چنین تحلیلی نشان میدهد چگونه یک ساختار روانی ناکام میتواند سرنوشت خانوادهای را به سوی تلاشی مذبوحانه سوق دهد و پیامدهای فردی اش به سطح اجتماعی گسترش یابد.
اسماعیل، پیرمردی فرسوده، فَربه از تردید و ترس و ناتوان در فهم جهان و معادلاتِ مدرن، در تلاش است تا به هر قیمتی، جایگاه بزرگخاندانی را تصاحب کند که قرنهاست در آن نه شأنی دارد، نه سرمایهای و نه احترامی. این عطش قدرت، از منظر آدلر، چیزی جز جبرانِ افراطی احساسِ حقارت نیست؛ جبرانی معیوب و معطوف به بیرون، بیآنکه درون را ترمیم کرده باشد.
در بنیانِ اندیشهٔ آدلر، سبک زندگی فرد از تجارب نخستین کودکی شکل میگیرد. هر عقده، اگر سرکوب یا نادیده گرفته شود، در بزرگسالی به صورت تعصب، جهل یا رفتار جبری بروز مییابد. اسماعیل، هرچند گذشتهاش بهطور مستقیم در فیلم نشان داده نمیشود، اما حرکاتش، وسواسش برای رئیس بودن، و خشونتش در برابر لیلا که نماد عقل و تحول است، همه خبر از کودکی تهی از اقتدار و احترام میدهند.
آدلر در آثارِ خود بهویژه در کتاب «فهم انسان» اشاره میکند که «فردی که در کودکی تحقیر شده یا احساس بیارزشی کرده باشد، ممکن است در بزرگسالی در طلب قدرت، برتری و فرماندهی افراط کند» (Adler, 1927).
اسماعیل نیز نقشِ پدری را ایفا میکند که برای نخستینبار در صحنهٔ مراسم ختم، با پرداخت رشوه، قصد دارد به «نایب بزرگ خاندان» بدل شود؛ مقامی نمادین که قدرت اجتماعی و هویتی را وعده میدهد.
پدر، هرچند خود صاحب چیزی نیست، نه خانهٔ مناسبی دارد و نه احترام حقیقی و نه حتی فهمی از رنجِ فرزندانش اما وسوسهٔ برتری او را چنان کور میکند که پسانداز سالیان فرزندان را پنهانی تصاحب میکند. این رفتار، جلوهای کامل از دروغِ بزرگ عقده است، آنکه احساس کمبود دارد، میکوشد با دستیابی نمادین به نشانههای قدرت، خود را شفا دهد، بیآنکه بداند ریشه درد، بیرون از او نیست.
در نگاهی جامعهشناختیتر، این شخصیت، نماد پدرسالاری سنتی نیز هست، ساختاری که با سقوط ارزشهای واقعی، تنها به حفظ نام و ظاهرِ قدرت چنگ میزند. از همینروست که فیلم، فروپاشی او را نه صرفاً شکست یک فرد، که فروپاشی یک اسطوره به نامِ پدر مستبد نشان میدهد.
فیلمِ «برادران لیلا»، با خلق شخصیتی چون اسماعیل با بازی درخشانِ سعید پورصمیمی، تماشاگر را به درک و شناختِ خویشتنِ خویش دعوت میکند. اسماعیل تنها پدری سنتی نیست؛ او سیمای انسانیست که زخمهای روانیاش را با طلا و عنوان میپوشاند. عقدهٔ حقارت او، علاوه بر یک اختلال شخصی، سرنوشتی مشترک در جوامعیست که در آنها ارزش انسان، به ظاهر و قبیله و قدرت پیوند خورده است.
اگر مقامِ پدر در این فیلم سقوط میکند، این سقوط نه صرفاً فردیست و نه بیمعنا و نه حتی توهین به مقامِ والا و ارزشمندِ پدر؛ این فروپاشی، تمثیل جهانیست از شکست اندیشهای که از کودکی، نبودن را در جانها میکارد، و در بزرگسالی، تاجی از توهم را بر سرِ بیریشهترین شاخهها مینشاند.
فیلمِ «برادران لیلا»، فراتر از یک درام خانوادگی، نقَبیست به ژرفای زخم روانی یک طبقه؛ فیلمیست در ستایش آگاهی و در مذمتِ خودفریبی پدرسالارانه. پدری که میخواست بزرگ خاندان شود، اما خود کوچکترین فرد در خانوادهٔ خویش بود، چرا که از شناخت خویش، از پذیرش ضعفهایش، از کاستن تمنّای سلطه، سر باز زد.
پدرِ «برادران لیلا» تنها یک نمونه از میلیونها مردیست که در بستر سنتهای پوسیده، با عقدهای بر دوش، خانواده را به قربانگاه آرزوهای نیندیشیده میبرند و روزی پشیمان میشوند که دیگر کار از کار گذشته است، عقدهای که نه فقط یک خانه، بلکه گاه یک ملت را به تباهی میکشاند؛ وقتی که پدران، بهجای شفقت و دانایی، غرور و سلطه را پیشه میسازند؛ و در جایی که باید پُل باشند، دیوار میشوند.
در پایان، تنها این پرسش بر جای میماند که چند خاندان دیگر، چند نسل دیگر، باید قربانی شوند تا عقدهای کهن از جانِ تاریخ رخت بربندد؟
منابع:
Adler, A. (1927). Understanding Human Nature. New York: Greenberg.
Ansbacher, H. L., & Ansbacher, R. R. (1956). The Individual Psychology of Alfred Adler. New York: Basic Books.
کریمی، یوسف. (۱۳۹۶). نظریههای شخصیت. تهران: انتشارات روان.
روستایی، سعید. (۱۴۰۱). برادران لیلا.