خب، حالا دلیل این ذرهبین دستگرفتن و مقایسه شباهتهای این دو فیلم چیست؟ یعنی مثلا نگارنده میخواهد بگوید خیلی کارش درست است و حافظهاش خوب کار میکند که فهمیده بین فیلم روی پرده با اثری که ۱۴ سال پیش ساخته شده شباهتهایی هست؟ مگر خود آن اثر یادآور فیلمهای دیگر پیش از خود در سینمای قبل و بعد از انقلاب نبود؟ اصلا این کار چه معنایی دارد؟ اسمش چیست؟ ریشهیابی؟ نه! قطعا نه هدف و نه اسم این کار ریشهیابی نیست. هدف اشاره دادن به تفاوتی در این دو فیلم است که به تغییر دوران شهادت میدهد؛ دلالتی فرامتنی به زمانه و شرایطی که در آن این دو اثر ساخته شدند. در «کما» که سال ۸۲ ساخته شد، شخصیت منفی و دردسرساز فیلم یک مدیر دولتی بود؛ پدر جوان پولدار که در زندگی خانوادگی هم شکست خورده و همسرش پس از جدایی از او به خارج از کشور مهاجرت کرده است. شکل زندگی و ادبیات این پدر (با بازی آتیلا پسیانی) راه را برای نقد اجتماعی میگشود و این امکان را به «کما» میداد که در حد بضاعتش اشارههایی بکند به درکنشدن نسل جوان از سوی مدیرانی که خود را فرزند و گاه صاحبان انقلاب میدانند.
«آینهبغل» پس از ۱۴ سال دقیقا اینجا عقبگرد میکند و تأثیر سیلیهای پیدرپی نواختهشده بر گونه سینما را در سالهای اخیر نشان میدهد. میخواهد بین داستانش با سیاست ارتباطی برقرار کند، ولی میترسد. پس راهی دقیقا معکوس میرود. اولا، شخصیت سیاسی فیلم، پدر دختر فقیر است؛ یعنی فیلم ترجیح میدهد پیام سادهزیستی اهل سیاست را به مخاطب مخابره کند و از بلا بگریزد. ثانیا، او را آشپز وزارت امور خارجه معرفی میکند که مثلا هم ثروتمندنبودنش توجیه شود و هم راه برای طنزآفرینی باز بماند. دلیل تنها بودنش هم مرگ همسر است که باعث شده او، به گفته خود، برای دخترش هم پدر باشد و هم مادر. حالا سخنان و سکنات رضا نیکخواه را با آتیلا پسیانی «کما» مقایسه کنید.
یک کاریکاتور، یک اسوه اخلاق باسمهای در مقابل یک شخصیت. تأکید میکنم که دارم در محدوده مؤلفههای فیلمهای تجاری که پدر معنویشان «گنج قارون» است، سخن میگویم و واژگان کاریکاتور و شخصیت و کلیشه و غیرکلیشه را در مرزهای همان صورتبندی به کار میبرم. حالا مهم نیست اگر «کما» را شاهکار بدانیم یا فیلمی متوسط یا حتی بد. اهمیتی ندارد که شعارهای اخلاقی و سیاسی این مدل فیلمها چه کارکردی دارند. اینکه برگ برنده و بدنه اصلی این آثار کداماند و موارد الصاقی و دم خروسهایشان کجا، بحث دیگری است.
اصل سخن این است: «آینهبغل» همان «کما»ست، منهای اشارات سیاسی و اجتماعیاش. اینکه ما پس از ۱۴ سال به جایی رسیدهایم که همان چهارتا اشاره رقیق سیاسی فیلمفارسیها را هم حذف میکنیم و میکوشیم به ضرب و زور شبیهسازی مرد قصه به وزیر امور خارجه و تأکید بر سادهزیستی مردانی از جنس او فیلم را از هر نوع ورطه سهمناک سانسور و توقیف نجات دهیم و همزمان از مخاطب هم خنده بگیریم، بارزترین دلالت فرامتنی «آینهبغل» به زمانهاش و از معدود نکات قابل اشاره فیلم است؛ چون دیگر عناصر فیلم همان معجونی را ساختهاند که سالهاست به دهان مخاطب مزه میکند؛ افتادن در حوض یا استخر و متلکهای سیاسی و مرد زنپوش و… تلختر اینکه چندسالی است بیخبری آدمهای طبقه متوسط و زیر متوسط از مظاهر تجمل و رفاه و حتی ناتوانیشان در تلفظ درست نام آنها هم برای مخاطب خندهدار است؛ مخاطبی که انگار جای اصل و فرع برایش عوض شده و ناامیدانه، در یک خودزنی غریب، ترجیح میدهد به خودش بخندد!
منبع: آسمان آبی