سینماسینما، ذبیحالله رحمانی
خاطرات مردی از جنس سینما که در تاریخ سینمای ایران به ندرت جایگاه مناسبی داشته و خواهند داشت.
اما در حرکت چرخ سینما، به مانند روغنی روانکننده در مسیرهای سنگلاخی، کاربرد مفید و تأثیرگذاری داشتهاند و در سینمای بیرحم دیروز و امروز نقش جاده صافکن بیادعایی را بازی میکنند.
کتاب «حکایت مردان خاکستری سینما»، خاطرات پنجاه سال عشقورزی با دنیای تصویر و صدا با قلمی روان، ساده و خواندنی اثر ایوب شهبازی به رشته تحریر آراسته شده است.
این کتاب از آدمهای جدی، علاقهمند تصویر سحرآمیز و عاشق سینه سوخته سینمای داستانی، هنگامی که وارد سالن تاریک نمایش میشدند، مانند لباس فاخر رویایی بر تن روحشان را میپوشاند.
نه تنها برای دو ساعت خیالبافی، بلکه تا آخر عمر در خیالبافیشان غوطهور میشدند.
نامش؛ سینما خاطره، سینما نوستالژی و سینما زندگی و هر اسمی دیگری را که یدک میکشد. با شور و شوق وصف ناپذیری، وجود هر آدمی را در بر میگرفت و مخاطب فیلمهای سینمایی ایرانی و خارجی را جذب خود میکرد.
این کتاب سرشار از ارجاعات مفید و غبطه برانگیز است. هرکسی اگر کمی خاطرات لالهزار آن زمانهای دور را مزمزه کرده باشد، این کتاب را با تمام وجودش، عاشقانه دوست خواهد داشت. و اگر نسل جدید که با لالهزار لامپ و سیم و تزئینات و مصالح ساختمانی آشنا باشد، انگاری خاکستر زیر آتشفشان را میبیند. آن عاشقانههای شبانه و چراغهای رنگین و آوازهای دلگشا و آدمهای کلاه مخملی و سرگرمیهای روحبخش و کافههای دورهمی غمکُش و… خاطرات فراموش نشدنی نسلی که مسخ تصاویر و انسانهای وارسته و دیدار با انسانهای بزرگ که آرزوهای فرو خوردهگان را برآورده میساخت.
این کتاب را وقتی به دست میگیری و نمیتوانی حتی پلک بزنی و واژگان خوشایند تو را غرق فضاسازی میکند و یادت میرود که پنجاه سال به عقب برگشتهای و تاریخ چند دهه حوادث ناگفته سینما را به مانند قلم دوربین مینویسی، میخوانی و میببینی و لذت تمام وجودت را آکنده میکند.
این کتاب علاوه بر مزایای یاد شده، پانویسهای دقیق و کاملی را از وقایع دوران به خوبی به خواننده تفهیم میکند.
هر چند کتاب «حکایت مردان خاکستری سینما» جلد دوم خاطرات محسوب میشود؛ جلد اول با نام «یک روستایی در لالهزار» است، اما میتوان دو کتاب مجزا نیز متصور شد.