سینماسینما، ایلیا محمدینیا
در ادبیات داستانی گاه با داستان هایی مواجه می شویم که عنایت سمیعی -شاعر و منتقد ادبی- از آنها به عنوان «سخت خوان» نام می برد. رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» نوشته محمدرضا صفدری از همین دست آثار است که در آن خواننده از خود می پرسد آیا ماجرایی که خوانده واقعی بود؟ (البته اگر بتواند داستان در هم تنیده شده با پرش های گیج کننده روایت آن را به پایان برساند) این مقدمه شاید بهترین راه ورود به فیلم «۲۸۸۸» به کارگردانی کیوان علیمحمدی و علی اکبر حیدری باشد. فیلم ساختار دارد. کارگردانی و فیلمبرداری و جلوه های ویژه خوبی هم دارد اما با همه اینها مخاطب در درک آنچه که کارگردانان مدنظرشان است در می ماند. آدم های فیلم به درستی معرفی نمی شوند تقریبا تا انتهای فیلم و با آن کپشن پایانی مخاطب تکلیفش را با کاراکترهایی که صدا و تصویر کم شمارشان در فیلم می آیند و می روند را نمی داند. درک می کند که اینها خلبانان زمان جنگ هستند اما به جهت لاغری داستان اصلی و داستانک هایی که کمکی به پیشبرد داستان اصلی نمی کنند و فرم روایت، مخاطب در انتها به جای شناخت به سردرگمی می رسد.
مشکل از انتخاب فرمی نامناسب است که قابلیت به تصویر کشیدن داستان لاغر فیلم را ندارد.